چرا قربانی شدن برای من مفید است

فهرست مطالب:

تصویری: چرا قربانی شدن برای من مفید است

تصویری: چرا قربانی شدن برای من مفید است
تصویری: تفکر قربانی- چرا سرنوشت ما اینطوری است؟ 2024, آوریل
چرا قربانی شدن برای من مفید است
چرا قربانی شدن برای من مفید است
Anonim

نامه مشتری.

من می خواهم نامه ای را که مشتری من در مورد یکی از مراحل کار ما نوشته است به شما ارائه دهم. با مجوز منتشر شد. امیدوارم این نامه به شما کمک کند تا حلقه های قربانی "خود" را ببینید.

سلام سرگئی ولادیمیرویچ. من فکر کردم ، چون ما به زودی همدیگر را نخواهیم دید ، تا زمانی که فکر تازه باشد ، نامه ای برای شما می نویسم). برای من مهم است که اساساً این ملاحظات را بنویسم ، چرا که نه بلافاصله و در نامه شما)

فکر می کنم بالاخره می توانم پاسخ دهم "چرا قربانی شدن برای من سودآور است." هدف اصلی و اصلی تأیید تصویر جهان است ، رویکرد منفی گرایانه من بر اساس "من آن را می دانستم" و "شما نمی توانید به کسی اعتماد کنید" است. برای مدت طولانی برای من روشن بود ، اما این احساس که پاسخ کامل است بوجود نیامد. شما اشاره کردید که قربانی مقدار زیادی انرژی دریافت می کند ، و بنابراین من به دنبال همه چیز بودم: کجا؟ مانند؟ چرا متوجه آن نمی شوم و نمی توانم از آن نهایت استفاده را ببرم؟

در نتیجه ، من الگوی توسعه تأثیرات خود را دنبال کردم و به نظر می رسد که متوجه موضوع شده ام. من حتی یک تصویر (در پیوست) کشیدم ، و در زیر در مورد آن نظر خواهم داد. ظاهراً ، من خودم را در موقعیت قربانی می بینم _ دو بار در هر چرخه: اولین بار من چیزی دریافت نمی کنم (یا به نظر من اینطور است) ، اما بار دوم من به جکپات ضربه می زنم - اما قدرت آن را ندارم برنده ها را ارزیابی کنید ، و من به سختی متوجه آن می شوم ، زیرا در ویرانی و توقف نزاع داخلی بلعیده شده است. انرژی موجود در محیط بسیار زیاد است ، اما همه آن به حداقل کارکرد می رسد. من ظاهر او را با نظرات ضعیف داخلی از جمله "ما آوردیم ، حالا بیایید دور بزنیم" تا "ما خیلی دیر متوجه شدیم ، من به چیزی احتیاج ندارم" ملاقات می کنم ، اما این بیشتر طعنه آمیز است تا جدی یا غم انگیز ، و من می خواهم همه در اسرع وقت ترک کنید سپس من قدرت می گیرم (یا روان رنجوری من را تشویق می کند) ، می فهمم که خودم بی انصاف بودم ، و سپس به نجات می روم ، و چرخه تکرار می شود.

35
35

توضیحات مربوط به تصویر

1. نجات دهنده: همه چیز را برطرف کنید ، به همه کمک کنید ، بهترین کار را انجام دهید! پر از نیرو ، چشم اندازهای روشن. اقوام بسیار توجه دارند ، درخواست ها به درستی و در حد توانایی من ارسال می شوند. من واقعاً می خواهم آنچه را که با یک عصبانیت نابود کردم - و دقیقاً با اعمال ، و نه با گفتگوها و نیت ها - که ارزش آنها در مقایسه با شواهد مادی مراقبت و رستگاری مشکوک است ، برطرف کنم.

2. همه چیز خوب است! من سعی می کنم -> مرا دوست دارند و تحسین می کنم -> خوشحالم و بیشتر تلاش می کنم. بیش از آنچه آنها می خواهند ، بیش از آنچه می توانم ، به طور کلی ، همه چیز کمی اضافی است ، اما این من را اذیت نمی کند ، زیرا "برای من سخت نیست" و من همه را خوشحال خواهم کرد. هنوز سخت نیست.

3. کاهش پاسخ. تلاشهای من دیگر چیزی استثنایی نیست: آنها هنوز مورد ستایش و محبت قرار می گیرند ، اما بیشتر و بیشتر به صورت مکانیکی ، و به نظر می رسد که این امر یا واقعاً ضروری نیست ، یا بدیهی تلقی می شود. من شروع به فشار می کنم ، آنچه را که انتظار می رفت دریافت نمی کنم ، اما نمی توانم میزان استفاده از تلاش ها را کاهش دهم: "من خودم را بدن نامیدم - قارچ شیر بخور." شرم به تدریج محو می شود ، احساس گناه و اضطراب افزایش می یابد.

4. ناامیدی بسیار ملموس و ثابت می شود. آنچه به عنوان خدمات بدون مانع برای لذت متقابل آغاز شد ، به طور پنهان به من اختصاص داده شده است ، و اگر دیگر کاری را در بازه زمانی مشخص انجام ندهم ، آنها ارائه می شوند. ستایش دیگر نه تنها کافی نیست ، بلکه صادقانه اندک است ، و گاهی اوقات آنها به سادگی ستایش را فراموش می کنند. در این مرحله ، البته ، می خواهم روشن کنم که من استخدام نشده ام و زمانی که این کار انجام شود انجام می شود - اما من معمولاً آماده هستم که به قربانی بروم و آنچه را که به من گفته شده انجام دهم ، فقط تا ببینم آیا آنها می گویند اصلا "ممنون" به من یا نه. قدرت رو به اتمام است ، گناه از بین رفته است ، زنگ خطر از مقیاس خارج می شود.

5. قربانی. من قبلاً به شدت آزرده شده ام ، با آخرین قدرت خود را از طریق مقاومت امتحان می کنم ، اما هیچکس قدر نمی داند! کینه و عصبانیت به مرز می رسد ، اما من نمی توانم در مورد چیزی با کسی بحث کنم ، "حدس بزن-آنها می گویند-سما". من آخرین مورد را می پذیرم ، با این انتظار که بالاخره پنکیک معمولاً مورد ستایش قرار می گیرد. موضوع به سختی ارائه شده است ، هیچ یک از شرکت کنندگان خوشحال نیستند ، اما مطمئناً باید به پایان برسند - در غیر این صورت هیچ چیز برای ستایش وجود ندارد. اما کینه و عصبانیت آنقدر متزلزل شده است که در اولین فرصت از نقطه بحرانی عبور می کنم.نه چندان ستوده ، کمی ، بی صداقت ، اما من! برای شما بزها! "من کوسکوس شیرین را تمام نکردم" - و عجله کرد. اگر از مصرف الکل جلوگیری کنید یا فقط بیش از حد معمول خود را خنثی کنید ، 6 بلافاصله می آید.

6. جلاد. تأثیر: همه گناهکارند ، همه درگیر هستند ، جریانی از احساسات هضم نشده ، اشک ، فریاد ، زشت است. من اهمیتی نمی دهم که چه اتفاقی برای من می افتد ، با رابطه ، من باید سرزنش و سرزنش کنم ، و آنجا حداقل علف رشد نمی کند. آنها از من می ترسند و از من متنفرند - اما نادیده گرفتن من غیرممکن است ، من در نهایت توجه دیگران را متمرکز می کنم و اهمیتی نمی دهم که کیفیت آن چیست.

7. ویرانی. تسکین برای مدت کوتاهی می آید ، دیگر چیزی احساس نمی کنم و این عالی است. شرمنده کردن من ، توسل به احساس وظیفه و وجدانم بی فایده است ، نمی توانم سرزنش شوم و غیره. و غیره. اصلا هیچی در داخل آرامش و سکوت وجود دارد. افسوس که زیاد طول نمی کشد. سنگینی و درک این که دوباره این اتفاق افتاد ، دوباره روی همان چنگک قدم گذاشتم.

8. بی تفاوتی. من به تدریج برای خودم متاسفم و همه چیز به طرز وحشتناکی دشوار است ، و من صادقانه بگویم که اطرافیانم را پوشیدم. از این رو مسیر مستقیم به قربانی. غیرممکن است که متوجه تغییرات در رفتارم نشوم ، من یک دستیار نمی شوم ، بلکه یک بار طبیعی هستم.

9. قربانی. و این است ، انرژی. حالا آنها از من مراقبت می کنند ، برای من فرنی می پزند و پتوی من را می بندند. اما من همیشه می خوابم یا در سکوت احمقانه دروغ می گویم و از هر لحاظ برای خودم و خودم متاسفم. دیدن عزیزانم سخت است ، من تقریبا گریه می کنم. من نگرانی و سوء ظن را در وجودم می بینم: من به همه دروغ می گویم زیرا دروغ می گویم. من برای پختن فرنی برای هرگونه هیستریک زحمت می کشیدم و احتمالاً آنها را نیز آزار می دهد.

10. شرم و گناه جایگزین ترحم به خود می شود. من شروع به سرزنش خودم می کنم برای رفتار زشتی که هیچ کس جز من مقصر نیست. "در اینجا من دوباره روی افراد بی گناه افتادم ، و آنها برای شما فرنی حمل می کنند." من دیگر در چنین حالتی دروغ نمی گویم

من می توانم ، بنابراین بی سر و صدا و بدون تظاهرات ، کاری آشنا را انجام دهم - کاری که هنوز هیچ کس از من نخواسته است.

11. به نظر من شرایط ناقص است ، و من فکر می کنم که می توانم نگرش خوبی را به دست آورم ، می توانم ، اگر دوباره با همه خوب باشم و به همه کمک کنم. به 1 بروید.

نویسنده: روان درمانگر شما سرگئی کوتوف [email protected]

روان درمانگر ، نامزد علوم پزشکی

شهر مسکو

توصیه شده: