"صحنه هایی از زندگی متاهل" ، یا خطرات روابط بسیار خوب

تصویری: "صحنه هایی از زندگی متاهل" ، یا خطرات روابط بسیار خوب

تصویری:
تصویری: ۱۰ نشانه که یک مرد متاهل است و یا دوست دختر دارد 2024, آوریل
"صحنه هایی از زندگی متاهل" ، یا خطرات روابط بسیار خوب
"صحنه هایی از زندگی متاهل" ، یا خطرات روابط بسیار خوب
Anonim

با شروع تماشای فیلم اینگمار برگمن "صحنه هایی از زندگی متاهل" ، به این فکر کردم که این روابط چقدر راحت است ، چقدر پرخاشگری و درگیری آنها کم است. این فیلم شامل 6 صحنه است که زندگی زناشویی یوهان و ماریان را بیش از 20 سال نشان می دهد. به طرز ناامیدی ، همسران به منظور برآوردن خواسته های جامعه و والدین متوجه بخش نسبتاً زیادی از نیازهای خود نمی شوند

این فیلم به من الهام بخش مفهوم دونالد وینیکات از مادر "به اندازه کافی خوب" بود. مانند همسر در رابطه ، مادر نمی تواند ایده آل باشد و مطلقاً تمام نیازهای نوزاد را برآورده کند. در یک محیط سالم ، مادر فقط می تواند "به اندازه کافی خوب" باشد. چنین مادری سعی می کند بدون محدودیت آزادی و خلاقیت ، بدون تحمیل خواسته ها و رویاهای تحقق نیافته به او ، از کودک حمایت و درک کند. این مادری است که از این که چقدر به کودک فرصت می دهد تا به مرور زمان بتواند هویت خود را پیدا کند ، خواسته ها و نیازهای او را بفهمد ، ناامید شده است. چنین مادری بیشتر به رضایت از روابط یکدیگر توجه می کند تا به قوانین و کلیشه های اجتماعی.

در فیلم ، ما می بینیم که شخصیت ها چقدر مأیوس کننده تلاش می کنند تا تمام نکات را رعایت کنند تا با خانواده "ایده آل" مطابقت داشته باشند ، جایی که همه چیز در سالهای آینده با جزئیات برنامه ریزی شده است. بنابراین ، آنها همیشه یکشنبه را با والدین خود می گذرانند و می دانند که در کجا و چه زمانی تعطیلات خاصی را جشن خواهند گرفت. اما ناگهان ، در پشت پرده برنامه ها و تعهدات ، دو همسر را می بینیم که به دام افتاده اند ، جایی که زندگی زناشویی استقلال و خودانگیختگی را که برای زندگی خلاقانه زندگی ضروری است ، حتی بیشتر از آنها می گیرد. جایی که یوهان متوجه می شود که او عاشق شعر است ، اما نمی تواند در این مورد متوجه شود ، و ماریان از دوران کودکی می خواست بازیگر شود ، اما به عنوان وکیل کار می کند.

همچنین می توان به مفهوم دیگری از وینیکات ، یعنی "من" غلط و واقعی فکر کرد. "من" کاذب نوعی ماسک است که خواسته ها و نیازهای واقعی فرد را پوشش می دهد ، در حالی که "من" واقعی در برابر هجوم محیط مقاومت نمی کند. یوهان و ماریانا 20 سال طول کشید تا خود واقعی خود را پیدا کردند. در او حوصله ای وجود ندارد و به لطف او می توانیم لحظات زندگی خود را به طور خلاقانه و واضح تجربه کنیم. در پایان فیلم ، می بینیم که چگونه رابطه آنها پر جنب و جوش تر و بازتر می شود.

ممکن است تصور شود که یک زوج زمانی خلاق می شوند که شرایطی برای خلاقیت و تحقق توانایی های خود در آن ایجاد شود. شرایطی که با اشیاء والدین در دسترس نبود.

در طول خود فیلم ، عبارات زیادی از بین می رود که می توان در مورد نارضایتی و بحران فزاینده در این زوج ، بحران "من" کاذب قضاوت کرد.

برخی از آنها:

"نبود مشکلات بزرگترین مشکل است" ، "من فقط می خواهم توپ خوش شانس شما را سوراخ کنم." "ما چنین زندگی را برای خود انتخاب نکرده ایم ، یا شاید مادران ما آن را برای ما انتخاب کرده اند." پس از ملاقات با یک رواندرمانگر ، شخصیت اصلی بحث می کند: "چرا نمی توانید از آنچه در این دنیا است لذت ببرید. شما می توانید بزرگ و چاق و همیشه روحیه خوبی داشته باشید."

صحنه های زیادی را مشاهده می کنیم که نشان دهنده نارضایتی از ازدواج هر دو همسر است. ماریان به مونولوگ طولانی زنی گوش می دهد که هرگز با خوشحالی ازدواج نکرده است و فقط منتظر بزرگ شدن فرزندانش است تا او بتواند طلاق بگیرد. او می گوید: "من با خودم تصور می کنم که این امکانات عشق در من وجود دارد ، فقط آنها در یک اتاق بسته هستند و زندگی که من تا به حال انجام داده ام بیشتر و بیشتر این امکانات را با یک پوسته پوشانده است." و ، ماریانا ، ناخواسته این امکانات را امتحان می کند و سعی می کند بفهمد که آیا از شریک زندگی خود و به طور کلی از زندگی خوشحال است یا خیر. آیا او تا به حال احساس آزادی و خلاقیت کرده است.

زندگی مشترک ما مملو از ترفندها و ممنوعیت ها است ».

و بنابراین ، یک روز به او می گوید که معشوقه ای پیدا کرده است. او اعتراف می کند: "این خیلی عجیب است.من متوجه نشدم و متوجه نشدم. "و به نظر می رسد که او حتی به خاطر این رنج نمی برد. پس از آن ماریان کاملاً دور می گوید:" بیا بخوابیم. دارد دیر می شود. "و او را دعوت می کند تا چمدانش را ببندد." می دانید چه مدت آن را در خودم نگه داشتم. تو را دور بینداز. "" ما داشتیم از کمبود اکسیژن خفه می شدیم."

او می رود و او متوجه می شود که تمام زندگی اش به هم ریخته است. اما به نظر می رسد که خیلی زودتر خراب شد. "من در تمام زندگی ام سعی کردم همه را راضی کنم و تظاهر کنم."

و تنها زمانی که اوراق طلاق را امضا کردند ، او توانست به او بگوید که چقدر از او به طور دوره ای متنفر است.

توصیه شده: