2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
هرکسی مقام اول زندگی را کسب نمی کند. کسانی هستند که همیشه آخرین مکان را می گیرند. و با این حال آنها بدشانس ترین آنها نیستند. اینها موارد دوم هستند. آنها همیشه منتظر مقام اول از آنها هستند و دوباره در رتبه دوم قرار دارند
و اگر همه برای مدت طولانی از بازنده صرف نظر کردند و او را تنها گذاشتند ، این نفر دوم تحت فشار مداوم و بار انتظارات دیگران زندگی می کند: بیا ، بیا ، فشار بیاور ، می توانی! … و به زودی. دومی در فضایی از سرزنش های سیستماتیک و فشار بی شرمانه زندگی می کند ، اگرچه او ، دومی ، بسیار بیشتر از بسیاری دست یافته است.
و مبالغه نمی کنم! خودش مدتی در این بند بود. از سه سالگی او به ژیمناستیک هنری مشغول بود ، به استاد ورزش رسید و قبل از مسابقات مهم آسیب جدی دید و این ورزش برای همیشه به پایان رسید. چشم های برادر بزرگترم را به یاد می آورم که پزشکان حکم خود را صادر کردند و سپس سخنان او: "… اگر من چنین استعدادی داشتم ، تسلیم نمی شدم." اما من زندگی را برای خودم انتخاب کردم ، زندگی بدون عصا.
او در مدرسه خوب درس می خواند ، با سه کلاس فارغ التحصیل شد ، وقتی مادرم از این موضوع مطلع شد ، تمام شب گریه کرد: من به امید او برآورده نشدم. بله ، من فشار نمی آوردم ، فقط آنقدر تلاش کردم تا بدترین نباشم ، اما از یادگیری خسته و بیزار نشدم. و در تمام این سالها من تحت فشار بستگان و معلمان که از من پنج نفر می خواستند زنده ماندم.
سپس ، من هنوز یک دیپلم با افتخار - برای مادرم - دریافت کردم. نمی توانم بگویم که با خون و عرق به من داده شد ، اما مجبور شدم فشار کنم. وقتی در دانشگاه ما بودم ، داستانی درباره نحوه دفن یک دانش آموز به مدت پنج سال برای مدرک قرمز وجود داشت ، و هنگام فارغ التحصیلی او آن را خورد (دیپلم). البته افسانه ، اما "هیچ دودی بدون آتش وجود ندارد". درست است ، من نمی توانستم در آن تخصص کار کنم: یک آلرژی پیشگیرانه مانع از من شد و مجبور شدم فوراً حرفه ام را تغییر دهم.
در دانشگاه دوم ، یک ویژگی دیگر به آن اضافه کردم: دانشجویان دیگرم ، دانشجویان ممتاز ، همیشه مرا به عنوان یک رقیب ، مدعی برای کسب مقام اول می دیدند. اگرچه ، صادقانه بگویم ، من آرزو نداشتم که به آنجا بروم ، اما نمرات من در برخی از موضوعات بیشتر از پشتکار من نتیجه اولین تحصیلات من بود. دانش آموزان آرام کلاس C نیز دائماً نمرات خود را با من مقایسه می کردند ، در زمانی که نمرات آنها برای من جالب نبود ، به بیان ساده … در آن موضوعاتی که من آنها را دوست ندارم: با تشکر از معلمان عاقل برای این تفریح.
با توجه به نگرش آزادم به فرایند یادگیری و معیارهای ارزیابی دانشم توسط معلمان ، من دوباره موفق به حفظ علاقه به یادگیری شدم ، نه اینکه آن را به کار سخت تبدیل کنم ، و من هنوز هم با لذت مطالعه می کنم: هیچ راهی برای روانشناس وجود ندارد
وقتی که در حال تحصیلات عالی دوم بودم ، از رفتن به دیپلم قرمز خودداری کردم ، سرپرست ما مرا درک نکرد و پرسید: "چرا؟ شما می توانید این کار را انجام دهید! حداقل سعی کنید!" سپس نمی دانستم چگونه بهتر پاسخ دهم. فقط مبهم فهمیدم که برای من ، دوباره ، در وهله اول ، لذت یادگیری است و نه ارزیابی در کلاس درس. من می دانم که دانش لازم برای کار موفقیت آمیزی است ، و آنها برای من هستند - بهترین پاداشی که من به آن بیشتر احتیاج ندارم!
توصیه شده:
کمال گرایی کمتر ، عمل بیشتر
شما برنامه ریزی می کنید ، اما هر روز برخی از وظایف تحت پوشش قرار نمی گیرند. به تدریج ، پرونده ها جمع می شوند ، که ماه ها (سال ها) تکمیل نمی شوند. انتشار به تعویق افتاد ، تمرین از دست رفته ، نامه قطع شده در وسط ، نقاشی به نام "مستطیل سفید"
کمال گرایی یا بهبود بی پایان
"… کمال گرایی در لیست عادات خوب نبود. هیچ کس نگفت که لذت زندگی یا موفقیت به دلیل خواسته بیش از حد از خود به او رسیده است. درست برعکس! مردم گفتند: "ارزشمندترین و مهمترین اتفاق در زندگی زمانی رخ می دهد که ما جرات می کنیم نسبت به خود آسیب پذیر ، ناقص و مهربان باشیم.
کمال گرایی
تعدادی از پدیده ها در روان وجود دارد که اساس ایجاد شرایط و بیماری های آسیب شناختی است. در میان آنها ، شاید یکی از شریف ترین مکانها توسط کمال گرایی اشغال شده است. او اغلب در ارتباط با انواع مشکلات روانی ، اختلالات طیف عصبی و همچنین به شدت با تشدید بیماری های روانی در ارتباط است.
کمال گرایی به عنوان روشی کند و وحشیانه برای خودکشی
کمال گرایی به عنوان روشی کند و وحشیانه برای خودکشی. هر چند وقت یکبار از دیگران می شنویم یا به خود می گوییم: "همه چیز باید درست باشد!" و دیگری بهتر است. چه چیزی برای من بهتر است یا برای من بهتر از او؟ "خوب ، و در نتیجه:"
کمال گرایی: "کامل باش یا بمیر"
من این مقاله را می نویسم زیرا ب O اکثر مشتریان من کمال گرا هستند و بهانه های زیادی برای کمال گرایی می یابند: نیاز به برجسته شدن از دیگران ، کسب تأیید و تحسین ، اجتناب از مجازات ، انتقاد ، احساس شرم … انگیزه های توصیف شده به خوبی فضای دوران کودکی را که در آن این نگرش ها وجود داشت ، به خوبی منعکس می کند: