مادر ، صحبت کردن درباره او ممنوع است

تصویری: مادر ، صحبت کردن درباره او ممنوع است

تصویری: مادر ، صحبت کردن درباره او ممنوع است
تصویری: مادر تجزیه طلب ها را بیشتر بشناسید / همه چیز درباره برندا شیفر صهونیست و آذربایجان 2024, آوریل
مادر ، صحبت کردن درباره او ممنوع است
مادر ، صحبت کردن درباره او ممنوع است
Anonim

پدیده "مادر مرده" جدا شد ، توسط آندره گرین روانکاو مشهور فرانسوی نامگذاری و مورد مطالعه قرار گرفت. مقاله آندره گرین در ابتدا به عنوان سخنرانی در انجمن روانکاوی پاریس در 20 مه 1980 ارائه شد.

من می خواهم توجه داشته باشم که مجموعه مادر مرده به دلیل از دست دادن واقعی مادر ایجاد نمی شود ، مادر مرده مادری است که زنده است ، اما از نظر روحی مرده است ، زیرا به دلایلی به افسردگی دچار شده است (مرگ کودک ، بستگان ، دوستان نزدیک یا هر چیز دیگری که مادر بسیار دوستش دارد). یا به اصطلاح افسردگی ناامیدی است: اینها می تواند رویدادهایی باشد که در خانواده خود یا در خانواده والدین رخ می دهد (خیانت به شوهر ، تجربه طلاق ، تحقیر و غیره).

در گزارش خود ، A. Green مفهوم مجموعه "مادر مرده" ، نقش و تأثیر آن در شکل گیری و رشد شخصیت کودک را بررسی می کند. A. گرین همچنین می گوید که چنین افرادی با علائم افسردگی مشخص نمی شوند ، "احساس ناتوانی وجود دارد: ناتوانی در بیرون آمدن از موقعیت درگیری ، ناتوانی در عشق ورزیدن ، استفاده از استعدادهای خود ، افزایش دستاوردهای خود یا در صورت وجود نارضایتی عمیق با نتایج آنها. " [یک]

اولین آگاهی من از مادر مرده برای اولین بار در درمان قبل از خواندن آندره گرین به من رسید. من هنوز این طوفان اندوه ، تلخی ، درد دلخراش و روح پر از رنج و همچنین احساس بی عدالتی جهانی را به خاطر دارم. سپس جلوتر رفتم و متوجه شدم که شاید دردناکتر و مخرب تر از یک مادر مرده باشد مرگ مادر کشته (من او را چنین صدا کردم) و در مورد مادر کشته شده مرده ، می خواهم بگویم.

به نظر من ، یک مادر کشته شده مرده بیشتر از یک مادر مرده به کودک آسیب می رساند.

مادران مرده مرده تنها مادرانی نیستند که نسبت به فرزند خود بی رحمی ، طرد احساسی ، بی توجهی ، فرزندان خود را به هر شکل شناخته شده تحقیر کردند. اما ، اینها نیز مادران هستند ، با توجه به جلوه های بیرونی آنها ، احساس مراقبت و عشق به فرزندشان ایجاد می شود ، اما این به اصطلاح مراقبت و عشق در محافظت بیش از حد متداول و غالب ، افزایش مسئولیت اخلاقی آشکار می شود. من به چنین مادرانی زنگ می زنم آژیرها ، آنها بسیار جذاب هستند ، فقط همان را به خود جذب می کنند ، می گویند ، تماس می گیرند و سپس "بلع" می کنند. در واقع ، یک مادر خشن ، بی رحم و طرد کننده می تواند آسیب کمتری نسبت به یک مادر بیش از حد پرورش دهنده ، محافظ و مضطرب مزمن داشته باشد. زیرا مادر بدسرپرست تمایلات پرخاشگرانه و کشنده خود را به عنوان مراقبت کننده و دوست داشتنی مخفی نمی کند.

علاوه بر این ، مادرانی که می میرند نیز مادرانی هستند که بسیار نگران سلامتی فرزند خود هستند. چنین مادرانی به بیماری های کودک ، ناکامی های او علاقه مند هستند (اگر اتفاق بدی برای کودک بیفتد ، آنها بسیار دلسوز هستند ، مراقبت و انرژی زیادی در این مورد وجود دارد) ، و همیشه پیش بینی های تیره و تار در مورد آینده فرزند خود انجام می دهند. آنها همیشه در مورد فرزند خود نگران هستند تا اتفاقی برای او نیفتد. به طوری که خدای نکرده مریض نشوید ، از تپه ای سقوط نکنید ، با ماشین برخورد نکنید. "دخترم در حال رشد است ، زیرا می ترسم مورد تجاوز قرار گیرد." "اوه ، چقدر برای فرزندم می ترسم ، من همیشه می ترسم ، می ترسم که اتفاق بدی برایش بیفتد."

چنین مادری نسبت به تغییرات مطلوب بی تفاوت است و در برابر شادی کودک واکنش نشان نمی دهد ، یا حتی نوعی نارضایتی را تجربه می کند. فرزندان چنین مادرانی در بزرگسالی می گویند علاقه و مراقبت واقعی مادر ، آنها احساس می کنند اگر اتفاقی برای آنها افتاده باشد ، و وقتی همه چیز خوب است ، این احساس وجود دارد که انگار مادر خیلی خوشحال نیست و حتی انگار از این امر ناراحت است. هیچ چیز بد اتفاق نیفتاد در خواب چنین مادرانی بیماریهای زیادی وجود دارد ، مرگ ، خون ، اجساد.در رفتار ، او آسیب قابل توجهی به کودک نمی رساند ، اما به تدریج و به شیوه ای لذت زندگی و ایمان به خود ، در رشد ، زندگی را در او سرکوب می کند و در نهایت او را با مرگبار خود آلوده می کند ، کودک شروع به ترس از زندگی می کند و آرزو می کند برای مرگ

بنابراین ، جوهر یک مادر مرده مرده نه چندان در رفتار او ، بلکه در نگرش ناخودآگاه او نسبت به کودک است که می تواند خود را در رفتارهای مخرب و مراقبت نشان دهد.

mother
mother

از نظر من ، تبادل اطلاعات بین مادر و نوزاد وجود ندارد. من فرض می کنم که تبادل از طریق همجوشی ، داخلی سازی و شناسایی توسط فرزند مادر صورت می گیرد.

اشپیگل می گوید: "نوزاد می تواند احساسات مادر را خیلی قبل از اینکه رشد او به او اجازه دهد معنای آنها را درک کند درک کند و این تجربه تأثیر جدی بر او دارد. هر گونه اختلال ارتباطی باعث اضطراب و حتی وحشت می شود." [3] او می گوید که در سن پنج ماهگی ، نوزاد علائم ترس را متوجه مادر نشان می دهد.

با توجه به تجربه مادری ، می توانم بگویم که این خیلی زودتر اتفاق می افتد ، زیرا در یک ماهگی کودک می تواند این علائم را نشان دهد. علاوه بر این ، در حال حاضر در یک هفتهگی ، کودک اضطراب مادر خود را احساس می کند و با گریه شدید به او واکنش نشان می دهد ، به عنوان مثال ، هنگامی که مادر کودک آرام را در آغوش می گیرد یا به سادگی خم می شود و به او نگاه می کند.

علاوه بر این ، او پیشنهاد می کند که "شاید کودک انگیزه های خصومت ناخودآگاه را از مادرش دریافت می کند ، تنش عصبی ، به لطف درک همدلانه ، تحت تأثیر احساسات افسردگی ، اضطراب و عصبانیت او قرار می گیرد." [3]

در اینجا می توانم اضافه کنم که دریافت امکان پذیر نیست ، اما قطعاً دریافت می شود. علاوه بر این ، افسردگی مادر ، اضطراب و عصبانیت او توسط خود مادر قابل درک است ، اما کودک هنوز آنها را دریافت می کند. آگاهی مادر از مخرب بودن او ، کودک را از درک همدلانه مرگبار خود نجات نمی دهد. اما به لطف این آگاهی ، کودک ممکن است در معرض انگیزه های تهاجمی ناخودآگاه مادر قرار نگیرد ، به شکل سوء تفاهم های "تصادفی" ، مانند: افتادن از تخت یا تغییر میز ، تصادفاً ضربه زدن یا ضربه زدن به چیزی (نکرد می خواهم) یا "آه ، مانند آن پیچ خورد و از دست او افتاد".

بنابراین ، کودک به طور کامل می پذیرد ، تصویر مادر را جذب می کند ، از جمله خصومت و مخرب بودن او. این انگیزه مرگبار با ساختار شخصیت کودک ، منیت رو به رشد او ادغام شده است. کودک از طریق سرکوب با این انگیزه ها کنار می آید.

سرکوب به عنوان پاسخی به مخرب بودن مادر و محافظت از او. در رفتار کودکانی که مادر قاتل داشته اند ، می توان رفتار مازوخیستی را مشاهده کرد که در طول زندگی آنها ادامه دارد.

برومبرگ می گوید: مازوخیسم توسط مادرانی تشویق می شود که کودک در روح آنها با والدینی که با آنها خصومت داشته است شناخته می شود. این مادران دارای سطح بالایی از خودشیفتگی ، ناسازگاری شدید بین ایده آل خود و رفتار آنها ، و رشد ضعیف هستند. احساس گناه. آنها خود را فداکار نشان می دهند. خود ، مراقب و مهربان هستند ، اما تحت ادعای آنها یک رفتار خصمانه وجود دارد. آنها سرکوب انگیزه های جنسی را ترویج و تحمیل می کنند ، اما از نظر جنسی نسبت به کودک رفتار می کنند.

حتی اگر خود را در نوعی رذیله ببینند ، احساس گناه واقعی ندارند ، بلکه از آنچه دیگران فکر می کنند می ترسند. کودک تمایل آنها را برای کنترل او تجربه می کند. از آنجا که نگرش های مخالف و خصمانه آشکار است ، کودک احساس می کند که در دنیایی خصمانه زندگی می کند. تلاش غرایز او به شدت تحریک می شود ، اما بیان آنها ممنوع است. او مجبور است مدتها قبل از اینکه توانایی انجام این کار را بدست آورد ، بر انگیزه های خود کنترل کند. شکست اجتناب ناپذیر منجر به تنبیه و از دست دادن عزت نفس می شود. تکامل نفس دشوار می شود ، خود تمایل دارد ضعیف ، ترسناک و مطیع بماند.کودک متقاعد می شود که قابل قبول ترین رفتار برای او رفتاری است که به شکست و رنج ختم می شود. بنابراین رنج به لطف مادرش با مفهوم عشق همراه است ، کودک سرانجام شروع به درک آن به عنوان عشق می کند. "[2]

اما حتی این مادر نسبت به مادر بعدی آسیب کمتری دارد.

نوعی از مادران قاتل وجود دارد که نه تنها شامل ویژگی هایی است که در بالا توضیح داده شد ، به عنوان مثال ، ایثارگر ، مهربان و دلسوز ، "مراقبت از عفاف" ، اما در عین حال انگیزه های مخرب کشتار در قالب طغیان های خشم و خشم غیرقابل پیش بینی و بی رحمی نسبت به فرزندشان فوران می کند. این طغیان ها و سوء استفاده ها سپس به عنوان مراقبت و عشق عمیق "خدمت" می شوند. "من این کار را با تو کردم چون خیلی دوستت دارم و به تو اهمیت می دهم ، من خیلی نگرانت بودم یا نگرانت بودم." در عمل من فرزندان چنین مادرانی وجود داشت. اینها افرادی هستند که به شدت رنج می برند ، عملاً از زندگی لذت نمی برند. دنیای درونی آنها پر از شدیدترین رنج است ، آنها بی ارزشی خود را احساس می کنند ، احساس حقارت می کنند ، بدترین از همه. برای آنها بسیار دشوار است که چیز خوبی را در خود بیابند. با شرم سمی خود را بکشند. در درون خود ، آنها اغلب نوعی حفره بلعنده ، کشنده ، خالی را توصیف می کنند. آنها از انجام کاری دائما شرمنده هستند. ممکن است از بدن شخص ، به ویژه از قفسه سینه (اگر زن باشد) بیزار باشید. یکی از مشتریان من می گوید که دوست دارد سینه خود را قطع کند ، یک اندام کاملاً بی ارزش ، و شیردهی به طور کلی منزجر کننده است.

mother1
mother1

بیماران مبتلا به سندرم مادر کشته شده مرده ممکن است سابقه افسردگی یا افسردگی ، حملات وحشت زدگی و پارانویا را داشته باشند. آنها می گویند تمام جهان با آنها دشمنی دارد ، همه می خواهند به آنها آسیب برسانند. این آسیب اغلب با تخیلات سوء استفاده بدنی یا جنسی همراه است ، یا گفته می شود که آنها فقط به دلیل تلفن ، رایانه لوحی یا فقط به دلیل احاطه شدن توسط احمق ها کشته می شوند. در عین حال ، آنها واقعیت درونی خود را به بیرون نشان می دهند ، سپس افرادی که آنها را احاطه کرده اند "گاوهایی هستند که فقط فکر می کنند چگونه مست شوند و لعنتی انجام دهند ، یا شخصی را سرقت کنند ، مورد ضرب و شتم قرار دهند یا تجاوز کنند" ، و مطمئناً در این مورد نیز سقوط خواهند کرد. کسی. همه به آنها حسادت می کنند و فقط در مورد چگونگی آسیب رساندن به آنها فکر می کنند.

به عنوان مثال ، مشتری من به من گفت که من همیشه با نفرت با او ملاقات می کنم ، در طول درمان فقط با او کنار می آمدم ، اگر صدای تلفن او را نشنیدم ، آن را عمداً انجام دادم ، زیرا او برای من نفرت انگیز است ، و من می دانم که او چه احساسی دارد و عصبانی می شود و مضطرب می شود وقتی فوراً به تماس پاسخ نمی دهم و این کار را عمداً انجام می دهم ، فقط برای این که او را اذیت کنم ، او را مسخره کنم. و هنگامی که من واقعاً از دست او عصبانی بودم ، صورت مشتری نرم تر شد و این احساس وجود داشت که انگار دارد غذا می خورد و از عصبانیت لذت می برد. پس از توجه به این موضوع ، مشتری گفت که واقعاً اینطور است ، عصبانیت من مانند تجلی عشق است ، مراقبت از او ، فقط در این صورت است که احساس می کند من نسبت به او بی تفاوت نیستم و احساس گرمی می کنم. این "سگهای شهوت طلب است "(در بیشتر موارد) ، و مردان یا" مردان آلفا "(با تحقیر و انزجار صحبت می کند) ، یا فقط موجودات نفرت انگیزی که روی کاناپه دراز کشیده و بی ارزش هستند ، اما هر دوی آنها در زندگی تنها اندام پیشرو آلت تناسلی هستند. پرخاشگری آن عمدتا به سمت داخل هدایت می شود ، در محل کار و خانواده رسوایی نمی کند ، به طور روشمند خود را از بین می برد. تنها جایی در زندگی او که نارضایتی خود را بدون پنهان کردن نفرت ، تحقیر ، انزجار از خود و دیگران نشان می دهد ، روان درمانی است. و بلافاصله او دوباره خود را برای این کار با یک داروی سمی می کشد ، که او غیر طبیعی است ، بی اهمیت ، "من یک نوع عجیب و غریب هستم".

آگاهی من از مخرب بودن مادر حتی قبل از بارداری در روان درمانی ایجاد شد و در طول آن شکوفا شد. و دور کاملاً جدیدی بلافاصله پس از تولد کودک آغاز شد.این سخت ترین چرخش از همه موارد قبلی بود. با توجه به تجربیات خودم و مشتریانم ، می توانم بگویم که اصلی ترین خصومت قاتلانه یک مادر علیه فرزندش درگیری بین مادر و مادرش است. این یک درگیری بین نسلی است و در هر نسل بعدی قوی تر و بیماری زا تر می شود. آن ها اگر مادربزرگ فقط یک مادر مرده بود ، پس دخترش نه تنها مرده است ، بلکه یک مادر مرده قاتل است ، بلکه یک نوه با انگیزه قاتل تر است و نسل بعدی می تواند کودک را به طور فیزیکی بکشد. این زمانی است که آنها نوزادان را به سطل زباله می اندازند ، در توالت فرنگی به دنیا می آورند ، خود و یک کودک یا یک کودک را می کشند ، زیرا نمی دانستند او را کجا بگذارند ، می ترسید که مادرش آن را بیرون کند و پسندیدن. من تصور می کنم که چنین افزایش مرگ و میر در نسل آینده به این دلیل است که ترس کودک از نابودی بی رحمانه توسط مادرش مستلزم یک تخریب بی رحمانه قوی تر برای انتشار آن است. علاوه بر این ، چنین افزایشی بین نسل ها تنها زمانی رخ می دهد که کودک مطلقا جایی برای گرم کردن نداشته باشد. اغلب میل به کشتن فرزندش محقق نمی شود. مادران مرده ای که می کشند به سختی می توانند به مخرب بودن خود پی ببرند ، آنها بسیار می ترسند که دیوانه شوند ، شرم آور باشند و کشنده خود را جایگزین کنند. و تنها با ایجاد روابط قابل اعتماد قوی می توان به آرامی به ترس آنها به عنوان میل به آسیب رساندن ، کشتن نزدیک شد. من در دوران بارداری خوش شانس بودم ، من قبلاً در روان درمانی بودم ، اما با این وجود می ترسیدم که دیوانه شده باشم ، و این بسیار ترسناک بود که در درمان در مورد افکار وحشتناک من در مورد فرزندم و آگاهی از آن صحبت کنم. قتل مرگبار من به سختی دردی تحمل کرد.

mother2
mother2

این مجموعه ، سندرم مادر مرده مرده ، در دوران بارداری به شکل تهدید سقط جنین ، سمیت شدید شروع به شکوفایی می کند ، ممکن است گرفتگی بند ناف جنین و انواع مشکلات مختلف در دوران بارداری بوجود آید. و خود تولد علاوه بر این ، پس از تولد فرزند ، مادر شروع به احیای آسیب خود حتی بیشتر و سریعتر می کند ، مادر مرده یا مادر مرده قاتل زنده می شوند. این می تواند به شکل افسردگی پس از زایمان ، اضطراب شدید ، ناتوانی در مراقبت از کودک (نمی دانم با او چه کنم ، هیچ قدرتی ندارد) ، تخیلات قاتلانه در رابطه با فرزندش ، احساس نفرت از او ، تمایل به بیمار شدن کودک ، یا ترس از اینکه کودک ناگهان بمیرد. بیشتر اوقات ، کل این مجموعه زیبا محقق نمی شود. تمام روز فقط می خوابیدم ، و وقتی دخترم از خواب بیدار شد ، او را احمقانه در آغوش گرفت ، از او به صورت خودکار مراقبت می کرد ، می دانست که باید چه کار کند و مانند یک ربات اقدامات خود را انجام می دهد ، در حالی که به طور همزمان به وحشت خیالات و خواسته های من پی می برد.. بنابراین یک ماه دوام آوردم ، سپس به درمان دویدم. علاوه بر این ، قتل مادر در رویاها فوران می کند. اینها رویاهایی هستند که پر از اضطراب ، وحشت و درد هستند. رویاهایی راجع به نحوه بردن کودک ، یا مادری که او را ترک می کند ، یا در مورد قتل فرزندش خواب می بیند ، برخی از مادرها در خواب می بینند که چگونه فرزندشان را از هم جدا می کنند ، گلوی او را می جویند یا با تبر او را بریده ، خفه می کنند یا به دار آویزان می کنند. کودک ، یا کودک در بیمارستان از چه بیماری - پس از آن می میرد. انگیزه های تهاجمی مادر می تواند همزمان به قتل و مثله منجر شود. به عنوان مثال ، از روی تمرین ، یک زن بسیار واضح توصیف کرد که چگونه فرزند خود را خواهد کشت ، یا چگونه می خواهد سرش را به چارچوب درب خانه بکوبد ، یا چیزی سنگین به سرش بزند ، یا با تبر او را خرد کند ، یا با یک ضربه به پایین فشار دهد. بالش ، یا هنگام شنا او را غرق کنید. بچه یک بچه است. تمایلات مخرب و کشنده مادر در طول زندگی او آشکار می شود ، اگر ناگهان به درمان نیاید. هنگامی که یک زن تحت درمان است ، سندرم او کمی کاهش می یابد. اما حتی بدون توجه به اینکه آیا مادر از این گرایشها آگاه است یا خیر ، آیا با آنها کنار می آید یا نه ، در مراقبت ظاهر می شوند یا خیر ، به هر حال ، این گرایشها به کودک منتقل می شود.من تصور می کنم سه نسل طول می کشد تا او را به طور کامل از بین ببرند ، با در نظر گرفتن این که هر نسلی تحت درمان خواهد بود و هر چه زودتر بهتر. در درمان و درک مرگ و قتل او ، درک نحوه خود را در رابطه با من در کودکی ، فقط به لطف این ، دخترم هرگز از تخت بیرون نیامد ، به سرش ضربه نزند ، بسیار مریض بود ، هرگز چیزی در بینی خود نگذاشت ، خود را نسوزاند ، از سرسره سقوط نکرده و غیره. اما من هنوز مرگ و ویرانگری خود را در جلوه های دخترم می بینم (البته این به شدت به اندازه من بیان نمی شود ، اما هنوز وجود دارد). او علیرغم تمام آگاهی من حتی قبل از تولد به عفونت مبتلا شد. در این مکان روح من درد می کند ، اما من هنوز امید خود را از دست نمی دهم که بتوانم مادر او و در حال حاضر مرده اش را در او جبران کنم. چند کلمه ، من همچنین می خواهم در مورد پدرم بگویم. من معتقدم