انتقاد کنید ، احساس بهتری خواهید داشت

تصویری: انتقاد کنید ، احساس بهتری خواهید داشت

تصویری: انتقاد کنید ، احساس بهتری خواهید داشت
تصویری: ОТВЕТЫ НА ВОПРОСЫ🙋🏻‍♀️ ANSWERS ON QUESTIONS 🤔 2024, آوریل
انتقاد کنید ، احساس بهتری خواهید داشت
انتقاد کنید ، احساس بهتری خواهید داشت
Anonim

خیابان پیچ می خورد ، بی زبان ،

او چیزی برای فریاد زدن و صحبت کردن ندارد."

V. V. مایاکوفسکی

چنین مشاغلی وجود دارد که در آن فرد نیازی به گفتن چیزی مهم با صدای بلند ندارد. از این رو ، می دانید ، افراد بی صدا ، کنار دستگاه بایستید ، جزئیات را خرد کنید ، خوب ، شاید بتوانید نارضایتی خود را با صدای بلند ، هم به صورت چاپی و هم "غیرقابل چاپ" ابراز کنید ، اما به طور کلی ، ماشین به نظر شما اهمیت نمی دهد ، و حتی نارضایتی شما و مشاغلی وجود دارد که در آن افراد اغلب ، به اصطلاح "در خط مقدم" ، به طور علنی نظر خود را در این یا آن موقعیت بیان می کنند ، یا کاری خلاقانه انجام می دهند ، که باز هم به طور عمومی نشان داده می شود - شعر یا نثر می نویسد ، تصاویر می نویسد ، اجرا می کند ، دوخت های متقاطع ایجاد می کند ، یک وبلاگ آشپزی را در Youtube اجرا می کند ، نظرات فیلم ها یا کتاب ها را می نویسد ، گزینه خود را انتخاب کنید. نکته اصلی این است که در چنین مشاغلی همیشه ترکیبی از دو عامل وجود دارد: تمایل (من حتی می توانم آن را نیاز بدانم) برای بیان منطقی نظر یا خودم از طریق کارم ، و سطح نسبتاً بالایی از آسیب پذیری ، زیرا نقل قول کلاسیک: "هر کسی می تواند به یک هنرمند توهین کند" … بنابراین ، مقایسه ای با عملیات نظامی به ذهن من می رسد - شما یا آماده هستید که جلو بیایید ، بدانید که خود را در معرض خطر قرار می دهید ، یا به هر طریقی سعی کنید "عقب بنشینید" در عقب.

بلافاصله رزرو می کنم که در مورد افرادی صحبت می کنم که اولین راه ، یعنی راه خلاقیت را انتخاب کرده اند ، آگاهانه ، نه به خاطر تمایل به اثبات یا تحمیل چیزی به کسی ، نه از جانب نفس ، بلکه دقیقاً به دلیل وجود آنها نیاز درونی به آن ، تماس داخلی ، من آن را چنین می نامم. برای این افراد مهم است که آنچه را در درون خود دارند بیان کنند ، نه به این دلیل که تبلیغات را بسیار دوست دارند ، بلکه به این دلیل که آنچه از طریق آنها عبور می کند ، جریان اطلاعات خلاقانه ، باید به سادگی بیان شود. اگر از چنین فردی بپرسید که چرا به آن نیاز دارد - برای مثال ، برای نقاشی کردن تصاویر - او به شما پاسخ می دهد که "او نمی تواند نقاشی کند" ، و این درست است. او ممکن است بخواهد در گوشه ای بنشیند و چنین کاری انجام ندهد ، اما نمی تواند ، زیرا تا زمانی که تصویر نوشته نشود ، نمایشنامه روی صحنه نرود و اشعار چاپ نشوند ، چیزی در درون او آرام نمی شود. بر این اساس ، تشخیص "وبلاگ نویس مد" ، که درون خود او با تمام وجود فریاد می زند ، بسیار آسان است: "به من توجه کن! به من گوش کن! من باهوش ترین هستم! من همه چیز را بهتر از هر کسی می دانم! " از یک شخص واقعاً خلاق که کاملاً شایسته "از ناامیدی به وجد آمده است" ، اما همچنان می رود و کاری را که برایش مهم است انجام می دهد. برای افرادی که من در مورد آنها صحبت می کنم ، همیشه بر خود آنها تأکید نمی شود ، بلکه بر اطلاعات یا انرژی منتقل شده از آنها تأکید می شود. چنین فردی به وضوح می فهمد که او فقط هدایت کننده چیزی بزرگتر از خود است ، فقط مجرایی است که از طریق آن خلاقیت از جایی عبور می کند - از کیهان ، از جهان ، از نوسفر ، از جایی بالا ، به اصطلاح ، به جامعه بشری.. چنین ، شما می دانید ، یک مترجم ، از "الهی" به "انسان".

و بنابراین "انسان خلاق" ما آنچه را که قصد درونی به او گفته بود انجام داد و آن را با جهان به اشتراک گذاشت. حالا سه بار حدس بزنید که تقریباً بلافاصله پس از دیدن "جهان" خلقت خود ، با چه چیزی روبرو خواهد شد؟ درست است ، با انتقاد. با سوء تفاهم ، رد و کاهش ارزش. علاوه بر این ، انتقاد می تواند از سوی افراد نزدیک نیز صورت گیرد ، و او کاملاً ناآشنا است ، که بسیار نگران این هستند که "کسی در اینترنت اشتباه می کند". س Myال من برای این مقاله به شرح زیر خواهد بود - چه انگیزه درونی باعث می شود افرادی که به دنبال انتقاد از دیگران هستند؟ چرا آنها به آن نیاز دارند و چه چیزی به آنها می دهد؟

تأملات من مرا به سه دلیل رهنمون شد ، که در زیر شرح داده خواهد شد.

1. گزینه اول: "شما در اینجا اشتباهی دارید و به طور کلی مرا اذیت می کنید."

به عنوان مثال ، بیایید یک مقاله مکتوب ، یک داستان ، یا فقط یک پست در شبکه های اجتماعی بگیریم.مهم نیست که او در مورد چه چیزی صحبت می کند: نحوه تهیه رول های تنبل کلم ، چگونه نویسنده مقاله پنج سال است که در یک قایق تفریحی زندگی می کند ، در مورد مدیتیشن ، در مورد برخی از تجربیات شخصی ، همه چیز انجام خواهد شد. خواننده منتقد ما شروع به خواندن می کند و سپس چیزی به او آسیب می رساند. شاید ویرگول آنجا نباشد ، یا خدای ناکرده اشتباه املایی وجود داشته باشد ، یا فقط از نحوه ایجاد نویسنده عبارت خوشش نیاید ، یا - توجه! - مقاله خیلی طولانی است ، یک لمس روی صفحه تلفن حرکت نمی کند. خشم در داخل خواننده می جوشد و او بلافاصله اظهار نظر می کند و نارضایتی خود را ابراز می کند ، نویسنده را به بی سوادی ، کوته بینی ، حماقت ، نادیده گرفتن موضوع یا پرحرفی متهم می کند ، زیرا خواننده وقت ندارد چیزی را که بیش از سه پاراگراف دارد بخواند ، زیرا او هنوز باید از کسی انتقاد کند! عبارت تفسیری "مقاله خیلی طولانی است ، وقت ندارم آن را بخوانم" مورد علاقه من است. هیچ وقت برای پایان خواندن وجود ندارد ، اما برای نوشتن یک نظر که زمان وجود ندارد ، زمان وجود دارد؟ لذت بخش! همچنین می توانید بلافاصله به شخصیت نویسنده ای که جرات کرده است "چیزی" را در آنجا بیان کند ، بروید ، زیرا همه پیش نیازها برای این کار وجود دارد: مقاله ای در مورد الکل / همجنس گرایی / عشق ناراضی؟ خوب ، در اینجا قابل درک نیست که نویسنده یک الکلی ، همجنسگرا ، ناراضی در عشق است! مشخص است!

در این مرحله ، باید تأکید کرد که خواننده خواندن متن مقاله یا پست را تمام نکرده است ، و آنچه نویسنده دقیقاً گفته است / می خواسته بگوید ، نمی داند ، و به همین دلیل نیست که خواننده اصلاً شروع به خواندن کرده است ! خواندن ، به این ترتیب ، هیچ ارتباطی با آن ندارد ، به همین دلیل است که در همان ابتدا اشاره کردم که موضوع مقاله بی اهمیت است ، این انگیزه خواننده است که چیزی را پیدا کند که در آن (به چه چیزی) خواهد بود برای او راحت است که منفی درونی خود را ادغام کند. این خلق و خوی است ، می دانید که بیرون بروید و به کسی ضربه بزنید فقط به این دلیل که چکمه های مشکی دارد. یا قهوه ای. یا زرد. یا کتانی ، به طور کلی!

چنین افرادی با پرخاشگری درونی مداوم زندگی می کنند و در مواردی که با فردی قوی تر از خود یا با موقعیت بالاتر برخورد می کنند آن را پنهان می کنند و اگر به نظر شخص "هیچ اتفاقی برای او نمی افتد" آن را رها می کنند. این شبیه به فریاد زدن روی یک کودک است ، زیرا می داند که او قادر به پاسخگویی نخواهد بود ، به یک سگ ولگرد در خیابان لگد می زند ، زیرا او نمی تواند با این کار مقابله کند ، و برای مادربزرگ در یک واگن برقی بدجنس می شود. - به همان دلیل. من آن را "سندرم مرد کوچک" می نامم. در جایی در داخل این احساس وجود دارد که من لیاقت بیشتری دارم ، بهتر ، و همه از من ناراحت می شوند و مرا از زیر آب بیرون می کشند ، و این توهین آنقدر از درون می خورد که یا در یک حلقه یا در اینترنت ، انتقاد کنید. همانطور که می گویند: "بالاخره من لیاقت آن را دارم". اگر ما از نظر مربیگری به "انتقاد" نگاه کنیم ، در این مورد از شخص می خواهم فکر کند که دقیقاً چه چیزی در زندگی او چندان مناسب او نیست که راهی جز حمله نمی بیند. - در این مورد به صورت شفاهی - هرکسی که سر راه او قرار گیرد. این چیست - ترس ، غرور ، بی ارزشی؟

2. گزینه دو: "من بهتر می دانم چگونه جرات می کنید با من مخالفت کنید."

این دسته از افرادی که مقاله / پست را می خوانند ، اما بنا به دلایلی از نظر نویسنده مخالف هستند. در واقع دلیل آن نیز چندان مهم نیست - شاید نویسنده درباره هنر بنویسد ، اما خواننده به چند دوره سخنرانی در مورد تاریخ هنر گوش داد ، و چیزی که نویسنده در مورد آن نوشته است در این دوره های سخنرانی بیان نشده است. نه ، نه ، این کاملا غیرواقعی است که این فکر را بپذیریم که شاید نویسنده در هنر بیشتر از کسی که دوره سخنرانی ها را می خواند ، بیشتر می فهمد ، زیرا در این صورت این بدان معناست که دوره سخنرانی ها بیهوده گوش داده شده است ، و در واقعیت برای او نیز من مجبور به پرداخت! یا نویسنده در مورد پزشکی ، در مورد آخرین دستاوردها می نویسد ، و خواننده 30 سال پیش در یک دانشگاه پزشکی تحصیل کرده است ، و "این را به آنها گفته نشده است". یا مقاله ای در مورد گرامر مدرن زبان انگلیسی ، که توسط یک فرد دو زبانه در محیطی انگلیسی زبان نوشته شده است ، و خواننده بسیار مایل است که انگلیسی را روان صحبت کند ، اما او فقط کتاب درسی "انگلیسی برای علوم انسانی" دارد.نسخه 1976 "، و در مدرسه به او آموخت که چیزی شبیه" Zys from the table "بگوید ، که به آن بسیار افتخار می کند. البته ، او نمی تواند اجازه دهد برخی از "مبتدیان در اینترنت" او را متقاعد کنند که س "ال "چگونه به کتابخانه برسیم؟" نمی توان با عبارت "Zys from e table" پاسخ داد! خواننده ، بدیهی است ، بهتر می داند ، او به مدرسه رفت! بله ، بر اساس این عبارت ، شاید تمام عزت نفس او ساخته شده باشد ، و شما در اینجا یک "واقعیت جایگزین" به او نشان می دهید! این نمی تواند باشد ، "زیرا هرگز نمی تواند باشد" - کلاسیک را به خاطر دارید؟ آنچه در اینجا وجود دارد - باز هم ، نفس ، انعطاف ناپذیری در تفکر ، عدم امکان "پذیرفتن" دیدگاه دیگران ، ما حتی نمی خواهیم آن را بشنویم ، زیرا بلافاصله از گلوی ما بالا می رود. محافظه کاری همه چیز ماست ، اگر کنگر فرنگی در فروشگاه عمومی ما فروخته نشود ، پس وجود ندارد. چنین خوانندگانی اغلب به مدارک مستند / علمی و پیوند به منابع نیاز دارند و مایلند نویسنده تحصیلات تخصصی داشته باشد تا در مورد آنچه صحبت می کند صحبت کند و به طور کلی به نرده ای که به آن می گویند بچسبد: "شما جوان هستید ، اینجا با من زندگی کن ، متوجه خواهی شد. " چگونه ، شما جایزه دولتی در ادبیات ندارید و به خود اجازه می دهید برخی داستانها در آنجا بنویسید؟ گستاخی نشنیده ، آقای عزیز ، نشنیده! نکته خنده دار در این مورد این است که افرادی که واقعاً موضوع را درک کرده و مقاله / پست را می خوانند ، به احتمال زیاد از نظر "از زاویه ای دیگر نگاه کردن" آن را مفید می دانند و در مورد چیزی اظهار نظر نمی کنند. برای چی؟ از این گذشته ، نویسنده شخصاً هیچ اشتباهی در حق آنها نکرده است ، و نظر ، همانطور که یکی از نزدیکان من می گوید ، "تقریباً مانند یک کشیش است - همه دارند."

3. گزینه سه. "لطفاً زیبا صحبت نکنید."

در اینجا من به مفاهیم "خلاقیت" ، "بیان خود" و به مایاکوفسکی باز می گردم. چنین حکایتی از کودکان وجود دارد. کودکان در جعبه ماسه نشسته و در مورد آنچه والدینشان به هر یک از آنها برای تعطیلات داده اند صحبت می کنند. ماشا مفتخر است که یک لباس به او داده شده است ، کولیا با راه آهن اسباب بازی ، سریوزا با یک هلیکوپتر کنترل از راه دور. وقتی نوبت به ویتی می رسد ، بلند می شود و می گوید: "و من … و برای من … و برای من …. حالا من همه را به شما می دهم! " و با گریه فرار می کند خوب ، آنها چیزی به او ندادند و چیزی برای گفتن وجود ندارد ، فقط توهین باقی ماند.

من این نظریه را کاملاً به اشتراک می گذارم که خلاقیت و تمایل به آن ، تا حدی در هر شخصی ، ذاتی است. هیچ "بی استعدادی" وجود ندارد ، اما کسانی هستند که آن را در خود ، هم در خود و هم با "کمک" کسی ، مسدود کرده اند. من فکر می کنم شما داستانهای زیادی در مورد چگونگی مثلاً اینکه کودک در کودکی زیبا آواز می خواند ، یا نقاشی می کرد یا می رقصید شنیده اید و والدین آن را "مزخرف" می دانند که شایسته توجه نیست. "شما نمی توانید در این زمینه حرفه ای بسازید / نمی توانید پول دربیاورید!" انگشت اشاره حتی بهتر است. فکر می کنم آنچه در آن زمان اتفاق افتاده است ، شما نیز شنیده اید ، یا حتی آن را روی پوست خود احساس کرده اید ، زیرا "بحران میانسالی" بدنام فقط به این دلیل است که به نظر می رسد من هر کاری را که جامعه از من می خواهد انجام می دهم ، اما در درون من ناامیدی ، پوچی و اشک است. در مورد کودکان خلاق و والدین آنها که با نشان "من بهتر می دانم چگونه زندگی می کنید" ایستاده اند ، فیلم باشکوهی "جامعه شاعران مرده" (والدین نوجوانان باید تماشا کنند) وجود دارد. نه ، البته ، برخی "خوش شانس" بودند و بیان خلاقانه خود را در کار وکیل ، قاضی ، یا جراح ، یا مدیر فروش یافتند ، اما من عمداً کلمه "خوش شانس" را در علامت نقل قول قرار دادم ، زیرا هرگونه اجازه از یک فرد بزرگسال برای نشان دادن خلاقیت خود ، از این شخص بسیار بالغ مستلزم اراده و پذیرش خود است. پنج روز در هفته شما یک مدیر بانک سخت گیر هستید و آخر هفته ها صبح زود به رودخانه نزدیک خانه خود می روید و سعی می کنید از همان روشنایی برای رنگ آمیزی سپیده دم استفاده کنید و دو مشکل دارید: نحوه بیدار شدن زود هنگام ، و حتی بدون خماری ، و چگونه این تفریحات را به همکاران در محل کار نشان دهید ، به طوری که به آنها نخندید.و حتی شجاعت بیشتری لازم است تا عکس خود را بعداً در اینستاگرام ارسال کنید و آماده (آماده) باشید تا پسر ویتا از حکایتی از کودکان بیرون بیاید و نظر طعنه آمیزی بنویسد که "افق در منظر شما غرق شده است" ، می دانید ، چرا؟ از آنجا که ویتیا ، در کودکی ، رویای نقاشی را نیز در سر داشت و رویای دوران کودکی او مورد تمسخر قرار گرفت و گفت "شما نمی توانید روی نان لکه بزنید ، بهتر است به عنوان مهندس به تحصیل بروید ، سود بیشتری از شما خواهد برد. " به هر حال ، ویتیا مهندس شد و همانطور که انتظار می رفت در سن 35 سالگی شکم ، طاس ، رهن و همسر بدخلق را بدست آورد ، و از آنجا که با همه این اوضاع خوب نیست که به دوره های آموزشی بروید Vitya فقط در مورد نقاشی می بیند - به آنچه دیگران انجام می دهند نگاه کند و نظرات سوزاننده بنویسد. از این گذشته ، همه می دانند که بهترین کارگردانان ، موسیقیدانان ، هنرمندان ، نویسندگان کسانی هستند که روی نیمکت جلوی تلویزیون می نشینند ، آنها کاملاً می دانند چگونه بنویسند ، بازی کنند ، اجراها روی صحنه ببرند ، اما انجام این کار خود در زیر کرامت آنهاست ، می دانید که این تجارت اربابی نیست. بگذار دیگران عذاب خلاقیت را تجربه کنند ، چیزی را خلق کنند ، و ما هم همینطور ، انتقاد کنیم ، مشارکت خود را انجام دهیم ، و سپس ما از این واقعیت که مدتهاست خلاقیت خودمان ، فرزند و خالق درونی خود را غرق کرده ایم ، کمی کمتر آزرده خاطر می شویم. در آبجو ، ودکا ، یا منفی گرایی ، یا در شلوغی بی معنی روزانه و تلاش برای کسب درآمد برای نان روزانه خود ، و روح منتظر خواهد ماند ، سالها منتظر بوده است …

طبق مشاهدات من ، به عنوان "باطنی عملی" ، افرادی که به خود اجازه دادند خود را از طریق این یا آن خلاقیت بیان کنند - و گزینه های زیادی وجود دارد ، در واقع ، هیچ کس نگفت که خلاقیت دقیقاً "هنرمند ، بازیگر ، رقاص" است ، شما می توانید به عنوان مثال ، آماده سازی یک ظرف جدید هر روز ، یا پرورش گلهای غیر معمول در پنجره - در زندگی آنها بسیار شادتر و پایدارتر است. علاوه بر این ، من مطمئن هستم که اگر افراد بیشتری به خود اجازه دهند خود را از طریق خلاقیت بیان کنند ، پذیرش بیشتری وجود خواهد داشت - هم خود و هم اطرافیان ، و هماهنگی درونی همیشه منجر به هماهنگی بیرونی می شود ، زیرا آنچه از شما بیرون آمد ، برمی گردد. برای تو.

اجازه دهید خالق درونی شما ظاهر شود و شما خود تغییرات را در زندگی خود احساس خواهید کرد.

همانطور که کریشنا گفت ، "در مورد آن فکر کنید"

مال شما ،

#نیافینچام

توصیه شده: