اگر بفهمید که او یک بز است ، چگونه کسی را ترک کنید؟

تصویری: اگر بفهمید که او یک بز است ، چگونه کسی را ترک کنید؟

تصویری: اگر بفهمید که او یک بز است ، چگونه کسی را ترک کنید؟
تصویری: دستور غذا من را تسخیر کرده است. 2024, ممکن است
اگر بفهمید که او یک بز است ، چگونه کسی را ترک کنید؟
اگر بفهمید که او یک بز است ، چگونه کسی را ترک کنید؟
Anonim

- بالاخره در یادداشت ها قسم نخوریم.

- وقتی فقط معشوق خود را "ترک" می کنید ، مانند یک معتاد به مواد مخدر رفتار می کنید که تصمیم به ترک آن گرفته است. شما تصمیم گرفتید ، اما بدن هیچ چیزی از این نوع را حل نکرد و مقاومت می کند. افسردگی شروع می شود ، کناره گیری.

بنابراین ، قاعده اصلی در چنین مواردی این است که خود را تغییر دهید ، یاد بگیرید که خودتان را دوست داشته باشید ، با سر خود و مشکلات خود کنار بیایید. و سپس نیازی به ترک کسی نخواهید داشت. بلکه مشکلی نخواهد بود.

- در یک رابطه عصبی ، این شخص برای شما مهم نیست ، بلکه احساساتی است که او به زندگی شما منتقل می کند. از نظر روان رنجور ، شریک جسمی است که در آن کینه نسبت به والدین و سایر مجرمان نیز به راحتی در آن قرار می گیرد. کینه و احساس تحقیر به طور کلی احساسات اصلی و مورد علاقه او است. برای او غیر معمول است که بدون توهین زندگی کند. با کنار گذاشتن یک شریک ، روان رنجور باید احساسات منفی را در خود جای دهد ، و این ناخوشایند است ، دشوار است ، چیزی مانند مسمومیت اتفاق می افتد.

- اگر جسم برگردانده شود ، به عنوان یک معتاد کلاسیک به مواد مخدر ، در همان زمان احساس بد و خوبی دارید. بد است که شما قبلاً می دانید که او سزاوار عشق شما نیست (حداقل به دلایلی که در یادداشت ذکر شده است) ، اما برای شما خوب است ، زیرا دوباره کسی وجود دارد که بر او عصبانی می شود.

- منظور من این است که ترک کسی تا زمانی که تغییر داخلی نداشته باشید و در حالی که شریک برای شما راهی برای حل مشکلات داخلی شما باشد ، کاملاً بی فایده است. گریه کن ، گریه کن و یکی جدید پیدا کن.

- و سپس ، چرا کسی را ترک می کنید اگر واقعاً او را دوست دارید؟ و پس از آن چه؟ آیا انتخاب منطقی بر اساس مواردی مانند قابلیت اطمینان و "او مرد خوبی است"؟ اما چه کسی موافقت می کند که با مردی زندگی کند که شاید مرد خوبی و پدری فوق العاده باشد ، اما در عین حال شما او را نمی خواهید ، و بس! درست است ، هیچ کس اما دو دختر هستند … آنها می خواهند. بعداً چگونه آن را نمایندگی می کنید؟

- این رابطه ای است که در آن با سر زندگی می کنید و به هر حال به دنبال احساسات در کنار آن هستید. این شما را می شکند ، شما زحمت می کشید ، اما نه - او شخص خوبی است! … به نظر من رابطه کاملاً معیوب.

- معشوق یا به طور کامل آنگونه که هست بپذیرد یا اصلاً نپذیرد - قانون طلایی.

- قطعاً لازم نیست که از شخصی جدا شوید زیرا به عنوان مثال ، برخی از وظایف خانه را انجام نمی دهد. که برخی از نکات را خلاصه می کند ، با ایده های شما در مورد آنچه یک مرد باید و نباید انجام دهد مطابقت ندارد. در اینجا ، کاملاً همه چیز مشروط و ذهنی است.

در اینجا شوهر شما است ، به عنوان مثال ، آکادمیک لاندو - واضح است که او تحت هیچ شرایطی قفسه ناخن نمی زند و ظرف ها را نمی شست. مهم نیست چقدر او شما را دوست دارد و مهم نیست چگونه آن را می سازید. این فقط یک شخص متفاوت است. خوب ، او کاری نمی کند! اگر او را دوست دارید و می خواهید با او زندگی کنید ، فقط باید به خودتان بگویید: او قفسه ها را میخ نمی کند ، بنابراین من افراد متخصص آموزش دیده ای را استخدام می کنم که از این امر مراقبت می کنند.

-مقوله های "خوب-بد" ، "درست-غلط" در روابط کار نمی کنند. آیا این برای شما خوب هست؟ و با او زندگی کن

- در یک رابطه سالم ، ظروف شستشو می شوند نه به این دلیل که "لازم است" ، بلکه به این دلیل که همسر خسته می شود ، شوهر بدون تظاهر به قهرمان شدن ، بلند می شود و می شست. او واقعاً او را دوست دارد و می خواهد کمک کند. و اگر او آمده است و می داند که او بسیار مشغول است ، او اصرار نخواهد داشت که او را در راهرو ملاقات کند. این مشکلی نیست ، او تاکسی می گیرد …

- اگر شریک جنسیت "مانند یک انسان رفتار نمی کند" ، من درخواست جدایی نمی کنم. بله ، بگذارید او هر طور که دوست دارد رفتار کند ، تا زمانی که شما آن را دوست دارید. اما اگر به طور دوره ای در یک رابطه بد احساس می کنید ، چیزی شما را آزار می دهد ، شما را عصبی می کند ، اگر شریک شما از شما غفلت می کند ، به شما توهین می کند ، بی احترامی می کند - این مطمئناً دلیلی است برای گفتن: عزیز ، من خیلی دوستت دارم ، اما ما این کار را نخواهیم کرد دوباره یکدیگر را ببینند

(من از مردان حاضر در جلسه عذرخواهی می کنم - من همیشه با جنسیت زن صحبت می کنم ، اما اکثر زنان جمع شده اند. اما قوانین جهانی هستند).

- هرکسی که از نظر روانی سالم است با احساسات خود هدایت می شود و همیشه خودش را انتخاب می کند. نه زیبایی و نه عشق قربانی نمی خواهد.و اگر چنین کنند ، قطعاً داستان شما نیست. بیاور پایین. چنین هدفی وجود ندارد که برای آن ارزش تحمل چیزی در یک رابطه را داشته باشد.

هنگامی که همه چیز فقط در حال گره خوردن است ، به محض اینکه حتی یک ناراحتی جزئی وجود دارد - بلافاصله وضعیت را روشن کنید. سعی نکنید لحظه را به تأخیر بیندازید ، از خود س questionsالات غیر ضروری نپرسید: "شاید من اشتباه متوجه شدم؟" ، "شاید منظور او چیز دیگری بوده است؟"

کشش نکنید ، بیشتر - شکستن آن دشوارتر است. و اگر ناراحتی یک بار ظاهر شد ، دوباره ظاهر می شود ، سپس دوباره ، درگیری اجتناب ناپذیر است ، و در مراحل بعدی توسعه روابط (بخوابید ، ملاقات کنید ، زندگی کنید ، ازدواج کنید ، بچه به دنیا بیاورید) ، درد بزرگی ایجاد می کند. مانند زمانی است که بطری باز می شود ، سپس ریخته می شود ، سپس یکی یکی نوشیده می شود - متوقف کردن آن تقریباً غیرممکن است.

- آیا من درست متوجه شدم که شما جلسه ما را لغو می کنید؟ آره؟ خداحافظ.

بدون توضیح - "چرا این کار را با من می کنی؟" ، "چگونه می توانستی؟" بدون شکایت - "من منتظر شما بودم ، به شما امیدوار بودم ، من همه چیز برای شما هستم ، و شما!" - می شنوی؟ - متوجه نشوید ، شکایت نکنید ، سرزنش نکنید.

جمله بندی صحیح: من دوست ندارم شما این کار را انجام دهید.

اولین هشدار نیز باید آخرین باشد.

نه "پرسیدم!" "ما توافق کردیم".

ناراحت نمی شوید ، می روید.

- از 13 سالگی سیگار می کشیدم و زیاد سیگار می کشیدم - دو یا سه بسته در روز. و من به همه از جمله خودم گفتم که سیگار کشیدن را دوست دارم ، آن را دوست دارم. و هیچ چیز نمی تواند مرا بترساند. خرچنگ؟ من فکر می کنم ، خوب ، چه مسکن هایی وجود دارد. و سپس دکتر به من می گوید که نوعی از آن به عنوان آمفیزم ریوی وجود دارد ، وقتی فردی دو یا سه روز خفه می شود ، در ریه های خود خفه می شود و این مرگ بسیار دردناک است … من واقعاً ترسیده بودم. من سیگار نکشیده ام. برای مدت طولانی. یک ساعت و چهل دقیقه. سپس شروع به سیگار کشیدن بیشتر کرد ، زیرا بسیار نگران بود.

سیگار را تنها زمانی ترک کردم که متوجه شدم سیگار می کشم نه به این دلیل که من سیگار کشیدن را دوست دارم ، بلکه به این دلیل که یک اعتیاد شدید دارم. و من این را دوست نداشتم. من خودم را خیلی دوست دارم که کاری را برخلاف میل خودم انجام دهم. و شش سال است که سیگار نمی کشم.

- بنابراین ، اگر بفهمید که در واقع همه اینها را دوست ندارید و به آن احتیاج ندارید ، خروج از رابطه بسیار ساده تر است ، شما عشق ندارید ، جایی که خود شخص مهم است ، اما وابستگی به احساسات. و احساسات دردناک است.

سپس ارزشمند خواهد بود که برای خلاص شدن از شر کار کنید - نه از یک شخص ، نه از عشق ، بلکه از وابستگی و از تمایل خود به افتادن در آن. دلایل را بیابید ، دریابید که در دوران کودکی و والدین خود چه چیزی دارید ، ضربه و غیره. رسیدن به نتایجی مانند: عشق به خود ، رابطه خوب با خود ، توانایی گذراندن وقت با خود و خودکفایی ، که آزادی است.

- با به دست آوردن همه این ویژگیها ، مطمئناً همان فرد مستقل و شایسته ای را جذب خواهید کرد که رابطه خود را نه از ترس تنهایی و نه از روی بدگمانی که هیچکس به او احتیاج ندارد ، جذب می کند ، بلکه به این دلیل که با شما جالب و خوب خواهد بود..

(به یادداشتی از حضار در طول سخنرانی "درباره جاذبه" پاسخ دهید)

توصیه شده: