نحوه انتخاب صحیح: خداوند خداوند و "آلمانی ها"

تصویری: نحوه انتخاب صحیح: خداوند خداوند و "آلمانی ها"

تصویری: نحوه انتخاب صحیح: خداوند خداوند و
تصویری: خرید ماشین دست دوم ( نکات مهم ) چه جوری ماشین را خودم چک کنم 2024, ممکن است
نحوه انتخاب صحیح: خداوند خداوند و "آلمانی ها"
نحوه انتخاب صحیح: خداوند خداوند و "آلمانی ها"
Anonim

می خواهم بگویم که فکر می کردم ، اما فکر نمی کردم. قبلا اتفاق می افتاد که من مدت زیادی را با یک انتخاب گذراندم ، نمی توانستم تصمیمی بگیرم. به تازگی ، من با چنین کاری به سرعت کنار آمدم.

واقعیت این است که من در کنار خودم نمایندگی می کنم … خدا. (همانطور که من فهمیدم).

دو پاراگراف آخر را دوباره خواندم. اوه خدای من! متن در جزوات مانند یک فرقه است. نه ، خواننده عزیز ، من یکی از آنها نیستم. می توانید با خیال راحت ادامه مطلب را بخوانید))

برای من ، این عجیب است. من به خدا به معنای واقعی این کلمات اعتقاد ندارم. من به کلیسا نمی روم ، به هیچ فرقه ای تعلق ندارم. و حتی بیشتر از این من به مردی ریش دار با لباس سبک و روی ابر اعتقاد ندارم.

اما وقتی مجبور به انتخاب می شوم ، و عجله می کنم اینجا و آنجا ، دقیقاً عمو و قطعاً ریش را تصور می کنم. البته در لباسهای بی عیب و نقص ، اما چگونه می تواند در غیر این صورت باشد)

و نکته اصلی این نیست که چگونه به نظر می رسد. نکته اصلی این است که او همه چیز را درباره من می داند. همه چیز به طور کلی. نمیشه بهش دروغ گفت شما نمی توانید نصف حقیقت را به او بگویید. و هنوز - او مجبور به انجام هیچ کاری نمی شود ، به جایی نمی کشد و توصیه نمی کند. او درست صحبت نمی کند ، شرم نمی کند و سرزنش نمی کند. او فقط آنجا ایستاده و به دنبال حقیقت است. خوب ، او همچنین ، حتی اگر دروغ بگویید ، چیزی نمی گوید ، هیچ مجازاتی نمی فرستد ، شما را با رعد و برق نمی کشد. به هر حال هیچ چیز مرا تهدید نمی کند. او فقط می ایستد و تماشا می کند و حقیقت را می داند.

آیا این همه؟ و این همه. همین برای من کافی است. زیرا در کنار او ، به دلایلی ، من نیز حقیقت را در مورد خودم می دانم.

سعی کنید تصور کنید زندگی شما چگونه جریان می یابد اگر احساس می کردید خدا در کنار شماست؟ در مقابل او چه می کنید؟ فکر نمی کنید تصمیم گیری راحت تر باشد؟ آیا فکر نمی کنید این راه حل ها بهتر باشد؟

مهم نیست که به خدا اعتقاد دارید یا نه. من باور نمی کنم از نظر روانشناسی ، این روش من برای یادگیری ارتباط با خودم است. یا به عبارت دیگر ، با خود ، با خدا در من. با آن قسمتی از من که همه چیز را درباره من می داند. با قدرت عالی در روان من. از نقطه ای که همه اهداف اصلی زندگی من شروع و پایان می یابد.

این مرا به یاد قسمتی از فیلم "آنچه مردان درباره آن صحبت می کنند" - در مورد آلمانی ها می کند. در اینجا ، نگاه کنید ، لذت ببرید))

برای لیوشا از فیلم ، "آلمانی ها" نیز راهی برای ارتباط با خود واقعی او است. و سپس انتخاب روشن می شود. ممکن است آسان یا دلپذیر نباشد ، اما قطعاً واضح است.

معلوم می شود که لیوشا با مرگ مشورت می کند. و چی؟ یک مشاور عالی (در بهترین سنتهای کاستاندا). خوب ، خودتان قضاوت کنید ، اگر در یک دقیقه بمیرید چه فایده دارد به خودتان دروغ بگویید؟ در کنار مرگ ، همه چیز سطحی ناپدید می شود ، همه بازی های اجتماعی جالب نیستند ، زیرا شما هنوز وقت برای دریافت جایزه نخواهید داشت - و انتخاب بسیار واضح می شود. ساده.

و جولیا کیم آن را وجدان می نامد. "وجدان یک مقوله اخلاقی است که به شما امکان می دهد خوب و بد را به طور دقیق تشخیص دهید":

من فکر می کنم مردم در زمان های مختلف آن را متفاوت نامیده اند. وقتی قدیمی ها به کوه مقدس می رفتند ، جایی که "با اجداد مشورت می کردند" ، شاید آنها همین کار را کردند؟

به هر طریقی ، معلوم می شود که در هر شخصی در جایی در داخل زندگی می کند که آگاهی روشنی از کجا باید داشته باشد. تنها س isال این است که چگونه می توان به آن رسید؟ این حرکت روح خود را چگونه احساس می کنید؟ همانطور که معلوم شد ، گزینه هایی وجود دارد. کسی باید با وجدان مشورت کند ، کسی با مرگ ، اما شخصاً برای من - با خدا.

با چه کسی مشورت می کنید؟

توصیه شده: