2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2024-01-18 02:28
از کودکی به حرف دیگران اعتقاد داشتم. من اعتقاد داشتم: من یک دست دادن هستم. والدین من یک مثال عالی برای مقایسه داشتند - خواهر کوچکترم. او عاشق کارهای ظریف بود ، به زیبایی گلدوزی می کرد. در مقایسه با او ، من یک مورد دشوار به نظر می رسیدم: دستانم در جای مناسب نبود.
این نقاشی درختان را در دوران ابتدایی به یاد می آورم ، زمانی که سه قطعه نقاشی برای نقاشی دریافت کردم. تلاش های والدین من برای بهبود کار و زیباتر شدن آن نیز کمکی نکرد.
من یک نظر روشن داشتم: این کار نمی کند ، چیزی برای گرفتن وجود ندارد. زود بیا
اما اشتیاق زیادی برای زیبایی وجود داشت: من خرید نقاشی ، رفتن به نمایشگاه ، عکاسی از همه چیز را دوست داشتم.
چگونه بر ترس از تلاش غلبه کنیم؟ چندین "مجوز" که به خودم داده شد به من کمک کرد.
شروع کنید
در مقطعی متوجه شدم که می خواهم نقاشی را امتحان کنم. و دقیقاً در آبرنگ. تلاش برای من بسیار مهمتر از ترس از شکست است. تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم و باشم: من دوره ای را مخصوص مبتدیان پیدا کردم و برای مطالعه رفتم. بگذارید بعداً اخراج شوم ، اما حداقل یکبار می روم!
به خودم اجازه دادم شروع کنم بسیار مهم است که حداقل آنچه را که می خواهید امتحان کنید. فقط شروع کنید.
صداقت (کامل نیست)
بعد ، من با ترس ها روبرو شدم. اول ترس از "ناتوانی" بود. می ترسیدم که همه بتوانند نقاشی کنند ، اما من نمی توانم. با سرم فهمیدم که احمقانه است: همه می دانند چگونه این کار را متفاوت انجام دهند. همان افرادی بودند که از صفر شروع کردند ، مثل من. اما به نظر من این امر برای آنها آسان تر شد ، مهارت ها سریعتر توسعه یافتند. اولین درسها آنها فقط من را ناراحت کردند.
در اینجا مهم است که به خودم اعتراف کنم: بله ، من می خواهم سریعتر ، بهتر ، زیباتر باشم - اما این چیزی است که من هستم. من به خودم اجازه می دهم که کامل نباشم ، اما این کار را با سرعت خودم انجام دهم.
نمونه ها
به یاد دارم که از ما خواسته شد که یک دسته گل بکشید. و ابتدا باید یک طرح را با مداد در 10 دقیقه بکشید. فقط 10 دقیقه! آنقدر وحشت کردم که دچار حیرت شدم. چیزی را سریع بکشید ، اما خوب - این مربوط به من نیست. منتقد درونی دیوانه ام مرا گیر داد.
شما می توانید با چنین حماقت مبارزه کنید - به خودتان اجازه دهید تلاش کند. از امتحان کردن نترسید. از درخواست کمک نترسید. و نتایج خود را با دیگران مقایسه نکنید. سپس می فهمید که می توان کار را انجام داد. سریع نیست ، اما ممکن است.
شانس های زیادی
سعی کردم ، با مداد و رنگ کشیدم. و بی سر و صدا ، لغزش ، کار پیش رفت. اولین تابلوهای آبرنگ خود را گرفتم. من تصاویرم را به مادرم نشان دادم و او گفت: "من باور نمی کنم که تو هستی. یادم هست چطور کشیدی نمی تواند تو باشی."
بسیاری از مردم نگرشی دارند: یا از بدو تولد چنین دارند یا اصلاً ندارند.
من متوجه اشتباه دوران کودکی خود شدم: من همیشه فقط یک فرصت برای تلاش داشتم. من آن را امتحان کردم ، نتیجه ای نداشت - ادامه دهید ، نه مال شما.
و اکنون ، به عنوان یک بزرگسال ، برای خودم نقاشی می کنم ، به خودم اجازه دادم چندین بار امتحان کنم. و بله ، نه در اولین تلاش ، بلکه در دومین یا سومین بار ، موفق شدم. چون هر چقدر می خواستم تلاش کردم.
لذت
قبلاً من سرگرمی نداشتم و واقعاً مرا اذیت می کرد. و من شروع کردم به نقاشی نه به خاطر نتیجه "رسم" ، بلکه به خاطر روند - "گذراندن وقت با علاقه و لذت". من نمی خواستم نقاشی یا مهارتی ظاهر شود. من می خواستم رنگ ، کاغذ ، موسیقی را روشن کنم و از این روند لذت ببرم.
هنگامی که دیگر نتیجه نمی خواهم ، دیگر محدودیت خود را متوقف می کنم. من به خودم آزادی دادم: اگر خوب نشد ، اشکالی ندارد - من قبلاً از روند طراحی لذت بردم. من به خودم اجازه دادم از این روند لذت ببرم ، نه از نتیجه. و در این لحظه بود که شروع به موفقیت کردم.
"مجوز" های کوچک مانند این به شما کمک می کند از چیزهای مختلف لذت ببرید. به عنوان مثال ، قبل از نقاشی ، سرامیک را امتحان کردم. می خواستم گلدان های گل را مجسمه کنم ، اما خاکسترها بیرون آمدند. و گاهی اوقات من فقط به کلاس می آمدم و فقط دستهایم را با خاک تکان می دادم - به شیوه مدیتیشن. خود ارضایی بود. و باعث لذت من شد.
این داستان درباره آزمایش است: اگر چیزی می خواهید ، آن را امتحان کنید تا بفهمید فعالیت را دوست دارید یا نه.
این داستان درباره خودم نیز وجود دارد. نه برای دیگران ، نه برای نتیجه ، بلکه برای خودتان. وقتی کاری را که دوست داریم انجام می دهیم ، باعث پیشرفت ما می شود. ما را آرام می کند. این راه حل ما در شرایط سخت است. ممکن است جدید باشد. یا قدیمی. اما این قطعاً شما هستید.
توصیه شده:
"من نمی توانم پتانسیل خود را برآورده کنم!" پنج دلیل که چرا این کار دشوار است. قسمت پنجم
"من نمی توانم پتانسیل خود را برآورده کنم!" پنج دلیل که چرا این کار دشوار است. قسمت 5 "من به خودم اجازه نمی دهم که خلق کنم ، زیرا من یک نابغه نیستم …" "من باور ندارم که استعداد دارم." "بله ، من از کودکی به این موضوع علاقه داشتم ، حتی موفقیت هایی نیز حاصل شده بود ، اما …"
"من نمی توانم پتانسیل خود را برآورده کنم!" پنج دلیل که چرا این کار دشوار است. قسمت چهارم
"من نمی توانم پتانسیل خود را برآورده کنم!" پنج دلیل که چرا این کار دشوار است. قسمت 4 دلیل شماره 4. میل به "نتیجه عالی در یک زمان" یا "گرسنگی برای عشق" و "فرار به خیال". آنچه من در کار با چنین مشتریانی می بینم.
"من نمی توانم پتانسیل خود را برآورده کنم!" پنج دلیل که چرا این کار دشوار است. بخش دوم
"من نمی توانم پتانسیل خود را برآورده کنم!" پنج دلیل که چرا این کار دشوار است. قسمت 2. دلیل شماره 2. اقدامات به نتیجه دلخواه یا "من خیلی تلاش کردم تا خودم را بشناسم ، و نتیجه بسیار ناچیز است." "چه مرگمه؟"
وابستگی به هم: "من هر کاری می کنم تا او احساس خوبی داشته باشد ، نمی توانم چیزی را از او دریغ کنم"
قطعه ای از کتاب من "عشق را با چه چیزی اشتباه می گیریم ، یا عشق است". به خودی خود ، تمایل به انجام کاری دلپذیر برای یک عزیز فوق العاده است. در صورت رعایت تعدادی از شرایط: برای یکی از عزیزان ، این واقعاً خوب است. یعنی ، از موقعیت "
چرا نمی توانم ازدواج کنم و کار پیدا کنم؟
"من تحصیلات خوبی دارم ، اجتماعی هستم و می دانم که خوب به نظر می رسم ، اما در عین حال به طور مزمن قادر به یافتن مردی نیستم که در نهایت می خواهم با او زندگی کنم و شغلی که دوست دارم در آن کار کنم. . مردانی که من را دوست دارند ، من را دوست ندارند.