این احساسات برای چیست؟

تصویری: این احساسات برای چیست؟

تصویری: این احساسات برای چیست؟
تصویری: این ویدیو همه‌ی گیمرا رو احساسی میکنه :) 2024, ممکن است
این احساسات برای چیست؟
این احساسات برای چیست؟
Anonim

"برای این احساسات چه؟" - این دیروز این سوال در دفتر من از من مطرح شد. و من بار دیگر با این توهم که دائماً در من بوجود می آید خداحافظی کردم که حوزه عاطفی یک فرد در ذهن افراد مدرن بازسازی شده است ، و چنین سوالی در حال حاضر نادر است. آره ، نادر گاهی اوقات حتی مجبور بودم مینی سخنرانی هایی با موضوع "این چه نوع حیوان است ، احساسات" بخوانم ، زیرا سوال "چه احساسی دارید؟" با یک سوء تفاهم کامل روبرو شد و پاسخ به سبک "فکر می کنم …" دنبال شد. من بسیاری از سخنان مختلف را شنیده ام: "آیا احساسات در ذهن من نیست؟" زنده "،" چرا اصلا در مورد احساسات خود صحبت می کنید؟ "،" احساسات قوی خطرناک و مخرب هستند "…

به طور قاطع ، چنین افکاری از سوی مردان بیان شد.

3
3

من به خانه بازگشتم ، آنلاین می شوم - و روبروی من سایتی قرار دارد که در آن یک مرد جوان مشغول "خودسازی" به طور فعال مدیتیشن را ترویج می کند و - که متأسفانه ، اغلب علاوه بر مدیتیشن - مبارزه با "مخرب احساسات".

"بله ، کنار آمدن با احساسات می تواند دشوار باشد ، حتی وقتی به نظر می رسد که همه چیز با او کنار آمده اید ، هیچ چیز تضمین نمی کند که او در همان روز ، عصر ، دوباره از شما سبقت نگیرد. کنار آمدن با احساسات در طول روز که سرشار از انرژی هستید آسان تر است ، اما به محض اینکه انرژی شما را ترک کرد و بدن خسته شد ، همه چیز بسیار دشوارتر می شود. و من هنوز هم کنار آمدن با برخی احساسات برایم مشکل است. اما مهمترین چیز این است که تلاش کنیم. " سایت او پر از کلمات "توقف" ، "توقف" ، "حذف" ، "شامل" ، "فتح" ، "غلبه" ، "خلاص شدن از شر" ، "کنترل" ، "مهار" ، "زور" ، " نفس را تربیت کنید ، "تحمل کنید" ، "از سر من بیرون بروید". او هرگز به روانشناسان مراجعه نکرد.

4
4

مثال دیگر ، فقط از یک زن. من فردی بیش از حد احساسی و پرخاشگر هستم. من تصور مشابهی از جهان با 98 درصد جمعیت ندارم ، من اینطور فکر می کنم. و در واقع ، این بد است. من نمی دانم چگونه احساسات منفی را در خودم سرکوب کنم ، زیرا آنها در زندگی من و عزیزانم دخالت می کنند. به معنای واقعی کلمه امروز ، به دلیل واکنش های خشونت آمیز من ، از MCH من جدا شدم. تمام روز گریه کردم. در اینجا دوباره احساسات وجود دارد. و گریه کردن فایده ای ندارد. به جز من ، هیچ کس به من کمک نمی کند. و من کاملاً درک می کنم که با فریادهایم فقط او را اذیت کردم ، بنابراین می خواهم یاد بگیرم که چگونه احساساتم را کنترل کنم..)

1
1

به طور کلی ، من اکنون در مورد احساسات و چرایی نیاز آنها خواهم نوشت - سعی می کنم اطلاعات اولیه را در این نشریه جمع آوری کنم

کمی از راه دور شروع می کنم. احساسات یک فرایند ذهنی است و برای شروع مهم است که توضیح دهیم روان چیست. من از این تعریف بسیار خوشحالم: روان یک ویژگی سیستمیک از ماده بسیار سازمان یافته است که شامل بازتاب فعال موضوع جهان عینی و تنظیم خود بر اساس رفتار و فعالیت او است. به عبارت دیگر ، یک موجود زنده که توانایی فعل و انفعال غیر فعال (مانند گیاهان یا ساده ترین تک سلولی ، مانند آمیب) را با محیط کسب کرده است ، وجود یک روان را آشکار می کند. روان جدا از سیستم عصبی وجود ندارد و بر اساس تنظیم عصبی-هومورال (هورمونی) فعالیتهای حیاتی بدن است.

چرا روان (توانایی پاسخ فعال به محرکهای خارج) به ماده زنده نیاز دارد؟

دو سلول زنده معمولی را تصور کنید که یکی از آنها بدون این مازاد انجام می شود و دیگری آن را به دست آورده است. اولین بار توسط امواج / باد حمل می شود ، مواد مغذی را بر اساس یک اصل تصادفی دریافت می کند: اگر در محیط مناسب قرار گیرد ، تغذیه می کند ، اگر نه ، می میرد. در مورد خطر نیز همینطور است و دوم شروع به جمع آوری فعالانه اطلاعات از جهان خارج در مورد وجود / عدم وجود غذا یا خطر می کند ، و حتی قبل از مواجه شدن با خطر ، و در برخورد مستقیم با غذا / خطر واکنش نشان نمی دهد ، اما هنگامی که سیگنال هایی دریافت می کند حضور نزدیک غذا / خطرهنوز هیچ درختی از چوب بری فرار نکرده است ، و نکته این است که درختان نمی توانند بدوند ، بلکه این است که قادر به واکنش به پله ها یا تصویر یک فرد نزدیک با تبر نیستند … واضح است که سیستم عصبی پیچیده تر ، نحوه تعامل حیوان با جهان متنوع تر است ، از جمله موارد بسیار مهمی مانند توانایی یادگیری.

نزدیک شدن به موضوع احساسات. احساسات از جمله تنظیم کننده های بسیار قدیمی رفتار یک موجود زنده در تعامل با جهان خارج هستند. بسیار قدیمی تر از تفکر آگاهانه ما ، که در مفهوم تکاملی تنها برای یک لحظه وجود دارد. این یک نوع سیگنال دهی قبل از عقلانیت است که به کل بدن اجازه می دهد از آنچه در مورد آن یا محیط زیست اتفاق می افتد مطلع شود و آن را برای عمل بسیج کند. هرچه سیستم تنظیم عصبی و هومورال بیشتر توسعه یابد ، زندگی عاطفی یک موجود زنده پیچیده تر می شود (لازم به یادآوری است که تجربه احساسات ارتباط تنگاتنگی با هورمون ها / انتقال دهنده های عصبی دارد). احساسات سریعتر از تفکر آگاهانه یک فرد کار می کنند و خیلی بیشتر. در عین حال ، فرایندهای عاطفی و شناختی (شناختی) یک کل واحد هستند و نمی توان یکی را از دیگری جدا کرد ، فقط به این دلیل که احساسات به طور یکسان با پردازش اطلاعات مرتبط هستند.

نظریه یکپارچه ای در مورد احساسات وجود ندارد ، اما آنچه بیشتر بر آن توافق دارند: احساس ، تجربه ذهنی واکنش بدن در برابر انواع مختلف تغییرات درونی یا بیرونی است. به عنوان مثال ، ترس را می توان صرفاً از نظر فیزیولوژیکی (افزایش ضربان قلب ، تعریق ، لرزش در زانوها) توصیف کرد ، اما در سطح ذهنی ، ما ترس را تجربه می کنیم و فقط احساس نمی کنیم که "به دلایلی نامعلوم ، زانوهای من تسلیم می شوند". اتفاقاً وقتی این اتفاق می افتد که تجربه آگاهانه ترس به طور کامل مسدود شود: بدن ترس را "تجربه" می کند ، اما در سطح آگاهانه ذهنی ، "همه چیز مرتب است".

5
5

بنابراین ، احساسات چه کارکردهایی را انجام می دهند (من در مورد احساسات انسانی صحبت خواهم کرد)؟ حداقل سه مورد:

الف) ارزیابی … به عنوان مثال ، ما زمانی ترس را تجربه می کنیم که مغز ما ، با شمارش تمام اطلاعات ممکن در محیط خارجی ، به این نتیجه برسد: "خطر!" نتیجه گیری گاهی بر اساس تجربیات قبلی است ، بنابراین ، واکنشهای احساسی ما از موقعیت مناسب همیشگی برخوردار نیستند: یک فرد سالم از نظر روانی با رفتار پارانوئید ، که گروگان گیری تجربیات منفی قبلی خود در برقراری ارتباط بوده است. با افراد مهم ، اکنون از همه مردم می ترسد. حالات احساسی مثبت مانند شادی و خوشحالی نیز با ارزیابی چگونگی اوضاع همراه است. آیا می توانید حدس بزنید چرا "خاموش کردن" احساسات منفی بدون سرکوب احساسات مثبت غیرممکن است؟ فقط یک عملکرد وجود دارد.

ب) ایجاد انگیزه و بسیج انرژی. احساسات همچنین به ما انگیزه می دهند تا اقدامات خاصی را انجام دهیم. اگر ما زندگی عاطفی یک فرد را کاملاً خاموش کنیم ، او به سادگی دراز می کشد و به سقف نگاه می کند - تحرک انرژی وجود ندارد. همه ما قدرتمند "می خواهم!" و احساسات همراه ؛ هیجان عصبی با اضطراب ؛ انتشار قوی انرژی در عصبانیت احساسات همچنین می توانند "با تضاد" ایجاد انگیزه کنند: "هرگز دیگر!" اگر اهمیت ندهیم ، هیچ کاری نخواهیم کرد ، زیرا انرژی وجود ندارد.

یک مشکل در عملکرد انگیزشی وجود دارد - الگوی کلی روان ما مبارزه انگیزه ها است ، هنگامی که خواسته های مستقیم مخالف می شوند ، به همین دلیل است که انرژی زیادی وجود دارد ، اما تا حدی برای سرکوب محرک های "اشتباه" استفاده می شود.. آیا می دانید وقتی می خواهید چیزی بخرید ، از چه وضعیت احساسی برخوردار هستید ، اما در عین حال قیمت آن بسیار بالا است ، یا مثلاً باید از بین پنج مورد یکی را انتخاب کنید؟ اما من واقعاً می خواهم بخرم …

ج) علامت گذاری به نیازها … احساسات ارتباط تنگاتنگی با نیازها دارند و سومین کارکرد آنها (مرتبط با دو مورد اول) این است که به فرد انرژی بدهند تا نیاز خاصی را برآورده سازد و نحوه ایجاد این رضایت را ارزیابی کند. به عنوان مثال ، یک نیاز برآورده نشده برای امنیت با ترس (اگر تهدید واضح و قابل درک باشد) یا اضطراب (تهدیدی وجود دارد ، اما مشخص نیست چه چیزی است) مشخص می شود ، ترس و اضطراب انرژی را برای مقابله با تهدید (بیشتر اغلب از طریق کنترل). شرم از نظر عدم امکان برآوردن نیاز به پذیرش خود توسط دیگران ، خشم - به مانعی ناگهانی برای ارضای خواسته های خاص اشاره می کند. ممکن است ما از نیاز آگاه نباشیم ، اما در عین حال احساسات مرتبط با آن را تجربه کنیم - این "برچسب زدن" نیازها است.

احساسات می توانند ساده یا پیچیده باشند. احساسات ساده تجربیات اولیه و ساده هستند ، در حالی که احساسات پیچیده از چندین احساس ساده تشکیل شده است (و اغلب آنها "احساسات" نامیده می شوند). احساسات ساده عبارتند از: ترس ، خشم ، انزجار ، غم ، شرم ، گناه ، لطافت ، شادی ، رضایت ، کنجکاوی ، تعجب ، قدردانی. در پس هر یک از این احساسات الف) ارزیابی موقعیت ب) انگیزه برای یک عمل خاص ج) مشخص کردن نیاز نهفته است. ترس: خطر / اجتناب از تهدید / نیاز به امنیت. گناه: من کار بدی انجام دادم / جرم خود را جبران کردم / نیاز به پذیرش دیگران دارم. قدردانی: به من پاداش نیکوکار داد / نیازی به روابط با افراد دیگر داشتم. و غیره. احساسات ساده را می توان به راحتی به عمل تبدیل کرد.

بنابراین ، تلاش برای تبدیل شدن به یک "ماشین منطقی" یا نادیده گرفتن احساسات ، نشستن در مدیتیشن و منتظر ماندن آنها "خودشان از بین می برند ، مهمترین چیز این است که در هیچ چیزی دخالت نکنند" تلاشی است برای نادیده گرفتن مکانیسم قدیمی خودتنظیمی ، که علاوه بر این ، در سطح ناخودآگاه کار می کند (آگاهی به سادگی همگام نمی شود). بنابراین ، گاهی اوقات به نظر می رسد که احساسات به خودی خود ، بدون هیچ دلیلی بوجود می آیند. این امر ممکن است در صورت مصرف مواد روانگردان یا مشکلات روانی شدید (با افسردگی یا اسکیزوفرنی ، تعادل انتقال دهنده های عصبی نامتعادل است) صادق باشد. در غیر این صورت ، احساسات همیشه دلایلی دارند (درک می شوند یا نه) ، زیرا روان ما در تعامل مداوم با محیط است.

بنابراین ، "من نمی فهمم چه بر سرم آمد ، چرا بی دلیل از همه عصبانی شده ام!" - این مستقیماً نشان می دهد که برخی از نیازها برآورده نمی شوند ، و برای مدت طولانی ، و به جای مبارزه با "هیستری" ، خوب است به آنچه احساسات می خواهند برقرار کنند گوش دهیم (با این حال ، تحریک در همه و همه چیز نه یک احساس ، اما یک گول زننده گل آلود / okroshka از احساسات کم تجربه و نیازهای خود اشتباه درک شده است). همانطور که یونگ در مورد افسردگی گفت ، "افسردگی مانند یک خانم سیاه پوش است. اگر او آمد ، او را دور نکنید ، بلکه او را به عنوان مهمان به میز دعوت کنید و به آنچه می خواهد بگوید گوش دهید. " هنگام مبارزه با احساسات ، ما با نشانگر یک مشکل مبارزه می کنیم ، نه یک مشکل. به نظر می رسد بهترین راه برای مقابله با آتش این است که یک هشدار آتش را بکوبید یا با چراغ قرمز سوزان فریاد بزنید.

چگونه می توان حسادت را شکست داد؟ - با حسادت نجنگید ، بلکه با احساس حقارت و عدم رقابت خود در مبارزه برای شریک زندگی کنار بیایید.

چگونه بر ترس از سخنرانی عمومی غلبه کنیم؟ - با ترس نجنگید ، بلکه بفهمید که چرا وظیفه "جلب رضایت همه حاضران" را در اولویت قرار می دهید "انتقال اطلاعات مورد نظر به شنوندگان علاقه مند". به جای شکستن زنگ خطر با ترسی که باعث ایجاد ترس می شود روبرو شوید.

احساسات ، همانطور که قبلاً گفتم ، همیشه حقیقت را به ما نمی گویند ، زیرا در روان انسان آنها از طریق تجربیات گذشته شکست می خورند یا نگرش هایی از دیگران گرفته می شوند. ما می توانیم آتشی را ببینیم که در آنجا وجود ندارد. اما آنها همیشه در مورد جهان درونی ما ، در مورد منشوری که از طریق آن به محیط اطراف خود نگاه می کنیم ، چیزی به ما می گویند و به ما انرژی می دهند تا تغییرات را ایجاد کنیم.مهم است که نحوه استفاده از این ابزار فوق العاده را بیاموزید و مانند یک حیوان خطرناک با آن رفتار نکنید ، که بهتر است در قفس نگهداری شود و در رژیم گرسنگی بماند.

توصیه شده: