بحران خوب است

تصویری: بحران خوب است

تصویری: بحران خوب است
تصویری: سواد مالی خانم‌ها؛ وضعیت چقدر بحرانی است؟ 2024, ممکن است
بحران خوب است
بحران خوب است
Anonim

چرا بحران خوب است

در ابتدا می خواستم در مورد بحران میانسالی بنویسم ، اما فکر کردم و تصمیم گرفتم که هر بحران شخصیتی خوب است.

افرادی هستند که برای احساس زنده بودن به یک حرکت مداوم نیاز دارند. و کسانی هستند که عاشق آرامش و آرامش هستند. روال عادی برای آنها شادی آور است و هر گونه رویدادی حتی شاد ، آنها را از تظاهرات معمول خود خارج می کند. اکثر ما در جایی بین - بین این دو حالت افراطی قرار داریم.

بحران عبارت است از ارزیابی مجدد ارزشها ، خودکاوی و دوره جستجوی فرصتهای جدید. همیشه تغییر ایجاد می کند. اجتناب ناپذیر است. و اغلب نمی توان به طور قطعی گفت که آیا بحران باعث توسعه می شود یا نیاز به توسعه به عنوان یک بحران تلقی می شود. یک چیز واضح است - مهم نیست که چقدر برای حفظ حالت آشنا تلاش می کنید ، غیرممکن است. پوست قدیمی برای شخصیت در حال رشد بیش از حد سفت می شود. نیازهای جدیدی ظاهر می شود که در چارچوب معمول نمی گنجد. پوسته زندگی قدیمی می ترکد و دنیایی ناآشنا و بنابراین ترسناک ظاهر می شود. با این شما جدید آشنا شوید دردی که با چنین بحرانی همراه است ، درد رشد ، رنج تولد ، فریاد زندگی جدید است.

یک بحران اغلب با افسردگی همراه است. به نظر من ، این تقصیر تغییرات نیست ، بلکه تلاش برای اجتناب از آنهاست. این ایده عمداً شکست خورده است که منجر به وخامت حال عمومی عاطفی می شود. گاهی اوقات بهتر است احساسات جدید را بپذیریم ، به آنها گوش دهیم و از فرصت های جدید برای پیشرفت استفاده کنیم. زندگی مدام در حال تغییر است. هیچ چیز ایستا در جهان وجود ندارد. شخصیت انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست.

ما "تا آخر عمر" ازدواج می کنیم. انتخاب حرفه "برای همیشه". ما در حال ساختن "خانه رویاهای شما" هستیم. اما در حقیقت اینطور نیست. حتی اگر تمام عمر خود را با یک شریک زندگی کرده اید ، هر دوی شما مانند روز عروسی خود نیستید. شما فقط توانستید با هم تغییر دهید بدون اینکه توانایی مطابقت با یک پازل را از دست بدهید. حتی اگر حرفه خود را در یک زمینه خاص بنا کرده اید ، موقعیت ، مسئولیت ها و تجربه شما تغییر کرده است. خانه رویایی شما با توجه به چشم انداز زیبایی و تغییر ترکیب خانواده بازسازی و بازسازی شده است. بنابراین چرا از اعتراف به اینکه شخصیت ما نیز حق تجدید و رشد دارد می ترسیم؟ سلیقه ها و ترجیحات ، ارزشها و اولویتها در حال تغییر است. این خوبه. بحران توسعه است. فقط باید آن را بپذیرید و تعامل با آن را بیاموزید.

یک بحران می تواند از هر جایی شروع شود. ممکن است به نظر برسد که او به طور ناگهانی ، از خارج ، بدون اعلان جنگ ظاهر شد ، که ناشی از دلایلی خارج از کنترل ما است. این می تواند اخراج ، خیانت ، طلاق باشد - همه چیزهایی که ما برای آن آماده نیستیم ، اما زندگی عادی ما را به طور اساسی تغییر می دهد. این اتفاق می افتد ، اما به ندرت. بیشتر اوقات ، ما فقط سیگنال ها را نادیده می گیریم. ما وانمود می کنیم که متوجه تغییر نگرش ، اختلال در ارتباط ، مشکلات درک متقابل نیستیم. گاهی اوقات این سیگنالها واضح نیستند ، و گاهی اوقات ما با جدیت چشمان خود را می بندیم و یک میلیون دلیل می آوریم تا حالت راحت نادانی را بر هم نزنیم.

از نظر من ، بحران مانند ویروسی است که در انتظار ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن ، بی سر و صدا در زندگی ما خفته است. برای من ، مهم این نیست که از کجا آمده است (برای روانشناس عجیب است ، درست است؟) ، بلکه این است که در چه چیزی بیان می شود و چگونه با آن کنار بیایید.

بحران درک نادرستی از نحوه زندگی است: کجا رشد می کند ، کجا زندگی می کند ، چه کسی را دوست دارد ، چه کسی را کار می کند. این احساس "درست نیست" نامیده می شود. چنین حالتی طاقت فرسا ، ترسناک ، محروم از نیرو و امید است. به نظر می رسد دنیای آشنا فروپاشیده است ، و دنیای جدید ساخته نشده است. ما از عدم کنار آمدن ، ملاقات نکردن ، فریب انتظارات عزیزان می ترسیم. این خوبه. این سیگنال تغییرات آینده است. این ناگزیر با استرس ، تولید کورتیزول ، کمبود دوپامین و ناراحتی روانی همراه است.

باید باهاش چکار کنم:

- آروم باش. تصور کنید که بیش از حد خوابیده اید. وقتی چشمان خود را باز می کنید اولین چیزی که می بینید نشتی در سقف است.شما برای یک جلسه مهم دیر کرده اید ، سگ می خواهد بیرون برود و گربه کفش هایش را می زند. شما کسی را ندارید که راه حل این مسائل را به شما واگذار کند ، بنابراین باید همه چیز را خودتان تعیین کنید. اولین واکنش؟ می خواهم فریاد بزنم و موهایم را بکشم بیرون. کمک خواهد کرد؟ البته که نه. در مورد بحران نیز چنین است. "این" یا قبلاً اتفاق افتاده یا در شرف وقوع است. نه هیستری و نه افسردگی به شما کمک نمی کند. درک آنچه اتفاق می افتد تنها با حفظ توانایی تفکر منطقی امکان پذیر است.

- عجله نکن. شانه را کوتاه نکنید ، یک تایم استراحت داشته باشید ، به خودتان زمان دهید تا به اطراف نگاه کند. گاهی اوقات ، تغییرات جزئی برای تناسب دوباره زندگی کافی است و جهان با رنگ های جدیدی می درخشد. گاهی اوقات تعمیرات لوازم آرایشی کافی نیست و تغییرات جدی لازم است. در این صورت تقریباً غیرممکن است که از خلیج به آنها نزدیک شویم.

- تحلیل را بیاموزید. وقتی چیزی برخلاف میل ما تغییر می کند (و در شرایط بحرانی به نظر می رسد) ، ما سعی می کنیم به هر قیمتی گذشته را حفظ کنیم. با این حال ، منطقی نیست که دیوار یک خانه فروریخته را بالا ببریم. به احتمال زیاد ، او هنوز می افتد و شما را زیر آوار دفن می کند. گاهی اوقات بهتر است کنار بروید و وقتی گرد و غبار پاک شد ، تصمیم بگیرید که بعد از آن چه کاری انجام دهید. جوانب مثبت و منفی را بسنجید.

- از تغییر نترسید. بله ، بیرون آمدن از منطقه راحتی خود ترسناک است. شاید این همان چیزی باشد که نوزاد هنگام خروج از شکم مادر دنج تجربه می کند. اما هنوز هیچ کس نتوانسته "دوباره متولد شود". تغییر اجتناب ناپذیر است. این که آیا آنها به سمت بهتر تغییر خواهند کرد ، بستگی به شما دارد. ما همیشه نمی توانیم روی رویدادها تأثیر بگذاریم ، اما بیشتر اوقات این در اختیار ماست که منفی ها را به مزایا تبدیل کنیم. گاهی راه حل های ماجراجویانه م theثرترین هستند. بدون امتحان هر روش ممکن و غیرممکن خود را از قلم نیندازید.

- خودتان را باور کنید. به هر حال ، این اولین یا آخرین تغییرات در زندگی شما نیست. شما شغل متفاوتی پیدا خواهید کرد ، یک شریک جدید و یک معنا در زندگی خواهید یافت. همه اینها به یک شرط خواهد بود - این که خود را نجات دهید.

هر از گاهی در زندگی من بحران رخ می دهد. و هیچ مقدار "توضیح" روانشناس نمی تواند آنها را از دست آنها نجات دهد. با درک اینکه هر بحرانی یک تجربه جدید و فرصت های جدید است ، نجات می یابد. زندگی همین است.

توصیه شده: