چگونه انتظارات ما باعث می شود احساس نارضایتی کنیم

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه انتظارات ما باعث می شود احساس نارضایتی کنیم

تصویری: چگونه انتظارات ما باعث می شود احساس نارضایتی کنیم
تصویری: چگونه توقع خود را از دیگران کم کنیم؟ 2024, ممکن است
چگونه انتظارات ما باعث می شود احساس نارضایتی کنیم
چگونه انتظارات ما باعث می شود احساس نارضایتی کنیم
Anonim

چرا ما ناراضی هستیم ، چگونه به خودمان (و دیگران) دروغ می گوییم و چگونه روان درمانی می تواند به ما کمک کند آن را بفهمیم و کمی شادتر شویم (حتی اگر رویاهای ما به حقیقت نپیوندند).

ما مطمئن هستیم که بدون چیزهای خاص ، شادی در زندگی وجود نخواهد داشت

در رمان های علمی تخیلی ، اصلی ترین چیز رادیو بود. تحت نظر او ، سعادت بشریت مورد انتظار بود. رادیو وجود دارد ، اما شادی وجود ندارد.

(از دفترچه های I. Ilf)

تقریباً هریک از ما تصوری داریم که دقیقاً برای خوشبختی به چه چیزی نیاز دارد. ماشین. اپارتمان. خانواده بزرگ. سفرها حقوق خوب. آنجلینا جولی صبح روی بالش بعدی است. "اسکار". جایزه نوبل. سلطه جهانی. اما هرگز نمی دانید چه چیزی.

بیشتر مردم ایده های کمابیش رسمی و واضحی در مورد اینکه چه اتفاقاتی در زندگی باید رخ دهد ، به چه ترتیب و در هنگام انجام این کار باید تجربه کنند ، دارند. یعنی: شخصی خود را از خوشحالی منع می کند تا … (کاهش وزن ، خرید ماشین ، پرداخت وام مسکن ، بچه دار شدن ، دفاع از پایان نامه و غیره)

در مورد آن فکر کنید: شخصی خودش برنامه ریزی می کند: "خوب ، چرا شادی کنم ، من تحصیلات عالی ندارم." "چگونه می توانید از خود راضی باشید در حالی که من چاق هستم." "خوب ، چه لذت خوبی است ، تا زمانی که کودک پذیرفته شود."

بیشتر مردم سناریوی زندگی دارند

شاه سه پسر داشت. هنگامی که پسر بزرگتر به باغ رفت ، روی چنگکی قدم گذاشت. آنها با چنگک درست در پیشانی او را زدند. پسر میانی از آن مطلع شد - او به باغ رفت. پا روی چنگک گذاشت. آنها با چنگک درست در پیشانی او را زدند. کوچکترین پسر از این موضوع مطلع شد - او متفکر شد ، بداخلاق شد ، پیچ خورد. بله کاری نیست …

(شوخی)

مردم چه از این موضوع آگاه باشند و چه ندانند ، نوعی تصویر از آینده دارند. "عاشقانه زندگی کن ، خوشبختانه زندگی کن و در یک روز بمیر" ، "من به جمع مجدد می آیم خوش تیپ ، با تناسب اندام و در بنتلی جدید" ، سابقم با لباس های پارچه ای و دسته ای از بطری ها دست به دست می شود و او آنها را تحویل می گیرد. "،" بعد از دانشگاه ، به سرعت یک کار خوب پیدا می کنم ، یک حرفه عالی می سازم ، با یک مدل ازدواج می کنم و پنج فرزند دارم. " ممکن است فیلمنامه به تفصیل مورد بررسی قرار نگیرد ، اما یک فرد تصویری از "نحوه عمل من" و "چگونه باید رفتار کند" در یک موقعیت خاص دارد.

به عنوان مثال ، در اینجا دختری به ملاقات می آید ، و مردی بدون گل ظاهر می شود! او عصبانی است ، آزرده خاطر شده است ، عصبانی است و عصبانیت را برای هر دو خراب می کند. در تصویر او از جهان ، یک مرد دسته گل رز می آورد - یا مرد نیست. فیلمنامه متفاوتی داشت! او باید عاشق می شد و مثل یک آقا رفتار می کرد! و او همه چیز را خراب کرد !!!

همچنین می توانید یک بازی خنده دار انجام دهید. در نزدیکی هر قصر عروسی در شهر خود روی پله ها بایستید و با محاسبات "برای اولین یا دومین پرداخت کننده" لذت ببرید. طبق تمام برآوردهای آماری ، 60 درصد از ازدواج ها (و بیشتر) در کشور متلاشی می شود. یعنی هر دومی از تازه ازدواج کرده ها ، که به زیبایی از درهای دفتر ثبت خارج می شوند ، قطعاً و اغلب - با رسوایی های کثیف و نارضایتی متقابل ، جدا می شوند. اما آنها این را نمی دانند ، آنها یک سال آماده شدند ، وام گرفتند ، انگشتر خریدند ، لباس طراح و کیک گران قیمت سفارش دادند ، رستوران اجاره کردند ، لیموزین اجاره کردند و قصد داشتند ابتدا برای پیاده روی بیرون بروند ، و سپس زندگی کنند. خوشبختانه بعد از آن آنها برنامه ای دارند. سناریو. این باید آنگونه باشد که باید باشد ، زیرا چگونه ممکن است در غیر این صورت باشد؟

و وقتی همه چیز طبق برنامه پیش نرود ، فرد بسیار ناراحت و اذیت می شود (یا همانطور که روانشناسان می گویند ناامید است).

هیچ کس قول نداد آنچه برنامه ریزی شده بود قطعاً اتفاق بیفتد. و هنگامی که وعده داده نشده است ، اما خواب دیده است - اتفاق نمی افتد ، یک فرد بد ، غمگین و غمگین است.

و اتفاق دیگری می افتد: یک فرد سعی می کند واقعیت شیطانی را در سناریویی که اختراع کرده است جا دهد. برخی از مردم تمام عمر خود را صرف این کار می کنند.

ما فکر می کنیم که رویدادهای خاص باعث ایجاد احساسات مشخص می شود

تزئینات تقلبی درخت کریسمس در مغازه های شهر ظاهر شده است. در ظاهر ، آنها هیچ تفاوتی با واقعی ندارند - آنها آویزان می شوند ، می درخشند ، - اما از آنها هیچ شادی وجود ندارد.

(شوخی)

مردم همیشه می خواهند صاحب چیزی شوند (یا چیزی را تجربه کنند) به خاطر آن احساساتی که ، آنطور که به نظر می رسد ، تصرف در یک چیز یا زندگی در یک رویداد به آنها دست می دهد. یک فرد نه تنها برای رسیدن از نقطه A به نقطه B ، بلکه برای یک سفر راحت ، اتومبیل را انتخاب می کند. و همچنین برای اینکه به اندازه کافی احساس خنکی کنید (خوب ، چه کسی پول کافی برای مبلغ خودنمایی دارد).

بخش های اعتباری بانک هایی که وام عروسی صادر می کنند بدون مشکل کار می کنند. مردان و زنان به امید زندگی شاد و بدون ابر خانواده تشکیل می دهند و بدهی های بزرگی را به عهده می گیرند تا "عروسی رویایی" را آغاز کنند. و سپس آنها با رسوایی ها طلاق می گیرند ، اغلب حتی وقت پرداخت وام عروسی و ماه عسل را ندارند.

مادران جوان در انجمن ها شکایت می کنند: آنها فرزندی به دنیا آوردند تا او آنها را دوست داشته باشد ، مانند تبلیغات پوشک زیبا بازی کند و با آرامش به خواب برود. و کودک تمام شب فریاد می زند ، بوی بد مدفوع دارد ، دندان هایش در حال دندان درآوردن است ، شکمش درد می کند ، او ناراضی است ، نیاز به ساعت های طولانی مدت بیماری حرکتی دارد و نمی گذارد سینه مادرش از دهانش خارج شود و در نوک سینه ها خون می گیرد. تصویری که زن در خواب می دید به خاک تبدیل می شود. مادری مشکل تر و ناامیدکننده تر از طرح های تبلیغاتی ملایم است.

تحقیقات روانشناسان اجتماعی نشان می دهد که افراد در پیش بینی احساسی که مدتی پس از جدایی از معشوق ، دریافت هدیه ، پس از شکست در انتخابات ، پس از پیروزی در مسابقات ورزشی و آسیب دیده وجود دارد ، اشتباه پیش بینی می کنند. (گیلبرت و جنکینز ، 2001).

اغلب رویدادها کاملاً بی ارتباط با احساساتی هستند که شخص قصد داشت در ارتباط با آنها تجربه کند. رویدادها به خودی خود هستند و احساسات خود به خود. یعنی نه تنها خود حوادث به ترتیب اتفاق نمی افتد ، بلکه اگر اتفاق بیفتند نیز واقعیتی نیست که آنها راضی باشند.

شما نمی توانید وضعیت را تغییر دهید - تغییر احساسات

- چرا اینقدر ناراحتی؟-

- آه … شرمنده ام اعتراف کنم … شب ادراری - در خواب ادرار می کنم.

- برو پیش روان درمانگر ، او تو را درمان خواهد کرد.

یک ماه بعد.

- خوب ، شما ظاهر کاملاً متفاوتی دارید ، شرط می بندم درمانگر شما را از شب ادراری درمان کرده است.

- روان درمانگر کمک زیادی کرد. شب ادراری من برطرف نشد و من همچنان در خواب ادرار می کنم. اما اکنون به آن افتخار می کنم !!!

(شوخی)

یکی از تکنیک های رایج روان درمانی تغییر انتظارات از رویدادهای خاص است (در NLP به آن "بازسازی مجدد" می گویند). یا ، همین کار ، با استفاده از روش های عامیانه: برای کاهش انتظارات. برای بهترین امیدوار باش اما برای بدترین خودت را آماده کن. انتظار نداشته باشید که همه چیز لزوماً راه من خواهد بود (این یک شوخی نیست! غالباً ماه ها طول می کشد تا به این ایده ساده پی ببرم - این که جهان هیچ چیز به من بدهکار نیست و همه چیز به نظر من اتفاق نمی افتد - در روان درمانی ماه ها طول می کشد. و برای کسی ، حتی سالها) … قبول کنید که یک رویداد طولانی مدت که برای دستیابی به آن انرژی زیادی صرف می شود ، شادی ، تسکین و راه حل همه مشکلات را به همراه نخواهد داشت. به طور جدی ، این حقایق ساده برای بسیاری از مردم قابل درک نیست. اینطور نیست که همه چیز آنطور که آرزو داشتم باشد. اگر همکلاسی مشکا این کار را به راحتی و به سادگی انجام داد ، پس لازم نیست که من آن را به راحتی بدست آورم. این که هیچ جا نوشته نشده است ، که به من قول خوشبختی و موفقیت در تمام تلاش هایم داده شده است. این بدبختی ها و شکست ها اتفاق می افتد ، و اکنون آنها برای من اتفاق افتاده اند. این اتفاق می افتد و هیچ کس مقصر نیست اینکه من هرگز به ارتفاعاتی نمی رسم که پسر دوست مادرم به راحتی از آنها اطاعت می کند - و این طبیعی است.

من فقط یک انسان هستم. بیشتر نه.

اما نه کمتر.

و اشکالی ندارد.

شخص تلاش زیادی برای اجرای سناریو در دقت انجام می دهد

اوکسانا چهارپایه می گذارد

و سرش را به طناب می اندازد

اولگ آه می کشد ، خوب آنجا

من عاشق

(تسای)

و اینجا جالب ترین چیز است.

زیرا وقتی زندگی مطابق برنامه پیش نمی رود ، بیشتر اوقات شخص منفعلانه ناراحت نمی شود. یک شخص احساس می کند که آهنگری خوشبختی خود است و باید تلاش کند.

زیرا طبق برنامه او ، رویداد 1 باید اتفاق بیفتد ، پس از آن رویداد 2 ، سپس رویداد 3 و سپس احساسات طولانی مدت فرا می رسد. که همه چیز برای آن شروع شدو شخص به شدت با وجود مقاومت در برابر واقعیت ، ایده خود را پیش می برد و دقیقاً به همان نوع شادی که برنامه ریزی شده بود ، می رسد.

خوب ، به عنوان مثال:

  • من ابتدا وزن خود را کاهش می دهم ، و سپس با دوستان و طرفداران ارتباط برقرار می کنم.
  • من ابتدا پول زیادی به دست می آورم ، و سپس سفر می کنم و از زندگی لذت می برم.
  • من ابتدا یک حرفه ای ایجاد می کنم ، یک آپارتمان در مسکو خریداری می کنم ، سپس آن را اجاره می کنم و با درآمد منفعل فراوان در گوا استراحت و پیشرفت می کنم.
  • من ابتدا یک کتاب عالی خواهم نوشت و سپس … خوب ، آن وقت همه نعمت های دنیا به پای من خواهد افتاد.
  • در ابتدا ، کودک از من اطاعت می کند ، برای نمرات درس می خواند ، ورزش می کند ، سپس بزرگ می شود ، به دانشکده پزشکی می رود ، مانند همه اعضای خانواده ما پزشک می شود ، و سپس با خوشحالی زندگی می کند و از من تشکر می کند. چی؟ کودک بیمار ، غیرورزشی بزرگ می شود و به دانشگاه تئاتر می رود و نه به عسل؟ زشتی! برای او آرزوی سلامتی داریم! سناریوی خوشبختی ما در زندگی برای همه سناریوها سناریو است!

بار دیگر به جایی که کمین است توجه کنید.

ناخودآگاه ، فرد رویدادهای مورد انتظار و احساساتی را که می خواهد دریافت کند ، به هم متصل می کند. اما او به موفقیت خود دست می یابد و زندگی خود را بر دستیابی به این رویدادها متمرکز می کند ، مطمئن است که احساسات به خودی خود به وجود می آیند. فقط باید یک رویداد اتفاق بیفتد.

و این ، به بیان ساده ، اینطور نیست.

حقایقی از واقعیت و احساساتی که باعث می شوند (می تواند علت آن باشد) اغلب به طور کلی مشاهده می شود

برخی برای همیشه در عشق قسم می خورند

دیگران به اشک وفادار هستند

و من یک کیسه سیب زمینی به شما می دهم

آورده شده

واقعیت اغلب به سادگی نادیده گرفته می شود. فردی که قصد دارد سناریوی خاصی از زندگی را تحقق بخشد (با تجربه بعدی احساسات برنامه ریزی شده) اغلب به سادگی با همه چیزهایی که در سناریو پیش بینی نشده است ، حواس او را پرت نمی کند. به همین دلیل صدها موفقیت احتمالی را کنار بگذارید.

ابتدا آنچه برنامه ریزی کرده بودم اتفاق می افتد ، سپس از زندگی لذت خواهیم برد. میلیون ها نفر اینطور فکر می کنند.

بعضی اوقات افراد حتی نکاتی را که می تواند زندگی آنها را بهتر از برنامه ریزی کرده باشد نادیده می گیرند. فقط به این دلیل که در فیلمنامه آنها نبود.

به عنوان مثال ، آزمایش کلاسیک P. K. آنوخین. این یک متخصص مغز و اعصاب ، پیرو I. P. Pavlov است ، او آزمایشات خود را تکرار کرد (همچنین روی سگها ، اما همان اصل روانشناختی با مردم کار می کند).

سگ در آزمایشات آنوخین ، از عمل رفلکس شرطی اطاعت کرد ، در پاسخ به محرک ، از راهرو فرار کرد ، جعبه تغذیه را باز کرد و تقویت شد. پودر گوشت خوک به عنوان تقویت کننده ، یعنی پاداش برای عمل انجام شده - آنوخین در سالهای اول قدرت شوروی کار می کرد ، پول زیادی برای آزمایشها اختصاص داده نمی شد.

و در یکی از آزمایشها ، به طور تصادفی ، با نظارت یک دستیار ، آنها برای تقویت ، پودر سوخاری گوشت را در جعبه قرار ندادند ، بلکه یک چیز خوشمزه تر - یک تکه گوشت. سگ ، در پاسخ به فرمان ، تمام شرایط را برآورده کرد ، جعبه را باز کرد - و در ابتدا با تعجب یخ زد ، و سپس شروع به پارس شدید کرد. نه ، نه برای حرص خوردن ، بلکه برای عصبانی شدن و پارس کردن. زیرا در سناریوی او ، سگ ، گوشت وجود نداشت! و حتی اگر گوشت بهتر از جایگزین های آن باشد ، زندگی سگ را برای این کار آماده نکرده است. بنابراین حیوان ابتدا هیستریک شد.

این تجربه به P. K کمک کرد آنوخین برای کشف مکانیزم پذیرش نتیجه یک عمل (همانطور که در زبان روانشناسی پرنده نامیده می شود) ، یا به زبان ساده ، توضیح می دهد که چگونه انتظارات و سناریوی ساخته شده در تخیل رفتار را تغییر می دهد - هم در سگ و هم در سگ در انسان ها ما در شرایط مختلف چیزی را انتظار داریم و بسته به اینکه آیا انتظارات ما برآورده می شود یا نه ، متفاوت عمل می کنیم.

و همچنین ، اگر قدرت ما باشد ، ما وضعیت را به روند معمول و مورد انتظار رویدادها سوق می دهیم.

زیرا زندگی ما را برای این واقعیت آماده نمی کند که همه چیز در آن مطابق سناریوی برنامه ریزی شده پیش نمی رود. و این به نوعی غیر معمول است. و این ترسناک و استرس زا است.

چه کاری می تواند انجام شود و چرا

هر چه در مورد ایالت آیووا می خوانم

چیزهای عالی آنجا می گذرد

حیف قافیه خوب

بود

با این حال ، هدف روان درمانی یک زندگی انسانی کامل تر ، غنی تر و در حالت ایده آل شادتر است.بنابراین ، روانشناس با شنیدن درخواست مشتری درباره تمایل به دریافت چیزی ، به احتمال زیاد:

  • با انتظارات کار کنید (برای روشن شدن اینکه مشتری چه رویدادهایی می خواهد و چه احساساتی را در نظر دارد از حضور یا عدم وجود خواسته های خود تجربه کند: "فکر می کنید اگر این اتفاق نیفتد چه اتفاقی برای شما می افتد؟")
  • منابع مشتری را بررسی کنید ("و شما قطعا نمی توانید به آنچه می خواهید برسید؟") و با استراتژی های منابع کار کنید ("منظور شما چیست - نه ، من نمی توانم این کار را انجام دهم؟ و چرا؟")
  • با ارزش های مشتری کار کنید ("از کجا دریافتید که این رویداد شما را خوشحال می کند؟" ، "چه کسی به شما گفته است که باید این کار را انجام دهید؟")

بنابراین لطفاً با درخواست روانشناس ، تعجب نكنید ، بگویید "ازدواج را نجات دهید" (یا "به كودك كوشش بیاموزید" ، یا "با رئیس متعارض زبان مشترک بیابید") و بروید. کاملاً متفاوت از آنچه در ابتدای کار به نظر می رسید. زیرا در این فرآیند ، می توانید با ارزش های خود آشنا شوید (قبلاً ناشناخته بودید) و دریابید که سالهاست به خاطر تجربه احساساتی که حتی شما را خوشحال نمی کند ، به اهداف خود نرسیده اید.

در اصل ، تمام رویکردهایی که توصیف کردم بسیار واضح است. شما فقط باید س yourselfالات خود را از خود بپرسید: "چرا من فکر می کنم که این امر لزوماً باید در زندگی من اتفاق بیفتد؟ چرا من تصمیم گرفتم که به من قول داده شده است؟ مردم شکست ها و حتی فاجعه هایی دارند ، شاید در حال حاضر همین اتفاق در مورد من رخ می دهد؟"

از خود بپرسید: "چرا فکر می کنم بدون این رویداد خاص در زندگی من ، ناراضی خواهم بود؟"

به اطراف خود بنگرید: شاید زیبایی زیادی در آنچه امروز برای من اتفاق می افتد وجود داشته باشد - به گونه ای که باعث شادی من شود و زیبایی جهان را ببینم؟ شاید در آنچه برای من اتفاق می افتد چیزی ارزشمند وجود داشته باشد؟

خوب ، یا به روانشناس مراجعه کنید. او همین س questionsالات را از شما خواهد پرسید.

فقط فرار از آنها امکان پذیر نخواهد بود.

توصیه شده: