شیاد یا من اینجا چکار می کنم؟

تصویری: شیاد یا من اینجا چکار می کنم؟

تصویری: شیاد یا من اینجا چکار می کنم؟
تصویری: AFRİKA'daki İLK EVİMDE Suyu Kuyulardan Taşıyoruz !! 2024, آوریل
شیاد یا من اینجا چکار می کنم؟
شیاد یا من اینجا چکار می کنم؟
Anonim

من از استعاره دیروز خود در مورد ماهی در آکواریوم خوشم آمد ، بنابراین دوباره با او شروع می کنم)

مقاله دیروز من یک آکواریوم تنگ ، یا خوب ، پول و روابط آنها

در اینجا چنین ماهی در آکواریوم زندگی می کند و در آن تنگ است و اکسیژن کمی وجود دارد و غذا آن چیزی نیست که دوست دارد. و با توجه به اینکه برادرهای زیادی در یک آکواریوم کوچک وجود دارد ، تقریباً نامرئی است.

و من واقعاً می خواهم شنا کنم و چیزی برای انکار خود ندارم. داشتن نور ، غذا ، زیبایی و فضا زیاد ، تا بتوانید خود را نشان دهید …

و اکنون آنها ماهی را در یک آکواریوم بزرگ پیوند می زنند … و همه خواسته های او برآورده می شود ، اما … اما ناگهان چیزی در بدن او اتفاق می افتد ، کوچک می شود ، به نظر می رسد کوچکتر می شود ، زیرا در حال حاضر هیچ یک از برادران او را مسدود نمی کنند نور ، و او را از چشم کنجکاو مسدود نمی کند ، و از همه طرف قابل مشاهده است ، مانند کف دست شما …

و شنا کنید ، از آزادی ، غذا ، نور لذت ببرید و بدن تلاش می کند جایی را پنهان کند ، پنهان شود تا کسی متوجه آن نشود.

او می ترسد ، عصبانی و گیج است. و به نظر می رسد که این شادی گرامی است. و به جای شادی ، درد. دردی که او نمی تواند از آنچه که دریافت کرده لذت ببرد ، حتی اگر رویایش به حقیقت پیوسته باشد …

به نظر می رسد که همه به او نگاه می کنند ، همه تلاش می کنند تا اشتباهات و اشتباهات او را ببینند. او نمی تواند با لذت آن غذای بسیار خوشمزه را بخورد ، زیرا می ترسد به خاطر بد اخلاقی محکوم شود. او دائماً فکر می کند ، آیا من خیلی خوب هستم … و آیا من به این ماهی های زیبا که مدت ها در این آکواریوم شگفت انگیز زندگی می کردند ، دست می یابم. پس از همه ، آنها قطعا زیبا هستند اگر مدتهاست برای زندگی در این شرایط فوق العاده انتخاب شده اند.

و اگر ماهی نه در یک آکواریوم بزرگ ، بلکه به طور کلی در دریای آزاد رها می شود (تصور کنید گونه هایی مانند او قبلاً در آن زندگی می کنند)؟ ماهی که عادت دارد در آکواریوم تنگ زندگی کند و نمی داند چگونه از خودش مراقبت کند ، چه می شود؟

انسان اینطور است. او ممکن است بسیار بخواهد به شیوه ای جدید زندگی کند ، و وقتی این جدید "در آستانه" ظاهر می شود ، می ترسد.

نه ، نه ، انگار بدنش صحبت می کرد و یک قدم عقب می رفت. من آنقدر خوب نیستم ، آنقدر باهوش نیستم ، آنها مرا نخواهند فهمید ، من را نخواهند پذیرفت ، مرا محکوم خواهند کرد … آنها مرا خواهند خورد …

Image
Image

ماهی کوچکی در داخل گریه می کند و می گوید ، آنها من را در یک آکواریوم تنگ دوست نداشتند ، وقتی همه خویشاوند بودند ، چگونه می توانند مرا در یک ماهی بزرگ دوست داشته باشند ، جایی که همه در ابتدا غریبه بودند …

در یک آکواریوم کوچک ، حداقل من مال خودم هستم. من مثل همه اطرافیان هستم. و در کل ، من یک غریبه هستم. من یک شیادی هستم که به طور تصادفی در شرایط خوبی قرار گرفت و تقریباً ماهی های دیگر می بینند و می فهمند که من یک غریبه هستم. و سپس ، سپس من در خطر هستم. از این گذشته ، اگر مردم خودم واقعاً من را دوست نداشتند ، چه انتظاری می توان از غریبه ها داشت … من توسط قوی ترها که مدت طولانی در شرایط خوب زندگی کرده اند ، من را می خورند ، زیرا آنها نیازی ندارند دهان اضافی و من قادر به رقابت نخواهم بود ، زیرا آنقدر خوب نیستم که بتوانم با آنها رقابت کنم. من هلاک می شوم ، هلاک می شوم … قسمت آسیب زا فریاد می زند …

Image
Image

هنگامی که شخصی در ابتدا خود را بدتر از بسیاری ، ضعیف تر ، احمق تر ، وحشتناک تر ، کمتر تحصیل کرده می داند ، رسیدن به سطح جدیدی برای او بسیار دشوار است. از این گذشته ، ترس از این که اکنون خورده می شوید ، به سادگی فلج می کند. البته در برخی موارد ، پرخاشگری جایگزین ترس می شود ، اما از آنجا که هیچ تماس سالم با آن وجود ندارد ، فقط وضعیت وخیم امور را بدتر می کند. و خود شخص شروع به جذب شکست می کند. و به خودم بگویم - خوب ، من احساس کردم ، می دانم ، فهمیدم که من به اینجا تعلق ندارم …

اما در واقع ، آنها آماده پذیرش او در سطح جدید ، در تیم جدید ، در حوزه جدید خواهند بود ، اما به نظر می رسد فقط او خود را با تمام ظاهر خود نشان می دهد - من را نپذیرید ، من لیاقت شما را ندارم ، من شیاد هستم …

و اکنون یک شخص بارها و بارها چیزی را به خود ثابت می کند. او بارها و بارها محل کار خود را تغییر می دهد ، دیپلم یا گواهینامه دیگری دریافت می کند ، یک ماشین گران قیمت به صورت اعتباری خریداری می کند ، با کمک شخصی تصویر خود را تغییر می دهد ، اما او احساس شایستگی نمی کند و احساس نمی کند. و به نظر می رسد ، خوب ، اکنون یک تأیید دیگر بر خوبی من و من می توانم. اما … هیچ چیز تغییر نمی کند ، یا فقط کمی تغییر می کند. و از سند بعدی فقط اندوه ، اشتیاق و امیدهای غیرموجه دیگری وجود دارد …

از این گذشته ، این یک سند ، مدل مو ، ماشین نیست ، بلکه این واقعیت است که شخص خود را بی ارزش می داند ، یک فریبکار. او به خودش اعتقاد ندارد ، به خودش اعتقاد ندارد.

روزی روزگاری نزدیکترین و نزدیکان به او اعتقاد نداشتند ، و اگر آنها اعتقاد نداشتند ، پس چگونه می تواند خود را باور کند …

چگونه؟ برای شروع ، این واقعیت را بپذیرید که عزیزانی که نمی توانند به او اعتقاد داشته باشند ، خودشان (یا) به خود ایمان ندارند. و ایمان به دیگری به سادگی در دسترس آنها نبود.

این واقعیت را بپذیرید که صرف نظر از اینکه در کجا و کجا متولد شده است ، او حق دارد یک پله یا حتی بیشتر از آن را بالا ببرد ، فقط به این دلیل که همه ما برای توسعه به این جهان آمده ایم. و اگر همه افراد بی حرکت می نشستند و جرات نداشتند یک قدم به جلو بردارند ، ما در غارها زندگی می کردیم و ماموت ها را می گرفتیم …

راه توسط شخص پیاده روی تسلط پیدا می کند و افراد آموزش دیده ، روانشناسان ، در این امر به شما کمک می کنند.

توصیه شده: