پیدا کردن پشتیبانی در داخل تمرکز بر احساسات یک روش م Ofثر در برخورد با تجربیات است

فهرست مطالب:

تصویری: پیدا کردن پشتیبانی در داخل تمرکز بر احساسات یک روش م Ofثر در برخورد با تجربیات است

تصویری: پیدا کردن پشتیبانی در داخل تمرکز بر احساسات یک روش م Ofثر در برخورد با تجربیات است
تصویری: مردی متوجه شد که سگ اش هر شب او را در هنگام خواب تماشا میکند سپس به حقیقت دلخراشی پی برد!!! 2024, آوریل
پیدا کردن پشتیبانی در داخل تمرکز بر احساسات یک روش م Ofثر در برخورد با تجربیات است
پیدا کردن پشتیبانی در داخل تمرکز بر احساسات یک روش م Ofثر در برخورد با تجربیات است
Anonim

با پیدا کردن پشتیبانی در داخل ، متوجه می شوید که این حالت همیشه از طریق احساس در بدن در دسترس شما بوده است ، که می توانید به آن اعتماد کنید. این احساس با توانایی احساس زندگی و هماهنگی شما با طبیعت شما روبرو می شود. طبیعت ، که در آن مکان و حق خود بودن را پیدا می کنید ، در آنجا از قراردادهایی که در تخیل ، تصور و باورهای خود در مورد خود تعیین کرده اید دور می شوید. شما از ناامیدی های این قراردادها دور می شوید.

هدف مقاله - ما را به درک ماهیت خود نزدیکتر سازد ، و احتمالاً به احساس آنچه در زندگی در هنگام بحران ها از ما پشتیبانی قوی می کند کمک می کند و به عنوان یک راهنمای داخلی برای ما عمل می کند ، که به درستی تصمیمات ما را نشان می دهد. این مقاله در مورد یکپارچگی درونی ، سلامت بدن و ذهن است. این دو فرایند پیوند ناگسستنی با یکدیگر دارند.

پیدا کردن پشتیبانی در داخل تمرکز بر احساسات یک روش م ofثر برای مقابله با تجربیات alt=است
پیدا کردن پشتیبانی در داخل تمرکز بر احساسات یک روش م ofثر برای مقابله با تجربیات alt=است

ما جلوه های روان را از طریق فرایندهایی که در بدن رخ می دهد و در آن منعکس می شود احساس می کنیم: احساسات ، احساسات ، احساسات ، حافظه ، افکار ، انگیزه ها و غیره.

برای درک بهتر فرایندهای توصیف شده در مقاله ، بیایید با برخی از مفاهیم و معانی آنها آشنا شویم. من پدیده هایی را که در هر لحظه از زمان ذاتی ما هستند و با آنها کار خواهم کرد برجسته و توصیف خواهم کرد ، اینها احساسات ، احساسات و عواطف هستند. اینها فرآیندهای مرتبط با یکدیگر هستند ، اما ما هر کدام را جداگانه شرح می دهیم.

زیر احساس منظور من تجربه حسی است که منعکس کننده آنچه در جهان خارج و داخل بدن اتفاق می افتد است. احساسات به عنوان یک مجموعه پیچیده تجربه می شوند و می توان آنها را شامل بسیاری از الیاف درهم تنیده - احساسات ، احساساتی که در بدن ظاهر می شود ، درک کرد.

احساسات - تجربیات عاطفی پایدار یک فرد که در فرایند رابطه او با جهان خارج ایجاد می شود. در همان احساس ، احساسات مثبت و منفی می توانند متحد شوند و به یکدیگر سرازیر شوند (به عنوان مثال ، عشق با خشم و شادی و ناامیدی و حسادت و غیره همراه است)

احساسات این یک نوع تحمل است که بدون تردید روشن می کند که آیا بدن به سمت نتیجه ای که در آن تنظیم شده و برنامه ریزی شده است حرکت می کند یا از نتیجه منحرف می شود. از طریق احساسات به عنوان سیگنالی از بدن ، ما تعداد زیادی جریان اطلاعات را در واحد زمان در مورد وضعیت امور در بدن و محیطی که با آن ارتباط داریم ، می خوانیم. محیط بیرونی روابط با افراد ، فرایندها و رویدادهایی است که در زندگی ما اتفاق می افتد. در نتیجه ، ما در هر لحظه از احساس مثبت "+" یا "-" منفی را تجربه می کنیم.

اکنون بیایید مستقیماً به س questionالی بپردازیم که بسیاری را نگران می کند - چگونه می توان در درون خود احساس حمایت کرد ، که به کنار آمدن با تجربیات و گذر از مشکلاتی که در زندگی با آن روبرو هستیم کمک می کند؟ و به طور کلی ، آیا این پشتیبانی وجود دارد؟

من می توانم س questionال دوم را فوراً پاسخ دهم - این حمایت ، این "احساس حسی" در ما وجود دارد ، که جهت دقیق زندگی را به ما نشان می دهد.

بیایید نگاهی ثابت به منظور من از حمایت درونی و "احساسات حسی" بیندازیم. یکی از درک هایی که شخص مطمئناً در فرایند روان درمانی با آن روبرو می شود این است که اغلب او خود را دوست دارد و می پذیرد "مشروط بر اینکه …". به جای بیضی ، می توانید هر چیزی را جایگزین کنید ، به عنوان مثال ، به شرطی که:

  • دیگران به من ایمان خواهند آورد ؛
  • دیگران خواهند فهمید ؛
  • من اشتباه نمی کنم ؛
  • من قوی خواهم شد؛
  • من ضعف خود را نشان نخواهم داد ؛
  • من زیباتر می شوم ؛
  • من محروم نخواهم شد … و غیره بی نهایت.

من از شما می خواهم که اکنون یک آزمایش انجام دهید. در حال حاضر ، به تنفس خود توجه کنید ، به احساسات بدن خود گوش دهید و از طریق عبارات زیر به خود مراجعه کنید:

  • احساس خوبی دارم و سپاسگزارم که دقیقاً همان چیزی هستم که هستم.
  • احساس می کنم آدم خوشبختی هستم.
  • حالم خوب است و در چند روز گذشته احساس خوبی داشتم و خوشحال بودم.
  • احساس می کنم در جای خودم هستم
  • احساس می کنم برآورده شده ام.

به احساسات موجود در خود و نحوه و احساس این احساسات در بدن گوش دهید. از شما می خواهم که احساسات خود را به دقت زیر نظر داشته باشید. در صورت لزوم ، چند دقیقه وقت بگذارید تا این فرایند سیگنال های واضح تری در بدن احساس کند و به طور کلی ، احساس کنید آیا چیزی در درون شما در برابر آنچه گفته شد مقاومت می کند یا با آنچه گفته شد موافق است.

  • چه احساسی داشتی؟
  • درباره احساسی که در بدن خود دارید توضیح دهید؟
  • آیا به آنچه گفته اید باور دارید؟
  • آیا صادقانه و از صمیم قلب با احساسات خود هماهنگ هستید ، آیا احساس می کنید آنچه گفته اید برای شما صادق است؟

اگر در برابر آنچه گفته شد مقاومت کرده اید یا با احساسات نه چندان خوشایند در تماس بوده اید نگران نباشید. همه چیزهایی که تجربه کرده اید فقط وضعیت فعلی را منعکس می کند ، و ما این آزمایش را برای ارزیابی رفاه شما انجام نمی دهیم و نباید از این نتیجه گیری کرد.

همچنین می توانید احساسات و تجربیات دلپذیری را تجربه کنید ، مانند: احساس آرامش ، سیری ، گرما در بدن و غیره.

هدف از آزمایش این است که توجه شما را به آن احساس در بدن ، که از احساسات و عواطف بافته شده است ، جلب کنیم ، بگذارید آن را "حس حسی" بنامیم و به آنچه شما گفتید پاسخ می دهد

در طول گروه های درمانی روانگردان ، هنگامی که شرکت کنندگان آزمایش مشابهی را انجام می دهند ، برخی از آنها ، با گوش دادن به احساسات خود ، ممکن است اضطراب ، ترس ، ناراحتی داخلی و احساسات ناخوشایند را در بدن تجربه کنند. من آنچه را که شرکت کنندگان تجربه می کنند ، نوعی اعتراض ، فراخوان ، عصیان ذات درونی می دانم ، که از طریق احساسات در بدن سعی می کند به ما منتقل کند سیگنال خاص ، و یکپارچگی داخل را بازیابی کنید. مهم است که این سیگنال به درستی تشخیص داده شود. این بستگی به نحوه تشخیص ، درک و ارتباط ما با "احساس حسی" در بدن و آمادگی شنیدن خود از طریق این احساس دارد ، و این بستگی به این دارد که آیا ما یکپارچگی درونی را بازیابی می کنیم یا با حسی که ظاهر شده است می جنگیم. خودش

برای شفافیت و درک بهتر آنچه در بالا توضیح داده شد ، یکی از موارد کار گروهی را با استفاده از مثال احساسات شرکت کننده و نحوه درک او از تجزیه و تحلیل می کنیم.

او با گفتن عباراتی (من احساس می کنم یک فرد شاد هستم ؛ خودم را دوست دارم و غیره) که به تجلی "احساسات حسی" کمک می کند ، دچار اضطراب ، اضطراب و تمایل به جداسازی خود از تجربیات مرتبط با مراجعه به خود شد.. همانطور که او توضیح داد ، احساس اضطراب ناشی از این واقعیت است که او نیاز به انجام کاری ، جستجو ، تلاش و نوع رفتار داشت - تا احساس خوبی داشته باشد.

مهم است که درک کنیم که از طریق احساسات در بدن ، ذات درونی ما با ما صحبت می کند. به نظر می رسد احساس اضطراب به این دلیل افزایش می یابد که آنچه گفته شد با واقعیت مطابقت ندارد و شرایطی که فرد در آن قرار دارد باعث می شود او احساس بدی داشته باشد و از طریق این عبارات ما خودمان روی "ذرت" دردناک قدم می گذاریم چالش ها و مسائل." اغلب اوقات ما اینگونه احساسات ناخوشایند را درک می کنیم. ما دلایل عینی را پیدا می کنیم که نمی توانیم احساس خوبی داشته باشیم ، و این حق را برای تعیین رفاه خود به ایده ها و "برنامه های در ذهن" در مورد اینکه چگونه باید باشیم می دهیم. ما نمی خواهیم عمیق تر به احساسات بپردازیم و سعی کنیم از تجربیات فرار کنیم ، در نتیجه فرصت شنیدن خودمان را از دست می دهیم. ما سعی می کنیم خود را تحت این شرایط بپذیریم و دوست بداریم - این "شرایط" ای است که شخص پیش روی خود قرار می دهد که در نهایت به عواملی تبدیل می شوند که منشور آنها رفاه او تعیین می شود. راه خروج از موقعیتی که فرد در آن قرار دارد کجاست: او خود را نمی پذیرد و خود را دوست ندارد. بلافاصله نشان خواهم داد که قطعاً هیچ راهی برای تفکر وجود ندارد. برای کار با تجربه ، مهم است که به سطح احساسات برسید ، و سعی نکنید فقط از سطح نگرش های ذهنی و تفسیر تجربه کار کنید.

بنابراین ، فرضیه ها و تفاسیر حدسی چگونه با احساس مستقیم مشکل ، از پرسیدن مستقیم آن با یک سوال متفاوت است؟ فرضیات فاقد تماس مستقیم و مستقیم هستند

تفسیرها بدون هیچ گونه پشتوانه یا تأیید واقعی در هوا معلق می مانند. تفاسیر بسیار متفاوتی ارائه شده است ، اما نحوه انتخاب بین آنها مشخص نیست.

برای تدوین این یا آن استنباط ، باید خود را از احساسات مزاحم منحرف کرده و به افکار مربوط به این احساسات روی آوریم. برعکس ، برای طرح س questionال در مورد یک مشکل خاص و مستقیماً تجربه شده ، باید به خود مشکل مراجعه کرد و اجازه داد تا خود را برای احساس کاملتر نشان دهد. لازم است مشکل را لمس کنید ، و سپس کمی صبر کنید تا خودش به سوالات ما "پاسخ" دهد.

یوجین گندلین. "تمرکز. یک روش روان درمانی جدید برای کار با تجربیات."

در مورد اضطراب و سایر تجربیات ، مهم است که با آن "احساس حسی" در بدن (بخشی از ما) که این اضطراب از آن ناشی می شود ، هماهنگ شویم - ما اضطراب را از طریق بدن تجربه می کنیم.

به عنوان مثال ، یک فرد ، با گوش دادن به احساس و گذراندن به تجربه ای که در حال تجربه آن است ، می تواند بفهمد و احساس کند که اضطراب به دلیل این واقعیت افزایش یافته است که ذات درونی او به وضوح می داند که همه چیز در نظم اوست ، و اضطراب خود به عنوان یک سیگنال ظاهر می شود. کسی که می گوید خود را به عنوان یک کل درک نمی کند ، در اعتقادات ، ایده های خود در مورد خود گم شده است و در خود فریبی است ، زیرا شرایطی را برای خود تعیین کرده است که می تواند خود را دوست داشته باشد

تنها راه خروج این است که با احساس خود هماهنگ شوید ، توجه را به آن معطوف کنید ، در این احساس باشید ، اجازه دهید تا کاملاً خود را نشان دهد ، با آن یک کل واحد شود ، و سپس با گذشت زمان شخص متوجه می شود که از طریق این احساس صداقت او با او صحبت می کند تجربه متحد او می شود ، نه دشمنی که از آنجا فرار می کند. این تجربه راه را برای ذات یک انسان بودن باز می کند ، جایی که امکان تعامل با جهان ، با تکیه بر احساسات و نه تنها محاسبات منطقی و حدسی وجود دارد.

آسیب روانی نیز از طریق کار حسی برطرف می شود

شکست در روان درمانی می تواند دو نوع باشد: اول ، هنگامی که روان درمانی تنها شامل تفسیر و مداخله درمانگر بدون یک فرایند واقعی تجربه است. شکست نوع دوم زمانی رخ می دهد که بیمار احساسات واقعی و خاصی را تجربه می کند ، اما آنها بارها و بارها تکرار می شوند.

یوجین گندلین. "تمرکز. یک روش روان درمانی جدید برای کار با تجربیات."

"احساسات حسی" می توانند "در ابتدا روشن نباشند" ، و گاهی اوقات تشخیص و نامگذاری آنها دشوار است ، آنها به اندازه احساسات قوی آشکار نیستند - عصبانیت ، عصبانیت ، ترس ، پرخاشگری یا برعکس ، شادی و تحسین. اما به نظر می رسد که آنها به عنوان درگاهی برای شخص به سمت واقعی خود عمل می کنند و به طرق مختلف در بدن احساس می شوند.

گاهی اوقات - مانند یک توده در گلو ، غبغب ، یک احساس خاردار در ناحیه شبکه خورشیدی ، یک احساس گرما - از طریق این احساسات ما به معنای واقعی کلمه احساس می کنیم که جوهر درونی ما چگونه به شرایط زندگی پاسخ می دهد ، کلماتی که به ما گفته می شود ، دیدگاه های ما و تصمیمات - برای همه چیز ، آنچه برای ما اتفاق می افتد.

با توجه به این احساسات ، می توانید چیزی را در ما پیدا کنید که فریاد می زند و می خواهد از ترس بیرون بیاید یا کوچک شود ، اینها "احساسات حسی" ظریفی در بدن هستند که پس از نزول احساسات قوی در دسترس ما قرار می گیرند. با هماهنگی با این احساسات ، ما این فرصت را داریم که آنچه را که اتفاق می افتد کاملاً متفاوت درک کنیم.

با پشت سر گذاشتن احساسات قوی (با گذراندن آنها) و تنظیم احساسات در بدن ، می توان دریافت که ترس یا عصبانیت نسبت به دیگران ترس از طرد شدن است و در پشت احساس طرد شدن ، می توانید احساس کنید که قبل از آن تمایل به ابراز عشق یا سپاسگزاری شما.

بنابراین ، با گذراندن به هسته اصلی تجربه ، شخص متوجه می شود ، انگیزه اولیه خود ، میل به بخشیدن و دوست داشتن دیگری را احساس می کند. از این لحظه است که درک احساسات خشم تغییر می کند. فرد شروع به تجربه آن احساس اصلی عشق می کند ، که با ترس از طرد شدن دوباره سرکوب می شود. و به نظر می رسد عصبانیت آن انگیزه قوی است که از ذات درونی او سرچشمه می گیرد و به فرد کمک می کند تا از طریق "بی حوصلگی - عدم تمایل به تجربه درد طرد شدن" و توجه به میل به عشق دست یابد.

ادراک تغییر می کند و رفتار انسان تغییر می کند. با تشخیص ریشه ترس ، فرد آزادی بیان را به دست می آورد و دوباره جرات برقراری ارتباط با دیگری را پیدا می کند. این یک پاسخ مفهومی نیست ، بلکه پاسخی در سطح آگاهی است ، جایی که خود مشکل ، ترس و خشم همراه با آن - نه چیزی برای مبارزه است ، بلکه نشانگر نقض یکپارچگی است. این مشکل نه یک قفل ، بلکه یک کلید برای زندگی است ، و منجر به تماس با آن از طریق "احساسات حسی" در بدن می شود ، که ماهیت اصلی بودن فردی را نشان می دهد که با زندگی و سایر افراد در ارتباط است ، با در نظر گرفتن او احساسات

مثالهای زیادی وجود دارد که چگونه یک فرد در آگاهی و درک خود دچار انقلاب شده است. شما می توانید یک کتاب کامل در این باره بنویسید ، و هدف از این مقاله این است که اصل کار با تجربیات را منعکس کرده و با به اشتراک گذاشتن تجربیات خود ، این احساس را در شما ایجاد کند ، به خاطر بسپارید و متوجه شوید که بینش های مشابهی در زندگی شما رخ داده است ، اما اکنون شما درک بهتری از چگونگی و علت وقوع آنها دارد. این توسعه آگاهی و درک بهتر از ماهیت شما است.

من می خواهم مقاله را با مدخلی از دفتر خاطرات شخصی خود به پایان برسانم

امروز تمرین صبح سکوت (PM) بود ، که در حال حاضر به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی تبدیل شده است ، که در آن به خود می آیم. همیشه ، هنگام نشستن در PM ، هیجان را می یابم ، این حالت و لحن متفاوتی دارد: شور و شوق وجود دارد ، ترس و اضطراب وجود دارد - تقریباً هیچ وقت بلافاصله در حالت استراحت من فوراً خود را پیدا نمی کنم.

جادوی تمرین این است که می توان آنچه را که بدن می گوید از طریق احساسات شنید. احساسات صحبت می کنند … این یک پشتوانه بزرگ برای من بود که یکپارچگی را در خودم بازیابی کنم و تضادهای داخلی را برطرف کنم. با احساس اضطراب ، به جایی که از کجا می آید نگاه می کنم.

همیشه یک مرکز تجربه در بدن وجود دارد ، می تواند ثابت یا سرگردان باشد. بدن صحبت می کند ، در نوعی "حس حسی" یکپارچه منعکس می شود. احساسات و احساساتی وجود دارد که من می توانم آنها را فوراً برای خودم تشخیص دهم ، به عنوان مثال عصبانیت ، پرخاشگری ، شادی ، اما سیگنال های ظریف تری وجود دارد که من نیز با بدنم احساس می کنم ، و حتی نمی توانم بگویم که آنها بلافاصله در مورد چیست.

این یک احساس جامع است ، که مانند آن است ، و برای احساس این زمینه ، باید به آن توجه کرده و به احساسات گوش دهید. غالباً ، با توجه بیشتر گوش دادن ، احساس می کنم در درونم ، انگار قسمتی از من زنگ می زند ، حلقه می زند ، یا ضربه می زند - در واقع ، این قسمت از من ، این نوعی احساس است که به دنبال شنیدن آن است. این اغلب یک احساس مختلط است …

اما بسیار مهم است که بیشتر گوش دهیم و آن سیگنالهایی را که از بدن می آید و به عنوان نوعی افزایش انرژی در بدن احساس می شود ، احساس کنیم - برآمدگی های غاز ، سوزن سوزن شدن ، سوزش ، گرما ، بار ، فشار. در عمل ، در حال حاضر آشکار است که تقریباً همه علائم اضطراب ، ترس ، افسردگی ، سرخوردگی نتیجه "شکاف" داخلی است که در نتیجه نادیده گرفتن احساسات فرد برای یک دوره زمانی خاص رخ می دهد. گاهی سالها ، گاهی دقیقه ها

منظور من از "تقسیم" چیست؟ از نظر استعاری ، بخشی از من یا چیزی در من است که بدیهی است می داند در زندگی چه چیزی صادق است.این چیزی است که می خواهد ظاهر شود ، اما با کنترل و ترس مسدود شده است ، که اغلب با منطق و مفاهیم پشتیبانی می شود.

همه اینها سرانجام به یک زندان نامرئی تبدیل می شود ، که با اعتقادات محدود کننده مشخص شده است. نه یک احساس ، یک احساس و یک احساس واحد از ابتدا بوجود می آید ، این نتیجه تعامل با جهان ، داخلی و خارجی است … همیشه احساس شامل کلید فهمیدن جایی است که من گمراه شده ام ، یا صحت مسیر و تصمیم را تأیید می کند.

همه تجربیات دردناک پیامد تجزیه در سطح بین "روان و بدن" است. در واقع ، آنها در سطح فرایندها جدایی ناپذیر هستند ، تمام سیگنال های اطلاعاتی و فعالیت عصبی بالاتر از طریق بدن اتفاق می افتد. بنابراین ، بدن دروغ نمی گوید. و مشکلات زمانی شروع می شوند که من آن را باور ندارم و در واقع به سیگنال هایی که می دهد گوش نمی دهم.

در طول سالها پرورش یافته و آموزش دیده ، ناتوانی در احساس منجر به این واقعیت می شود که من در داخل و خارج متناقض می شوم. "علیه - گفتار" - من کامل نیستم ، اما در احساسات ، افکار و اعمال خود هم در رابطه با خودم و هم در رابطه با دیگران شکاف دارم. اینگونه است که من شروع به گفتن چیزی می کنم که احساس نمی کنم یا خود را متقاعد می کنم که وجود ندارد.

برای یادگیری نحوه بازگرداندن یکپارچگی ، یاد می گیرم که هر روز به خود گوش دهم. این چگونه بیان می شود و چگونه اتفاق می افتد؟ با گوش دادن به احساسات ، در خود چیزهایی را که شنیده نمی شد ، آشکار می شد و سرکوب می شد ، کشف می کنم. این معمولاً در ابتدا به عنوان اضطراب یا ترس احساس می شود. با توجه به این احساسات ، به نحوه واکنش آنها در بدن گوش می دهم و به سیگنال ها و احساسات ظریف بدن که در زندگی روزمره نادیده گرفته می شود ، تنظیم می کنم.

تقریباً همیشه ، نتیجه چنین مشاهده ای ، کشف آن قسمتی از من است که تحت فشار قرار گرفته ، نادیده گرفته شده ، یا توسط خودم یا دیگران رد شده است. و این اوست که با درد و اضطراب کنار می آید ، زیرا تمامیت زندگی نقض می شود (و من این هستم) ، زیرا بخشی از تجلی زندگی (احساسات ، تجربه ، تمایل خود را نشان می دهد) به طور مصنوعی به حاشیه رانده شد ، یا قفل شده ، یا خرد شده (سرکوب شده).

پیدا کردن پشتیبانی در داخل تمرکز بر احساسات یک روش م ofثر برای مقابله با تجربیات alt=است
پیدا کردن پشتیبانی در داخل تمرکز بر احساسات یک روش م ofثر برای مقابله با تجربیات alt=است

پس چه می توانم انجام دهم؟ من فقط می توانم آن قسمتی از خودم را که این گریه از آن سرچشمه می گیرد ، تنظیم کنم … و با آن باشم ، به آنچه در من زندگی است توجه کنم ، بفهمم این احساس چیست … آیا این حسی است که وجود دارد منتشر شده ، آیا من از آن قسمت از خودم که نگران است بیرون می ریزم؟ سیگنال شنیده می شود ، یکپارچگی بازیابی می شود ، جدایی از بین می رود - من یک شنونده می شوم. خودم.

تکه تکه شدن ترک می کند ، جای آن با صداقت گرفته می شود ، اما همیشه بازگشت به این یکپارچگی از طریق شناسایی آنچه نادیده گرفته شده است ، و شورش یا برعکس ، فقط با درد و ناله درونی خود را اعلام می کند. همیشه کسی وجود دارد که صدای شما را می شنود ، "احساس حسی" عزیزم ، به شما گوش می دهد ، من یکپارچگی درونی خود را به دست می آورم و با شما یکی می شوم ، و از احساس شما در زندگی و تصمیم درست از طریق بدن خود حمایت می کند. در این حالت آرام می شوم ، زیرا تناقضات برطرف می شوند و ما یکی هستیم. پشتیبانی داخل.

توصیه شده: