عشق بی نتیجه و مازوخیسم - ادامه پرونده

تصویری: عشق بی نتیجه و مازوخیسم - ادامه پرونده

تصویری: عشق بی نتیجه و مازوخیسم - ادامه پرونده
تصویری: زیگموند فروید ( سادیسم، مازوخیسم، سایق جنسی، پرخاشگری، عشق ) 2024, ممکن است
عشق بی نتیجه و مازوخیسم - ادامه پرونده
عشق بی نتیجه و مازوخیسم - ادامه پرونده
Anonim

"… امروز من در مورد سگم خواب دیدم. ما برای پیاده روی رفتیم ، ناگهان Rich خط کشی کرد ، و درست با یک بند برای خیابان عروسی یک سگ به خیابان رفت. من فریاد زدم ، تماس گرفتم ، به دنبال او دویدم - او بدون نگاه به عقب دوید تا زمانی که از نظر ناپدید شد. خیلی بد شد ، قلبم تند تند می زد و به نظر می رسید که دیگر هرگز او را نخواهم دید. اما به زودی دوباره ظاهر شد. تنها ، او به سمت من دوید و من او را با بند گرفتم و او را به خانه رساندم. به نظر می رسد کل رویا بسیار کوتاه است ، اما نگرانی هایی وجود داشت! و من از خواب بیدار شدم و فکر کردم - شاید این یک "سگ" رویایی برای یک دوست است؟ من درک می کنم که کتاب های رویایی جدی نیستند. اما شاید استثناء وجود داشته باشد! و این درباره اوست: بله ، گویی او از زندگی من ناپدید شده است ، اما او می دود و احساس می کند که آنها بسیار منتظر هستند و اینجا دوست دارند و برمی گردند!"

او برای داشتن یک زن شاد همه چیز دارد. شوهر درک می کند ، دوست دارد ، مراقبت می کند ، طبیعت پرشور او را می پذیرد ، گاهی اوقات عمداً مهار می شود ، "یک مرد واقعی". این محدودیت او گاهی سردی به نظر می رسد و او را آزار می دهد - او شور و اشتیاق می خواهد. اما همین خویشتن داری به آنها اجازه نمی دهد زندگی خانوادگی خود را متزلزل کنند ، و او این را درک می کند ، از او قدردانی می کند و او را دوست دارد. "آنها دور هم جمع شدند. موج و سنگ ، اشعار و نثر ، یخ و آتش. " بله ، یخ و آتش مانند آنها هستند. آنها 20 سال پیش دور هم جمع شدند ، در حال حاضر به اندازه کافی بزرگ و با تجربه و عاشقانه زندگی می کنند.

پسر یک پسر مدرسه ای رهبر مورد انتظار ، دوست داشتنی ، باهوش و متولد شده است! درست است که روند جدایی به سختی پیش می رود - و پشت این چیزهای زیادی وجود دارد. البته ، بدون درگیری ، البته ، "مانند یک آتشفشان" و بسیار شبیه ، گاهی اوقات ، یک خانواده ایتالیایی. اما این نیز در مورد عشق است. پسر به مادر رفت و پدر باید دو نفر از آنها را کند کند. اما اغلب همه درگیری ها به شوخی تبدیل می شوند - و همه خوب هستند.

بله ، من یک کار مورد علاقه دارم ، یک سرگرمی هستم و از نظر مالی از همه چیز راضی هستم!

و به نظر می رسد - زندگی کنید و شادی کنید!

و سپس یک نگاه غیرمنتظره اما عمدی ، یک مکالمه گاه به گاه ، برخورد در راهرو ، یک دست زدن زودگذر خیال او را بیدار کرد و احساس کرد انگار از یک خواب بیدار شده است. عجیب است ، زیرا همه چیز در زندگی خوب بود - آرام ، راحت ، آرام!

و سپس … او تقریباً یک پسر است ، او یک زن بالغ است. علامت توقف درست جلوی چشم شماست! اما او نمی تواند احساس کند که چقدر شبیه هم هستند! در سن او ، او یکسان بود - پرشور ، پرشور ، جذاب ، همه به محض شروع ارتباط عاشق او شدند ، همه می خواستند "با انرژی او شارژ شوند". و اکنون ، با دیدن او ، او با انرژی غیرقابل جبران او همذات پنداری می کند و به نظر می رسد که خودش می شود و آن قسمت جوان را که مدتهاست گرد و خاک را روی قفسه جمع کرده است ، به دست می آورد. چگونه می توانید بی تفاوت بمانید!

و آنقدر نزدیک می شود ، چیزی ساده ، اما بسیار ظریف می گوید و معنی کلمات او اغلب به دو صورت قابل درک است. و علاوه بر این ، او شروع به مکاتبه با او می کند - آنها تقریباً هر روز در مورد هر موضوعی با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند - به عنوان یک آزمون: آنها حتی از یک چیز خوششان می آید!

"پسر اغوا کننده نیروی وحشتناکی است."

این احساس است که این اوست که می تواند آن اشتیاق دیوانه وار را که در زندگی کافی نبود به او بدهد ("چگونه این می تواند کافی باشد؟"). و درعین حال ، او نیز می تواند در عوض چیزهای زیادی به او بدهد: تجربه ، اشتیاق ، مراقبت و یک شیء مادری ممنوع.

و او اینجاست - او شکوفا می شود ، جوان می شود ، چشمانش می سوزد. وقتی او ناپدید می شود ، او رنج می برد ، غذا نمی خورد ، افکار او گیج می شوند. او خودش نمی نویسد: او می فهمد که نباید ابتکار عمل را انجام دهد - فقط تحمل کند و از خیال پردازی ها و خاطرات لذت ببرد. او ظاهر می شود - و دوباره همه چیز خوب است. اگر فقط می توانستم به چشمانش نگاه کنم ، به صدایش گوش دهم ، پیام هایش را بخوانم و دوباره بخوانم …

و در یک روز همه چیز تمام شد. چگونه به پایان رسید. او فقط نوشتن به او را متوقف کرد و به پیامهای او پاسخ داد. و در یک جلسه ، حداکثر می تواند سر خود را به آرامی تکان دهد ، یا حتی "متوجه نشود". انگار ترسیده ، فکر می کند. یا شاید فقط خسته ، یا شاید …

Image
Image

چگونه می توان زندگی کرد؟ او می فهمد که هیچ رابطه ای نیز وجود نداشت. این که میل به دیدن لبخند او ، نگاه به چشمانش ، شنیدن صدای او وجود داشت و بقیه را می توان خیال پردازی کرد - "ایمن تر".اما او این را هم از او گرفت.

و در مقابل چشمان ما فرو می ریزد ، بدون اینکه بدانیم چه بود. به هر حال ، به نظر می رسد هیچ چیز وجود نداشت. اما از آنجا که چیزی به پایان رسید ، پس چیزی برای پایان یافتن وجود داشت؟ و اکنون او در حال حاضر یک سادیست برای او است "چگونه او می توانست این کار را با من انجام دهد!" با دیدن او ، او بی تفاوتی را پخش می کند. اما به طور نامحسوس هنوز هم همچنان توجه او را جلب می کند.

و او همچنین می فهمد که این اوست که خودش را نابود می کند. و این که این عذابها به معنای این عشق دیوانه وار برای اوست. پس از همه ، اگر شما فقط رها کرده اید ، سعی کنید فراموش کنید ، سپس انگار باید اعتراف کنید که هیچ چیز وجود نداشت! و این هنوز غیرقابل تحمل است: "شما واقعاً عشق دیوانه وار و پرشور می خواهید!"

"مازوخیسم اخلاقی مستلزم پرداخت هزینه برای دریافت لذت است: در رابطه بین خود و درون ذات فوق من ، تبدیل رنج به لذت شهوانی ، ادغام پرخاشگری در عشق وجود دارد. مطابق با احساس ناخودآگاه گناه ، رنج به دستور شخص مجازات کننده به معنی بازیابی عشق و یگانگی با شیء است. به این ترتیب ، پرخاشگری با عشق جذب می شود. " "جنبه های مرتبط با درد ناشی از تحریک شهوانی به لذت تبدیل می شود ، برانگیختگی جنسی را افزایش می دهد و احساس صمیمیت با شیء شهوانی را افزایش می دهد. درونی کردن یک شیء وابسته به عشق شهوانی ، یک هدف از میل ، همچنین شامل شرایط لازم برای این شی ، به عنوان شرایطی برای حفظ عشق است. فانتزی اساسی ناخودآگاه را می توان به شرح زیر بیان کرد: "شما مرا آزار دادید - این بخشی از پاسخ شما به خواسته من است. من درد را به عنوان بخشی از عشق شما می پذیرم - این باعث نزدیکی ما به هم می شود. با احساس لذت از دردی که ایجاد کرده اید ، من شبیه شما می شوم. " اتو کرنبرگ ، رابطه عاشقانه: هنجار و آسیب شناسی ، چ. "آسیب شناسی مازوخیستی"

توصیه شده: