یک رابطه ایده آل در عشق. پیدا کردن آن بسیار سخت و از دست دادن آن بسیار ترسناک است

فهرست مطالب:

تصویری: یک رابطه ایده آل در عشق. پیدا کردن آن بسیار سخت و از دست دادن آن بسیار ترسناک است

تصویری: یک رابطه ایده آل در عشق. پیدا کردن آن بسیار سخت و از دست دادن آن بسیار ترسناک است
تصویری: ВЕРНЁТСЯ ЛИ ОНА? | ЛЕДЯНАЯ КОРОЛЕВА | Гадание для Мужчин | Таро Расклад | Гадание Онлайн | 2024, آوریل
یک رابطه ایده آل در عشق. پیدا کردن آن بسیار سخت و از دست دادن آن بسیار ترسناک است
یک رابطه ایده آل در عشق. پیدا کردن آن بسیار سخت و از دست دادن آن بسیار ترسناک است
Anonim

همه ما رویای یک رابطه کامل در عشق را داریم. ما به دنبال آنها هستیم ، برای آنها تلاش می کنیم ، مانند پروانه ها به سوی نور. اغلب ما می دانیم ، یا قبلاً از تجربه قبلی می دانیم ، که می سوزانیم ، زخمی می شویم ، نابود می شویم ، اما هیچ چیز نمی تواند مانع ما شود.

عشق والاترین جلوه روح انسان است. زندگی بدون عشق پوچ و بی رنگ است.

به یاد داشته باشید ، مانند در افسانه "یک معجزه معمولی": "افتخار شجاعان ، کسانی که جرات عشق ورزیدن را دارند ، می دانند که همه چیز به پایان می رسد. جلال بر جنون. آنهایی که برای خودشان زندگی می کنند ، اگر آنها جاودانه بودند."

وقتی از هم جدا می شویم ، به نظر می رسد که کل جهان از هم پاشیده است و دیگر هیچ اتفاق خوبی دیگر برای ما رخ نخواهد داد و ما هرگز خوشحال نخواهیم بود. اما زندگی متوقف نمی شود ، زمان می گذرد ، ما زنده می شویم و دوباره آماده احساس هستیم و دوباره آماده ایمان و اعتماد هستیم.

چرا این ثانیه برای شادی ما ضروری است؟

نه تنها برای حمایت ، کمک ، فرصت تقسیم مسئولیت ها. خیلی آسان خواهد بود. هر فرد بالغ می تواند به راحتی تنها زندگی کند. البته ، مراقبت و توجه خوشایند است ، اما نه تنها مهم است.

در یک رابطه ، می توان جنبه هایی از خود ، احساسات و بدن خود را شناخت که در هیچ شرایط دیگر زندگی قابل تشخیص نیست. در انعکاس دیگری ، ما خود را همانطور می بینیم که در هیچ آینه ای نمی بینیم. و این بسیار مهم است ، فقط برای رشد و توسعه و بهبود معنوی ضروری است. و هیچ چیز در جهان نمی تواند جایگزین این اتحاد دو روح عاشق شود.

می توان آن را با کار عضلات مقایسه کرد. مهم نیست که چقدر ورزشکار و آموزش دیده هستیم ، همیشه فعالیتی وجود دارد که از ماهیچه های دیگر استفاده می کند و صبح احساس سنگینی و درد در بدن می کنیم.

اینجا هم همینطور است. در فعالیتهای روزمره خود ، آنطور که به نظر می رسد ، از تمام پتانسیل خود استفاده می کنیم. اما نه.

وقتی وارد یک رابطه عاشقانه می شویم ، احساسات و عواطفی که قبلاً درگیر نبودند شروع به کار می کنند. و علاوه بر شادی بی حد و حصر ، شروع به تجربه کناره گیری و ترس از دست دادن می کنیم. زیرا ما در این لحظه احساس کامل بودن زندگی را می کنیم.

بی دلیل نبود که افسانه تقسیم به نصف مطرح شد. با پیوستن به همسر جان خود ، طیف کاملی از احساسات و کمال وجود را بدست می آوریم.

به نظر من ، هیچ چیز نمی تواند جایگزین این حالت شود ؛ گزینه های جایگزین به سادگی وجود دارند.

این دارو به قدری است که وقتی آن را بشناسید ، همیشه آن را به یاد خواهید آورد.

معتادان به مواد مخدر می گویند هیچ چیز و هرگز نمی تواند جایگزین حالت سرخوشی ناشی از مصرف مواد شود. در اینجا نیز وضعیت دقیقاً یکسان است. و هرچه رابطه ایده آل تر بود (دارو قوی تر بود) ، مقابله با "لغو" دشوارتر است.

بطور متناقض ، مرگ یک شریک زندگی ، در شرایطی که بازمانده رابطه را ایده آل می داند ، راحت تر از جدایی تجربه می شود.

یک عامل بیولوژیکی طبیعی و قابل درک وجود دارد که هیچ کس نمی تواند بر آن تأثیر بگذارد. حتی در شرایط مرگ غم انگیز ، دلایل خارجی وجود دارد که به آشتی کمک می کند.

یک واقعیت ملموس از مرگ وجود دارد ، یک کار برای تجربه اندوه ، یک عامل کامل ، یک مراسم خداحافظی وجود دارد. همه بهترینها در یک رابطه به راحتی در آگاهی ادغام می شوند. پس از زمان معینی ، خاطرات دلپذیر به عنوان یک منبع منبع به محل درد و گرم و پشتیبانی می رسند.

و در شرایط گسست روابط ، به ویژه هنگامی که شریک دلایل را به هیچ وجه توضیح ندهد ، این به یک فاجعه تبدیل می شود.

من با افرادی ملاقات کرده ام که پس از 6 ، 8 ، 11 سال ، هنوز نتوانسته اند با این فقدان کنار بیایند ، و مثل درد دیروز گریه می کردند.

البته ، در کار غم و اندوه شکست هایی وجود دارد و ما مواردی را می شناسیم که یک بازمانده ، با مدت طولانی ، 20 ، 30 سال زندگی می کند ، دیگر نمی تواند عاشق شود و روابط جدیدی ایجاد نمی کند.اما این به احتمال زیاد یک تصمیم آگاهانه است - برای حفظ حافظه یکی از عزیزان ، یا عدم تمایل به باور اینکه چنین رابطه ای دوباره امکان پذیر است.

در اینجا فرق می کند ، شریک خیانت نکرد ، ترک نکرد ، تغییر نکرد ، او مرد. و ما بر مرگ هیچ قدرتی نداریم. نفس دیگری به اندازه احساسی که به سادگی رها شده بود رنج نمی برد.

چرا ، چرا ، علیرغم درد باورنکردنی که پس از جدایی تجربه می شود ، تلاش می کنیم دوباره عشق بورزیم؟

این چنین است که یک فرد باید خلق شود ، او نمی تواند بدون این پرواز روح ، رانندگی و شادی همه جانبه زندگی کند.

رابطه ایده آل چیست؟ آیا می توان چنین چیزی را پیدا کرد؟

کسی می گوید ایده آل در زندگی دست یافتنی نیست ، اما شاید اشتباه باشد. به هر حال ایده آل در قالب فردی اندازه گیری می شود.

هیچ کس به کتاب ها نگاه نمی کند تا ببیند آیا رابطه واقعاً کامل است؟ یک شخص فقط در آنها خوب است و احساس خوشبختی می کند و برای او این رابطه بسیار ایده آل است.

به طور اتفاقی در طول مشورت ها می شنوم: "ما یک رابطه ایده آل داشتیم ، نمی فهمم چه اتفاقی افتاده و چرا او رفت. ما رابطه جنسی خوبی داشتیم ، همه مشکلاتمان را با هم بحث کردیم ، به شوخی های مشابه خندیدیم و غیره."

در چنین شرایطی ، شخص نمی تواند بفهمد که شکست در کجا رخ داده و چه اتفاقی افتاده است؟ این مفهوم ایده فردی یک رابطه ایده آل است.

اگر افراد در مورد خوبی اختلاف نظر داشته باشند ، نمی خواهند به یکدیگر صدمه بزنند ، و کسی که می رود هرگز حقیقت را نمی گوید ، آنچه در واقع برای او مناسب نبود. و به احتمال زیاد ، این رابطه فقط برای یکی از شرکا ایده آل بود ، و دومی به سادگی آماده نبود که اظهار کند که او راضی نیست.

از دست دادن رابطه ای که به نظر می رسد کامل است بسیار دردناک است ، این یک تراژدی واقعی است ، فروپاشی جهان.

کاهش ارزش شریک در چنین شرایطی بسیار دشوار است و این رایج ترین مکانیسم برای کنار آمدن با جدایی است. و شما باید نهایت نگرانی را داشته باشید ، رنج ببرید و رنج ببرید ، و گاهی حتی نمی توانید به تنهایی با آن کنار بیایید و فرد به کمک یک متخصص متوسل می شود.

بیشتر اوقات ، طرف چپ به اتهام خود متوسل می شود. یک نفر تعجب می کند چرا ، برای چه؟ او شروع به جستجوی مشکلات در خود می کند ، کوچکترین خطاهای رفتاری را منزوی می کند ، از این واقعیت رنج می برد که چیزی را از دست داده ، چیزی را متوجه نشده است ، جایی احساس نکرده است.

و گاهی اوقات هیچ دلیل مشخصی برای جدایی وجود ندارد.

کسی که ساعت یک می رود ، خودش نمی فهمد که عشق کی و چرا سرد شده است.

این اتفاق می افتد که با گذشت زمان ، شخصی به سادگی خسته می شود ، یا از رابطه خسته می شود ، یا دیگر احساس نمی کند ، و شریک زندگی ناگهان برای او غریبه می شود. گاهی اوقات نمی تواند بوی شریک زندگی را تحمل کند ، اگرچه در گذشته بسیار آشنا به نظر می رسید ، یا در یک رابطه خسته شده است ، یا برعکس ، احساسات زیادی دارد.

مقالات زیادی وجود دارد که به حفظ رابطه ، رفتار با شریک طبق قوانین خاصی می پردازد: 7 راه برای حفظ شریک زندگی ، 5 راه برای گرم کردن تخت ، 12 روش برای انجام آن ، 10 روش برای انجام آن …

ممکن است این توهم بوجود آید که ما می توانیم هرکسی را مجذوب خود کنیم و با هر کسی رابطه ای برقرار کنیم.

گویی در اجرا ساده و توصیه ای روشن و کاملاً قابل اجراست. اما این نکات ویژگی های فردی هر یک را در نظر نمی گیرند ، این فقط داده های آماری متوسط است.

هیچ کس اعتراض نمی کند ، در برخی موارد این نکات کار می کند ، اما نه همه و نه همیشه. هیچ دستور العمل جهانی وجود ندارد زیرا همه ما متفاوت هستیم. طبیعی است که شخص س questionsال بپرسد و پاسخ بیابد ، اما روابط چنین پرتگاه بی انتهایی است که در آن س questionsالات بیشتر و کمتر و کمتر پاسخ داده می شود.

کسی به من خواهد گفت که اگر ما در مورد سیری در یک رابطه صحبت می کنیم ، این یک فرد نابالغ است ، اگر او توسط براق بیرونی هدایت می شود ، او همچنین "کودک" است و غیره.

اما جامعه متشکل از افراد مختلف با ویژگی های شخصی متفاوت است. به هر حال ، من افراد بالغ زیادی ندیده ام.جامعه روز به روز دچار روان رنجوری می شود و بر این اساس ، ترکیب ویژگی های شخصی هر روز پیچیده تر می شود و دارای اجزای غیر منطقی و لایه های پیچیده بسیاری است. و این واقعیت که یکی بهشت زمینی است برای دیگری بدتر از خود مرگ است.

و باید در نظر داشت که بسیاری از افراد هستند که در مورد احساسات خود بحث نمی کنند و نارضایتی خود را بیان نمی کنند و اصولاً تحت هیچ شرایطی آماده صحبت نیستند.

و کسانی هستند که اصلاً با خود در تماس نیستند و نمی دانند دقیقاً از چه چیزی خوشحال نیستند یا چه چیزی آنها را آزار می دهد.

بسیاری توهم دارند ، به ویژه روان درمانگران با این کار گناه می کنند ، که با هر کسی که می توانید موافقت کنید یا صحبت کنید ، همه چیز را مرتب کنید. البته وقتی ممکن است عالی است ، اما همیشه ممکن نیست.

فقط می توانید با شخصی صحبت کنید که آماده صحبت است.

و در رشد و توسعه ، هر کس سطح خود را دارد ، و همیشه نامحدود نیست. گاهی اوقات فردی که تحت درمان است به سطح خاصی می رسد ، حتی اگر در ابتدا برای رشد شخصی جدی آماده می شد و متوقف می شود. او آمادگی ادامه دادن را ندارد. این در واقع حق اوست.

بنابراین در یک رابطه مقدمات خاصی وجود دارد ، و این واقعیت نیست که می توان آن را گسترش داد. و هنگامی که یکی از شرکا جلوتر می رود ، و دومی نمی خواهد به آنجا برود - اغلب رابطه در آنجا به پایان می رسد.

سرپرست من یکبار این داستان را به من گفت

یک زوج جوان متاهل یک آپارتمان به عنوان هدیه از نزدیکان خود برای عروسی دریافت کردند

همسر بلافاصله لانه ساخت و آماده بود تا معشوق خود را خوشحال کند

هر شب ، از محل کار منتظر او بود ، خود را مرتب کرد ، یک شام فوق العاده درست کرد ، یک میز باشکوه با شمع ها چید

شوهر آمد ، آنها برای صرف شام نشستند ، اما به نظر می رسید که او ناراضی است

همسر تصمیم گرفت هنرهای آشپزی را تقویت کند و سعی کرد خود را با دقت بیشتری آموزش دهد ، و شوهر تیره تر و تیره تر شد

خوب است که این همسر تماس گرفت و اعتراف کرد که برای او استراحت بعد از کار یک زن با لباس نرم و شام در آشپزخانه است. و تصویر یک همسر تند و یک میز با شمع ، خاطرات منفی دوران کودکی مادر متکبر دوستش را برمی انگیزد ، که او را متهم به سرقت کرده و در مقابل تمام کلاس او را تحقیر کرده است

خیلی واضح نیست؟ در این مثال ، می بینید که زن فقط بهترین ها را می خواست ، اما برای شوهر این بهترین به یک خاطره دردناک تبدیل شد. و اگر او آمادگی صحبت کردن در مورد آن را نداشت ، شاید رابطه خراب شد

گاهی اوقات برخی از ویژگیهای کم و بیش قابل توجه یا اصلاً قابل توجه یکی از شرکا می تواند یک شوخی بی رحمانه در رابطه باشد و ما هرگز از آن مطلع نخواهیم شد.

البته ، اگر هر دو شریک برای کار بر روی حفظ رابطه آماده باشند ، اغلب می توان مشکلات و مشکلات را شناسایی کرد ، موارد حذف شده را مشخص کرد و به سازش رسید. اما این همیشه ممکن نیست.

اغلب ، با در نظر داشتن یک زندگی شاد ، شریک با تمام توان سعی می کند معشوق را بازگرداند و فقط برای تجدید رابطه آماده انجام هر کاری است.

این را هم از مردان و هم از زنان شنیده ام.

اما شما باید درک کنید که خروج شریک زندگی ، به ویژه اگر طلاق پس از سالها زندگی مشترک باشد ، تصادفی نیست و بدون تف ناکافی اختلاف نظر که به راحتی قابل حل است ، این یک تصمیم آگاهانه ، جدی و متعادل است..

گاهی اوقات شخص واقعاً دیگر چیزی احساس نمی کند و با هیچ ترفند یا قولی نمی توان به او بازگشت. گاهی اوقات افراد خود و ظاهر خود را از دست می دهند و سعی می کنند شریک زندگی خود را راضی کنند ، و این هنوز منجر به بازگرداندن رابطه مورد نظر نمی شود.

معشوق امیدوار است گرما و شادی قبلی را بازگرداند ، اما با بی تفاوتی برخورد می کند.

و تبدیل به وسواس می شود ، اعتیاد شکل می گیرد.

طرف مقابل این ترس را از جانب دیگر احساس می کند که او را از دست می دهد ، و اغلب ، شیاطین پایه در او بیدار می شوند و او ، برای مثال ، یک ستمگر - یک سادیست می شود.

فیلمی وجود دارد که این وضعیت را کاملاً نشان می دهد ، "ماه تلخ".

بسیاری از متخصصان به من خواهند گفت که این طبیعی است ، زیرا شریک دوم دارای یک قربانی پیچیده است و ناخودآگاه یک سادیست را برای رابطه انتخاب کرده است.

شاید آره شاید نه. در هر یک از ما تاریکی وجود دارد ، اما به احتمال زیاد در شرایط مطلوب خود را نشان می دهد. به عنوان مثال ، قالب در قطب شمال زندگی نمی کند ، اما ارزش ایجاد شرایط خاصی را در جایی دارد و رنگ آن سرسبز می شود.

در یک رابطه غیرممکن است که همه چیز را طبق فرمول ها تجزیه کنید. و اگر شروع ایده آل یک رابطه را در نظر بگیریم ، به احتمال زیاد ، تغییر یکی منجر به تحقق ویژگی های منفی دیگری شده است.

تنها یک راه برای خروج از این وضعیت وجود دارد - رها کردن.

رها کردن آن دشوار است و بسیار دردناک است ، اما ارزش آن را دارد که حداقل برای خودتان انجام دهید.

به طور متناقض ، وقتی نمی توانیم و نمی خواهیم رها کنیم ، ما عشق را حفظ نمی کنیم ، بلکه خود را نابود می کنیم. زندگی باریک متمرکز می شود ، همه نیروها ، احساسات و منابع برای رسیدن به مطلوب عجله می کنند. و آزاردهنده ترین چیز این است که کسانی که هنوز موفق به برقراری ارتباط می شوند تقریباً هرگز خوشحال نیستند.

آنها خود را در روابط از دست می دهند.

به عنوان مثال ، آنها عملیات زیادی انجام می دهند تا شبیه بازیگر محبوب همسر محبوب خود شوند ، تمام زندگی آنها فقط تابع خواسته های او است. اما اگر او شما را آنگونه که هستید دوست نداشته باشد ، در هیچ نقاب دیگری شما را دوست نخواهد داشت.

روابط باید شادی را به ارمغان بیاورد ، به خلاقیت الهام ببخشد ، به زیبایی برساند ، روح را از گرما و نور پر کند.

و در صورت حفظ اجباری ، آنچه باید منجر به رشد شود منجر به تخریب می شود. و ترسناک است.

همه می دانند که نان خوب سالم است ، اما اگر از آرد بد تهیه شود یا قبلاً کپک زده باشد ، بعید است مفید باشد.

در مورد روابط نیز همینطور است. بله ، خوب بود ، اما آنها شادی را به ارمغان آوردند. حتی اگر آنها رفتند ، باور کنید ، آنها به شما چیزهای زیادی دادند.

این هدایا را شناسایی کنید ، این خاطرات فوق العاده را با خود ببرید ، تمام آنچه در رابطه آموخته اید و آنها به شما در کشف خود کمک کرده اند و ادامه دهید.

· ارزش این را دارد که به دنبال دلایل نباشید و در صورت عدم وجود حقایق عینی برای ارزیابی ، سعی در ارزیابی وضعیت نکنید.

· رها کنید ، تجربه کنید ، بسوزانید ، تمام بهترینهایی را که این رابطه به شما داد ادغام کنید - این تنها راه ممکن برای حفظ خود است.

و روزی فرا می رسد که صبح از خواب بیدار می شوید و می فهمید که آماده یک عشق جدید هستید.

و شاید یک رابطه جدید نه تنها برای شما بلکه برای شریک زندگی شما ایده آل باشد.

از صمیم قلب برای شما آرزو می کنم عشق !!! چنین عشقی که اوج می دهد و شادی می بخشد !!!

توصیه شده: