دختر خوب به نوعی قطع خواهد شد

تصویری: دختر خوب به نوعی قطع خواهد شد

تصویری: دختر خوب به نوعی قطع خواهد شد
تصویری: The Armenian Dating Show | Family Knows Best | Episode 3 2024, ممکن است
دختر خوب به نوعی قطع خواهد شد
دختر خوب به نوعی قطع خواهد شد
Anonim

سوتا به یاد آورد که چگونه مادرش یک بار به او گفت: - دختر ، تو چنین شخصیت سختی داری … چگونه با چنین فردی زندگی خواهی کرد؟ ملایم و انعطاف پذیر باشید ، سپس همه به سمت شما کشیده خواهند شد …

این کلمات پس از آن بیان شد که یک بچه کلاس دوم سوتا از نشستن با یک پدر مست ، که از همسر یا دخترش خواسته بود پشت و پاهایش را ماساژ دهد ، گفته شد. دختر آنقدر قوی نبود که بتواند ماهیچه های سفتش را به درستی بکشد. پدر عصبانی شد. در نور فریاد زد و مادر.

مادر دائماً مشغول کار بود و از همسر خود مراقبت می کرد ، تقریباً دخترش را به خاطر نمی آورد. هر زمان که دختر به او روی می آورد ، چهره ای رنجور بر چهره اش می گذارد و آه می کشد: - پروردگارا ، این بار چه می خواهی؟

سوتا تقریباً در مورد همه چیز احساس گناه می کرد: به خاطر این واقعیت که مادرم نیاز داشت به جلسه ای در مدرسه برود ، به این دلیل که او نیاز به خرید یک لباس داشت ، زیرا او از دوران قدیم بزرگ شده بود ، به این دلیل که در آن زمان بیمار شد زمان اشتباه است و از مادرش می خواهد که بسیار مشغول است. دختر به سختی از خودش بیرون زد: - مامان ، سرم درد می کنه … و بلعیدنش سخته …

مادرش پس از لمس پیشانی و مطمئن شدن از اینکه تب سوتا تب دارد و به احتمال زیاد گلودرد دارد ، بدون علاقه زیاد ، راه حلی برای غرغره گلو آماده کرد و دستور داد غرغره کند. در حالی که او در حال تلاش برای تشخیص لوزه های ملتهب و احساس در زیر فک بود ، حتی جرات نفس کشیدن را نداشت و احساس شادی فوق العاده داشت. مامان وقتش را به او داد و او دختری ناسپاس است که به نظر می رسد مامان چند دقیقه گرانبها را برای او تلف می کند. گاهی اوقات دختر به پدرش حسادت می کرد ، که فقط باید از آستانه عبور می کرد و می گفت:

- خوب ، تا کی می خواهی آنجا باشی؟ مادر برای ملاقات با شوهرش بیرون دوید ، لبخند بی محابا زد و گفت: - ببخشید عزیزم ، همه چیز آماده است ، ما فقط منتظر شما هستیم. سریع سر میز بنشینید.

پدر ، هیچ کس را برای نگاه کردن محترم نمی شمرد ، از سوتا پنهان عبور کرد و پشت میز نشست. مادر هرگز به شوهرش نگفت که دخترش حتی وقت غذا خوردن هم ندارد - بالاخره سر خانواده باید ابتدا سعی کند از غذای کافی استفاده کند. بنابراین ، همه خوشمزه ترین چیزها به او و به Sveta آنچه بعد از هر دو والدین باقی ماند ، رسید. دختر پدربزرگ و مادربزرگ نداشت.

و در 8 سالگی ، سوتا تصمیم گرفت از توصیه های مادرش پیروی کند و مهربان و مهربان شد: صبح می دوید تا کتری را روی سرش بگذارد تا پدرش ببیند که چگونه از او مراقبت می کند ، و هنگامی که او یاد گرفت آشپز ، او سعی کرد یک غذای جداگانه برای مادرش بپزد - او کبد مریضی داشت و به غذای رژیمی نیاز داشت. مادر متاثر شد:

- چه خوب هستی دختر … خدا به تو شوهر مهربان و دلسوز بدهد تا او را خوشحال کنی …

و سوتا شروع کرد به خوشحال کردن همه به جز خودش. و به نظر می رسید که این باید تنها راه باشد ، و نه غیر از این. معنای وجود او در حال حاضر به دریافت قدردانی از دیگران برای این واقعیت است که او در کاری کمک کرده است. حتی همکلاسی ها فهمیدند که فقط کافی است از Sveta بپرسید - و او امتناع نمی کند. گاهی اوقات دختر از رفتار خود رنج می برد ، زیرا سپاسگزارترین کارها را به او سپرده بودند ، که او تقریباً گریه می کرد ، گاهی اوقات تا نیمه شب انجام می داد. اما صبح توجه و توجه به تلاش ها و نتایج شنیدن بسیار خوب بود!

در نتیجه ، هنگامی که او از مدرسه فارغ التحصیل شد ، لایت به فردی تبدیل شد که تنها در یک دسته فکر می کرد - راحتی و فداکاری به خاطر دیگران. در غیر این صورت ، همانطور که می توان او را قانع کرد ، نمی تواند به سخنان قدردانی والدین خود و نزدیکانش گوش دهد. حتی بهترین دوست لنا هم نمی توانست یکبار آن را تحمل کند:

-شما دختر باحالی هستید ، اما ارتباط با شما غیرممکن است. شما همیشه به چشمان خود نگاه می کنید تا راضی باشید. شما نمی توانید در این زندگی همه را راضی کنید ، چگونه این را نمی فهمید؟

-گفتن برای شما آسان است ، شما بسیار زیبا هستید ، می توانید استعداد دمدمی مزاج و سخت گیر بودن را داشته باشید ، - سوتا از او عصبانی شد.

-فکر می کنی همه چیز به ظاهر من مربوط است؟! - لنا شگفت زده شد.-نه ، احمق ، مردم آنطور که به آنها اجازه می دهی با تو رفتار می کنند … و تو اجازه می دهی پاهای خودت را پاک کنی ، می خواهی برای همه خوب باشی! شما نمی توانید این کار را انجام دهید! اگر می خواهید یک زندگی عادی و روابط عادی داشته باشید ، نمی توانید …

اما معنی کلمات او برای سوتا غیرقابل درک بود. از این گذشته ، او همیشه آنطور که دیگران می خواستند عمل می کرد - او با صبر و حوصله به دستورات مست پدرش گوش می داد ، که اصلاً در اظهارات خود خجالتی نبود ، در مورد آینده خود صحبت می کرد و افشاگری های رنج کشیده مادرش ، که بر دوش زندگی خود افتاده بود.. این همان چیزی است که از دوران ابتدایی اتفاق افتاده است - Sveta تنها در صورتی می تواند یک دختر خوب تلقی شود که موافقت خود را با رفتاری که آشکارا برای خود نامطلوب است ، قبول کند. نوبت کسی را کنار بگذارید؟ مشکلی نیست. برو بچه همسایه رو ببین؟ گفتگو چیست ، او هیچ کاری در خانه ندارد. نظافت را در ساعت 1 بامداد انجام دهید ، زیرا صبح مامان منتظر کسی از دفتر مسکن است؟ البته ، شما باید زمان شستن و پخت کیک را داشته باشید تا با یک میز خالی ملاقات نکنید.

همسر آینده آندری فقط به این دلیل توجه Sveta را جلب کرد که هیچ کس دیگری از کل جریان نمی خواست با او در یک پروژه تحقیقاتی همکاری کند. Sveta با دیدن اینکه چگونه یک پسر بلند قد و بلند عصبانی می شود و آماده است تا دانش آموزان خود را نفرین کند ، اولین کسی بود که آمد و با آرامش پیشنهاد داد:

- سلام ، من فقط به این موضوع علاقه دارم. آیا می توانم با شما کار کنم؟

مرد که انتظار چنین چیزی را نداشت ، بی صدا سر تکان داد. هنگامی که او متقاعد شد که سوتا بسیار مسئول و آماده به عهده گرفتن کل حجم کار است ، دریغ نکرد که از او بخواهد تمام محاسبات و تفسیر را انجام دهد ، که دختر با کمال میل انجام داد.

این پروژه بسیار مورد استقبال قرار گرفت و پس از آن چیزی شبیه به وجدان در آندری جهش کرد. او سوتا را به سینما دعوت کرد ، پس از آن آنها برای قدم زدن در میدان شب رفتند. آندری دختر را به خانه برد و خطر بوسیدن را انجام داد. سوتا از اینکه او را بدون اجازه او لمس کرد ، ناخوشایند بود ، اما طبیعت او به حدی بود که نمی توانست رد کند. جلسه دوم در تخت آندری در آپارتمانش به پایان رسید ، هنگامی که او تنها ماند …

سه هفته بعد ، دختر متوجه شد که باردار است. آندری از پدری دست نکشید و برای جلب توجه والدین خود آمد. پس از یک عروسی معتدل ، سوتا با پشتکار با تهیه غذاهای مورد علاقه شوهرش ، تمیز نگه داشتن خانه و فراهم آوردن حداکثر راحتی برای شوهرش ، با پشتکار تلاش کرد تا برنده شود.

تا تولد نوزاد همه چیز خوب بود … و در اینجا Sveta برای اولین بار متوجه شد که از نظر جسمی قادر به مراقبت از همسرش با مراقبت از نوزاد نیست. آندری شروع به نارضایتی کرد و نزاع بین همسران کاملاً متداول شد. مرد نمی فهمید چرا حالا باید لباس ها را تمیز کند یا لباس ها را بشوید ، اگر قبلاً Sveta با همه چیز خودش کار فوق العاده ای انجام می داد …

-بله ، همه آنها اینطور هستند ، سفید دست … آنها نمی خواهند خودشان کاری انجام دهند ، سعی می کنند شوهران خود را تحت فشار قرار دهند ،-مادر آندره در رابطه با عروس خود ، که او در نظر داشت ، قاطع بود. از ابتداي زندگي خانوادگي خود ، شايسته پسرش نبود.

به زودی پسر Sveta پنج ساله می شود. او هنوز در تلاش است تا شوهرش و فرزندان رو به رشد و والدینش - و او و آندری را راضی کند. هر سال انجام کارهایی که از او خواسته می شود دشوارتر است ، اگرچه او فقط یک چیز را دوست دارد - پشت سر گذاشته شدن و اجازه انجام کاری که مدتهاست می خواست انجام دهد. سوتا هر وقت موسیقی پیانو می شنید یخ می زد. رویای یادگیری نواختن این ساز یک رویا بود ، زیرا مادرم یکبار گفت:

- هیچ مردی دوست نخواهد داشت اگر شما به جای انجام وظایف زنانه در خانه ، شروع به نواختن پیانو کنید. موسیقی یک هوس است ، آن را از سرت بیرون کن …

با این حال ، سوتا با دردی طاقت فرسا متوجه شد که مهم نیست که همسر ، مادر ، دختر یا عروس او چقدر ایده آل بوده است ، هیچکس اهمیت نمی دهد که او خودش چه می خواهد. و او خودش می خواست حداقل یک نقش ساده را روی کلیدهای سیاه و سفید بازی کند … فقط برای دیگران بسیار ناخوشایند خواهد بود … اما او - او به نوعی قطع می کند …

توصیه شده: