من معشوقه هستم

تصویری: من معشوقه هستم

تصویری: من معشوقه هستم
تصویری: آهنگ امین حبیبی معشوقه ی من ای هستی من دستاتو بزار تو دستای من 💔 2024, ممکن است
من معشوقه هستم
من معشوقه هستم
Anonim

شمع به آرامی می سوزد ، آتش قبلاً به لبه فتیله رسیده است. چند دقیقه دیگر و خاموش می شود. چند دقیقه نور کم و سپس تاریکی. این به یک معنا خوب است ، زیرا در آن صورت دیگر از دیدن هر چیزی که در اطراف است متوقف می شوم. آنچه من با چنین الهام و طعم شیرین انتظار ایجاد کردم ، اکنون شبیه نفرت است. آن گیلاس های زرد گوشه میز مخصوصاً نفرت انگیز هستند. می دانی ، من آنها را دوست ندارم. من هرگز نفهمیدم چرا وقتی رنگ قرمز آبدار و روشن وجود دارد با زرد عوض می شود. و دوست دارد. و من امروز نیم روز را به دنبال گیلاس های خسته کننده زرد گذراندم ، به طوری که او خوشحال بود. یک بطری نیمه خالی ویسکی ، شمع می سوزد … و من با چشمانی یخ زده او را تماشا می کنم ، ویسکی را با طعم گیلاس زرد می بلعد. با حالت تهوع خفه می شوم و نمی توانم متوقف شوم و ادامه می دهم. بالاخره این تمام زندگی من است. با نفرت.

در کل زندگی من خوب است. او سرشار از لذت و برآورده شدن خواسته ها است. خیلی ها به من حسادت می کنند. من زیبا هستم ، من در منطقه ای زیبا در یک آپارتمان بزرگ ، زندگی می کنم. دوران کودکی من تحت الشعاع رسوایی ها یا کینه ها قرار نگرفت ، همه چیز به طور اندازه گیری شده و با آرامش پیش رفت. من همیشه دوست داشتم ، معلمان من را به عنوان الگو قرار دادند. با بزرگ شدن من ، پسران متوجه زیبایی من شدند. نیازی به تلاش نبود ، زیرا پیروزی در رقابت دختر دشوار نیست. هنگامی که چند نفر از کسانی که در کلاس ملاقات می کردند حاضر می شدند ، بسیار جالب بود. چند لبخند ، لمس بی گناه - و این هم پیروزی. خیلی زود از چنین بازی هایی خسته شدم - اقدامات ساده ، یک نتیجه واضح. حوصله سر بر. لازم بود که وظایف سخت تر انجام شود.

بله ، درست است ، من کسی هستم که در شرکت های خانوادگی تحمل نمی شود ، این مدت طولانی است که خبری نیست. زیرا هر زنی می بیند که مردش چگونه به من نگاه می کند. آیا من مقصر هستم؟ جهان اینگونه کار می کند ، مردان با چشم دوست دارند. و این تقصیر من نیست که نتوانستید ظاهری بهتر از من ایجاد کنید. زیرا هر زنی می تواند خیره کننده به نظر برسد ، اما این کار است و شما تنبل هستید. و شما از من متنفر هستید تا متوجه اشتباهات خود نشوید. نزدیک و نزدیکتر به او فشار می دهید و او با بی میلی شانه های شما را در آغوش می گیرد و به من نگاه می کند. حوصله سر بر.

مادرم همیشه زیبا ، زنانه و آراسته بوده است. او برای من یک مثال بود ، کسی که می داند چگونه مطمئن شود که او نه به مردش ، بلکه او به او چسبیده است. برای پدر ، فقط او همیشه وجود داشته است - محبوب ترین و زیباترین ، تنها زن روی زمین. یکبار پدر گفت که وقتی فهمیدند دختری وجود دارد ، او خواب دید که من یک نسخه کوچک از معشوق او به دنیا می آیم. من مثل او نیستم.

آتش شروع به چشمک زدن و رقص در سکوت کرد. آخرین نفسهای اکسیژن ، عذاب شمع. او دوباره من را انتخاب نکرد دمای دخترم بالا رفته است ، همسرش هیستریک است ، محموله در گمرک بازداشت شد ، تلفن در حال ترکیدن است … کجای این شلوغی من را دوباره فشار می دهد. گیلاس ، مهم نیست. "من همه چیز را درک می کنم عزیزم. شما خیلی باهوشی. ترسناک نیست. دوستت دارم". من دمای معمولی دارم ، هرگز هیستریک نمی شوم ، زنگ نمی زنم ، راحت هستم. فقط از گیلاس های پست خود خسته شده اید. در اینجا یک کار دشوارتر برای من وجود دارد ، این که آیا می توانم همه آنها را به درون خودم فشار دهم.

بیرون رفت. در آپارتمان تاریک است ، حتی اگر چشمان خود را بیرون بیاورید. دیروز دوباره به روان درمانگر رفتم. می دانید ، من به طور خاص یک زن درمانگر را انتخاب کردم. تا ببینم او ، طرفدار روح انسان ها ، چگونه با انزجار به من نگاه می کند. آیا او داستانهای من را دوست دارد؟ من یک زن زیبا ، خانوادگی و جوان انتخاب کردم. شوهر متاهل و خوش تیپ ، در فیس بوک نگاه کردم. او روی صندلی نشست ، زیبا خود را صاف کرد و گفت: "من یک عاشق هستم." و او لبخندی زد ، مستقیم به من نگاه کرد و پاسخ داد: "می بینم. چالش پذیرفته شد"

ماه می درخشد. اتاق را با درخشندگی خود پر می کند. می دانید ، در نقطه ای متوجه شدم که برعکس ، شمع مانع از دیدن همه چیز شد. پس از همه ، بدون او اتاق روشن و متفاوت شد ، آرام. دیروز متوجه شدم که زندگی من نفرت انگیز است. نه شخص دیگری ، این زنان و دیدگاه های محکوم کننده. مال خودم. به بازی که من شروع کردم. تنها چیزی که وجود دارد این است که زندگی به یک بازی تبدیل شده است ، یک میدان نبرد بی پایان برای زنان.فقط جوایز هستند که تغییر می کنند ، مردانی که مال من شده اند. اما به محض اینکه جایزه در دست من باشد ، من به آن احتیاج ندارم. دیروز من چیزهای وحشتناکی به او گفتم ، به چیزی اعتراف کردم که خودم هرگز نمی دانستم. درباره آنچه در درون درد می کشد. درباره اینکه چرا عشق همه مردان اطراف برای من بسیار مهم بود ، به ضرر خوشبختی ساده زنانه من. جایی که خسته کننده و مریض نیست. از این گذشته ، من نمی توانم شبیه مادرم شوم …

یک هفته پیش ، من روبروی درمانگر نشستم ، با ناراحتی به او نگاه کردم و مفتخر شدم که چقدر مردان را دور خودم می پیچم ، چقدر در این کار حرفه ای هستم و چقدر خوشایند است. اما من به هیچ وجه نمی توانستم از او بیزار باشم ، خیلی تلاش کردم. اما او در چشم او نبود. چیز دیگری بود که برای من ناآشنا بود. من صحبت کردم ، صحبت کردم و سعی کردم بفهمم چه چیزی در آنها وجود دارد. و بعد سکوت کرد. درد … چشماش از درد من برق زد. و من گریه کردم. و دیروز روبرو نشستم و زن دیگری را دیدم ، که اصلاً شبیه زنی نبود که در فیس بوک انتخاب کرده بودم. و او گفت: "من یک معشوقه هستم." نگاهی به من کرد و گفت: "فهمیدم. بگو کجا درد می کند."

اتاق کاملاً روشن شد. امشب ماه کامل است ، روشن. به آشپزخانه رفتم ، سطل زباله را برداشتم ، تمام ظروفی را که چندین ساعت منتظر لمس بودند ، داخل آن انداختم. او آخرین نفری بود که یک بشقاب گیلاس برداشت و بقیه را با خوشحالی دور انداخت. ظرف ها را شستم ، به آشپزخانه نگاه کردم - اثری از حالت تهوع من نبود. اما چیزی کم است. گیلاس های آبدار ، قرمز و مورد علاقه را از یخچال بیرون آورد و آنها را در وسط میز گذاشت.

و صبح تلفن زنگ خورد. او گفت که به مدت 2 ساعت از کار من جدا می شود. "به حرف من گوش کن ، خرس بزرگی در فروشگاه بخر و به دخترت برو ، او را غافلگیر کن. به او اطلاع دهید که پدر او را بسیار دوست دارد. این مهمترین کاری است که اکنون می توانید انجام دهید. برای همه چیز متشکرم ، با شما احساس خوبی داشتم. شما همسر خود را دوست دارید ، فقط باید به خاطر داشته باشید که چرا با هم هستید. و حالا من می خواهم کسی فقط من را دوست داشته باشد ، این ساده است و اصلا خسته کننده نیست."

روی میز آلبالو وجود دارد و پنجره ها در نور خورشید هستند ، سبک و قابل درک است. این کمی ترسناک است ، زیرا من نمی دانم چگونه کاری انجام دهم به جز بازی با زنان. من نمی دانم دیدن یک مرد چگونه است ، نه یک جایزه. و او را دوست بدار. اما فکر می کنم ارزش امتحان کردن را دارد. اگر فقط گیلاس زرد را انتخاب نکنید ، بلکه قرمز را انتخاب کنید

توصیه شده: