2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
اینها بازتابی در مورد جدایی جسمانی نیست ، بلکه احساسی است ، وقتی همه زنده و سالم هستند و چیز دیگری ناپدید شده است. احساسات و تجربیات من ، روابط ، ارزشها. آنها دیگر نیستند. و سپس من نه با مردم ، بلکه با احساساتی که در کنار آنها زندگی می کردم ، جدا می شوم … من با برخی از خودم ، با برخی از بخشهایم ، از تجربیاتم جدا شدم … و این بسیار دردناک است ، زیرا آنها برنگردد و این به خصوص دردناک بود زیرا آنها بسیار ارزشمند و مهم بودند. و من می خواهم دوباره آن را احساس کنم. اشتیاق برای چیزی که دیگر قابل تکرار نیست.
شما می توانید از افراد ، مکانها ، رویدادها ، باورها ، توهمات جدا شوید
شما می توانید خانه را ترک کنید ، اما از نظر روانی با والدین خود جدا نشوید. آنها در درون من به زندگی خود ادامه می دهند. آنها به من می گویند چه کنم و چه کار نکنم. هنجارها و قواعد خود را دیکته می کنند ، بر اساس آن انتخابات انجام می شود و تصمیم گیری می شود. معنی زندگی من را تعیین کنید قبل از آنها من بهانه می آورم ، سرزنش می کنم و منتظر مجازات هستم. من هنوز فردی جداگانه نیستم ، با ارزشها و معانی خاص خودم. آنجا من به عنوان نماینده مادر و پدر هستم …
شما می توانید از دوره های خاصی از زندگی جدا شوید ، به عنوان مثال ، دوران کودکی ، جایی که من می توانم بی خیال ، محافظت شده ، غیر مسئول باشم ، متقاعد شده ام که کسی همیشه مشکلات و مشکلات من را حل می کند. و ، به ویژه ، با این باور که کسانی هستند که می دانند چگونه زندگی کنند. همیشه می توانید مسئولیت را بر عهده بگیرید. و این برای مدت طولانی از بین رفته است ، و اعتراف به آن سخت است …
همچنین می توانید از توهمات و انتظارات خود جدا شوید. چون خیلی درد داره ناامیدی ، بی معنی بودن واقعیت آشکار ، تنهایی و ترس از نحوه زندگی …
وقتی افراد طلاق می گیرند ، به این معنی نیست که آنها جدا شده اند. شخصی از نظر روانشناسی به زندگی خود در رابطه قدیمی ادامه می دهد ، هنوز منتظر چیزی است ، نمی خواهد اعتراف کند که تمام شده است ، مهم نیست که چقدر ارزشمند است. حفظ شکایات ، گرامی داشتن این امید که کسی ببیند ، بفهمد و تصحیح کند یا بپذیرد که اشتباه کرده است. یا همچنان از آنچه خوب است رنج می برید ، بدون باور اینکه در گذشته خوب بود. اما در حال حاضر چنین نیست. این قدرت را پیدا کنید تا خاطرات ارزشمندی را در یک جعبه بگذارید و به صورت دوره ای با سپاسگزاری که در زندگی من بود ، بازگردید …
چرا جدا شدن اینقدر سخت است؟
آیا غم و اندوه این است که خوبی ها به پایان رسیده است؟ اگر همه چیز به پایان برسد ، نه تنها چیزهای خوب دیگر وجود نخواهد داشت ، بلکه فرصتی برای رفع مشکلات بد وجود نخواهد داشت. اعتراضات خود را بپذیرید ، و این امید را از دست بدهید که کسی متوجه شود که چقدر به من آسیب رسانده است. اشتباهات و شکست های خود را بپذیرید ، و اگر احساس گناه وجود داشت ، دیگر نمی توان آن را بازخرید کرد. اکنون می توانید کاری انجام دهید ، اما گذشته را نمی توان تغییر داد. همانطور که در یک مثال از ناخن. هر میخ چکش دردی است که به شخص دیگری وارد می شود. با عذرخواهی ، بازخرید ، می توانیم این میخ را بیرون بیاوریم. اما سوراخ برای همیشه باقی خواهد ماند. و تنها کاری که می توان انجام داد این است که در ناخن های جدید رانندگی نکنید.
گذشته را رها کنید ، اعتراف کنید که این در زمان حال نیست.. و به خودتان فرصت دهید تا برای چیزی که دیگر آنجا نیست عزاداری کنید. عزاداری برای احساسات گذشته ، فرصت های از دست رفته. تا این از دست دادن و از دست دادن زندگی کند. عدم تمایل به رها کردن - نفی مرگ ، نادیده گرفتن وجود آن. بنابراین ، نفی زندگی به عنوان یک حرکت و تغییرات طبیعی آن که در آن ذاتی است.
کودکان مرگ را انکار می کنند. آنها باور ندارند که این موضوع به آنها مربوط می شود. در جهان آنها ، همه چیز ابدی است: آنها ، والدین ، دوران کودکی ، زندگی … جدایی از آنچه قبلاً به پایان رسیده است ، خواه روابط ، رویدادها ، دوره های زندگی ، مکانها ، به معنی پذیرش ایده محدود بودن فرایندها و زندگی است خودش این باعث می شود بزرگ شوید و عمل کنید و بی پایان منتظر چیزی نباشید … و زندگی را شروع کنید ، به سمت چیز جدیدی بروید.
بدون تکمیل مراحل جدایی ، غیرممکن است که قدردانی از آنچه در زندگی من بود را تجربه کنم.بدون این ، نمی توان بخشی از تجربه را در گذشته ایجاد کرد و در آینده بر آن تکیه کرد.
بدون جدایی - شما ملاقات نخواهید کرد. وقتی یکی را رها می کنید ، جایی برای دیگری وجود دارد
بدون جدا شدن از والدین خود ، خود را ملاقات نخواهید کرد و بدون این امکان ایجاد رابطه وجود ندارد ، زیرا من هنوز به عنوان یک فرد جداگانه وجود ندارم. بدون جدا شدن از یک نفر ، با شخص دیگری ملاقات نمی کنید. بدون جدا شدن از دوران کودکی ، شما به بزرگسالی یا بلوغ نخواهید رسید. بدون جدا شدن از توهمات ، شما با واقعیت و بنابراین با زندگی ملاقات نخواهید کرد.
توصیه شده:
تأملاتی در مورد مامان 9. بند ناف بریده نشده ، یا نحوه انتخاب مادر شوهر
روز دیگر کنفرانسی برگزار شد که در آن من تمام روز را "عمودی" هدایت می کردم - یک آزمایشگاه خلاق که به مشکلات خانوادگی اختصاص داده شده بود. افراد و قالب ها تغییر کردند - اینها بحث های گروهی ، جلسات نمایشی ، نظارت بود. روز در گفتگوی جالب ، سرزنده و باز گذشت.
تأملاتی در مورد پوچی
خالی بودن … تجربه آن در داخل به طور تصویری با یأس ، درد ، سردرگمی ، ناامیدی - طیف متفاوتی از تجربیات افسردگی همراه است. "خلاء را خلاص کنید" - هرچقدر هم متناقض به نظر برسد ، یکی از متداول ترین درخواست ها برای درمان است. این خلأ پر شده است و آن را نوعی شکاف ، حقارت ، نقص ، نقص احساس می کند.
تأملاتی در مورد دلایل تغییر گرایش جنسی
فکر کردن با صدای بلند… من فقط می خواستم یکی از گزینه هایی را توضیح دهم که چرا مردم جهت گیری خود را تغییر می دهند … فرضیه های زیادی در ذهن من می چرخد ، اما به نظر من این امر تعیین کننده است. و ریشه های این فرضیه از قرون گذشته سرچشمه می گیرد که در آن زن از بسیاری از حقوق محروم بود.
تأملاتی در مورد ناامیدی
فردی که تجربه خشونت یا سایر رویدادهای آسیب زا را داشته است ، و همچنین فردی که در بحران است ، دیر یا زود به نقطه ناامیدی خود در درمان می رسد. در ظاهر ، دلایل وقوع آن ممکن است با ناتوانی در به دست آوردن چیزی بسیار مهم در یک رابطه واقعی همراه باشد.
چرا مراقب من نیستی؟ چرا مردان به زنان دیگر اهمیت می دهند ، اما به من اهمیت نمی دهند؟
شکایات مربوط به عدم مراقبت بیشتر برای زنان معمول است ، در حالی که مردان می توانند در مورد آن با احساس وقار خاصی صحبت کنند ("زن آنقدر به من اهمیت نمی دهد … و چرا؟"). با این حال ، در هر صورت ، شخصی شروع به پرسیدن یک سوال دردناک می کند - من چه مشکلی دارم ، چرا به دیگران داده می شود ، و نه به من؟ ساده ترین راه یادگیری افراد از طریق درک داستان است - مثالهایی از موقعیت ها بهتر به خاطر می آیند و انتقال آنها به طور مستقیم به روابط آسان تر است.