که پدر هیچ نقشی در شکل گیری سندرم کشتن مادر مرده ندارد. من معتقدم که زنان و مردان به طور ناخودآگاه یکدیگر را با میزان بهزیستی روانی و ناراحتی تقریباً یکسانی انتخاب می کنند. یعنی اگر یکی از شرکا مرده باشد ، آنگاه دیگری نیز دچار آن است. اما تظاهرات آن می تواند متفاوت باشد. من از تجربه خودم و مشتریانم ، این ایده را در مورد نقش پدر توسعه داده ام. او در سندرم مادر مرده مرده یا بی تحرکی او شرکت می کند ، به عنوان مثال. هیچ کاری نمی کند ، کودک خود را در برابر پرخاشگری مادر ، شدت محافظت نمی کند ، روش های مراقبت از کودک را زیر سال نمی برد و در نتیجه از انگیزه های مخرب مادر حمایت می کند ، یا سپس آنها نقش خود را تغییر می دهند: پدر نقش یک منیت سرزنش کننده را بازی می کند ، این خود را نشان می دهد خود در بدرفتاری با کودکان ، و به نظر می رسد مادر هیچ اشتباهی نمی کند. اما در واقع ، او در حال حاضر از او در محافظت از فرزندان خود در برابر سوء استفاده حمایت می کند. شرکا ممکن است لزوماً نقش ها را تغییر ندهند. یک نوع بیماری زا بیشتر زمانی است که مادر تحت مراقبت و محبت ، رفتار پرخاشگرانه و ظالمانه پدر را پنهان می کند. او به کودک می آید و می گوید که پدر آنها را بسیار دوست دارد ، "او شما را از روی بدخواهی کتک نزده است ، او بسیار نگران است ، به شما اهمیت می دهد" و در پایان یک ضربه کنترل کننده می دهد - "برو به پدر رحم کن ، او خیلی ناراحت است " سندرم مادر مرده ، مادر مرده قاتل به شدت در وابستگی شیمیایی ، وابستگی به هم ، افسردگی وجود دارد. در تمام بیماریهای مزمن کشنده مانند سرطان ، سل ، HIV ، آسم برونش ، دیابت شیرین و غیره. در اختلالات مرزی ، در اختلال خودشیفتگی شدید. کار با مشتریانی که سندرم مادر مرده دارند ، قتل مادر مرده بسیار طولانی و سخت است ، شامل موارد خاصی است ، به عنوان مثال ، اگر آنها افراد وابسته شیمیایی هستند ، پس باید ویژگی های اعتیاد را بدانید. اما آنچه که متحد می شود دوستی مادرانه از طرف درمانگر است. و مشتری در برابر همه راههای شناخته شده مقاومت می کند. و اگر شما یک درمانگر هستید که خود مبتلا به سندرم مادر مرده یا سندرم کشتن مادر مرده هستید ، خودخواهی شما باید همیشه در آماده باش باشد. انتقال خود شما به راحتی می تواند در ضد انتقال شما بافته شود. در انتقال متقابل با مراجعان مبتلا به سندرم مادر مرده ، فرد ممکن است سردی ، یخ زدگی ، بی تفاوتی ، جدا شدن را احساس کند. و در سندرم مادر مرده مرده ، انتقال متقابل قوی تر است ، علاوه بر موارد فوق ، شما همچنین می خواهید بکشید ، تحقیر کنید ، ضربه بزنید ، ممکن است انزجار ، تحقیر وجود داشته باشد. هنگام کار با چنین مشتریانی ، من خودم را بیمه می کنم و هر بار از خودم می پرسم "چرا اکنون این را می گویم ، از چه حسی این را می گویم ، چرا ، اکنون با مشتری چه می کنم؟" تا اینجا ، این تمام آنچه می خواستم در مورد مادر مرده قاتل بگویم و بار دیگر می خواهم توجه داشته باشم که یک مادر مرده مرده در واقع یک مادر زنده است.کشنده و کشنده مادر نه چندان در رفتار او ، بلکه در نگرش ناخودآگاه او نسبت به کودک ، این انرژی کشنده مادر ، که متوجه کودک است ، آشکار می شود و می تواند هم در رفتارهای مخرب و هم در رفتارهای خود آشکار شود. شکل مراقبت

توصیه شده: