کاری که ازش خجالت می کشید

تصویری: کاری که ازش خجالت می کشید

تصویری: کاری که ازش خجالت می کشید
تصویری: چرا خجالت می کشی؟ 2024, ممکن است
کاری که ازش خجالت می کشید
کاری که ازش خجالت می کشید
Anonim

امروز من در انجمن موضوع دختری را دیدم که از رفتن به عنوان نظافتچی یا پیشخدمت خجالت می کشد و هنوز برای خالی های "معتبر" تربیت نشده است. و حادثه ای را که در جوانی برایم اتفاق افتاد به وضوح به خاطر آوردم.

یک یادداشت کوچک: من در یک شهر بلاروس با جمعیتی در حدود 100 هزار نفر بزرگ شدم. مادرم یک مغازه پوشاک کوچک داشت که در آن تعطیلات به عنوان فروشنده کار می کردم.

یک روز اوت ، دختری 13 تا 14 ساله و مادربزرگش وارد مغازه شدند. آنها به دنبال شلوار برای مدرسه بودند. البته خود دختر می خواست چیزی شیک ، شیک و مناسب داشته باشد. من چندین مدل را به او پیشنهاد کردم: مشکی ، تک رنگ ، و بنابراین در معرض خطر قرار گرفتن در معرض تحریم های پلیس اخلاق مدرسه نیست ، اما با یک برش خوب. اینها یا شلوارهای باریک بودند یا مستقیم از زانو.

دختر شلوار را امتحان کرد ، از برخی خوشش آمد ، اما بعد مادربزرگش وارد بازی شد.

- نه ، نمی کنند. ما به شلوار نه برای دیسکو ، بلکه برای مدرسه نیاز داریم ، می دانید؟ ما در مدرسه N درس می خوانیم ، این یک مدرسه جدی است ، ما قوانین بسیار سختی داریم. ما نیازی به این چسبندگی نداریم ، ما به یک وسیله مستقیم نیاز داریم ، به طوری که کودکان در مورد مدرسه فکر کنند ، و نه در مورد انواع مزخرفات.

دختر ، نیم دقیقه پیش ، با اشتیاق خود را در آینه بررسی کرد ، به طور قابل توجهی ناراحت شد. من او را کاملاً درک کردم ، زیرا اولا ، من آن زمان فقط یک سال پیش از مدرسه فارغ التحصیل شدم. و به یاد آوردم که ظاهر چقدر برای من و دیگر دختران اهمیت داشت. اما آنچه واقعاً وجود دارد: او یکی از پارامترهایی بود که وضعیت اجتماعی را در بین همکلاسی ها تعیین می کرد.

ثانیاً ، مدرسه ای که یک سال پیش از آن فارغ التحصیل شدم ، مدرسه N بود. بنابراین ، من می دانستم که سفارش (شامل لباس) چیست.

من می خواستم به نحوی از دختری حمایت کنم که طبق وصیت مادربزرگم ، با شلوارهای شیک ترین سبک در آن زمان به مدرسه می رفت. و من گفتم:

- می دانید ، من نیز به مدرسه N رفتم و همان شلوار را پوشیدم - این کاملاً درست بود ، زیرا مادرم از محصول خود لباس هایی برایم گذاشت - و هیچ کس در این مورد هیچ نظری برای من نداد.

البته ، من انتظار نداشتم که بتوانم فرد مسن را متقاعد کنم - بلکه ، من به سادگی نمی توانم سعی نکنم. اما پاسخ او غیر منتظره تر بود:

- خوب ، ببینید در نهایت به عنوان چه کسی کار می کنید! برویم ، - او از مغازه خارج شد ، دختر با عجله پرده اتاق مناسب را کشید ، لباس خود را تغییر داد و بعد از مادربزرگش رفت.

احساس کردم بهم تف کرده نسخه من ده سال پیش هنوز روان درمانی را گذرانده بود ، روانشناس نشده بود ، یاد نگرفته بود که به ارزیابی دیگران وابسته نباشد و از ارزش مطلق خودش مطمئن نیست.

نسخه ای از من ده سال پیش یک سال پیش از مدرسه N با مدال طلا فارغ التحصیل شد ، به المپیاد های منطقه ای و جمهوری در انفورماتیک رفت و با بودجه ای وارد دانشگاه معتبر مهندسی رادیو در مینسک شد ، از سال اول فارغ التحصیل شد و بخشی را کار کرد. -زمان در شهر خودم در مغازه مادرم.

/ من در نهایت به خاطر بخش روانشناسی از آن دانشگاه خارج شدم ، اما این یک داستان کاملاً متفاوت است /

شرم آور نیست که صادقانه کار کنید و درآمد کسب کنید. این خوبه. و این طبیعی است که همیشه افرادی باشند که چیزی پیدا کنند که در آن جستجو کنند. اما اگر در درون شما ، مانند درخت بلوط پهن شده با ریشه های قوی ، این اعتقاد وجود داشته باشد که شما ارزشمند ، شایسته ، خوب ، مستحق عشق هستید ، حملات دیگران نمی تواند حس خود را به طور جدی متزلزل کند. و اگر این باور وجود ندارد ، همکاری با یک روانشناس به توسعه آن کمک می کند.

توصیه شده: