شرح روانشناسی فیلم شیر شاه. توسعه فردی. مردانگی

تصویری: شرح روانشناسی فیلم شیر شاه. توسعه فردی. مردانگی

تصویری: شرح روانشناسی فیلم شیر شاه. توسعه فردی. مردانگی
تصویری: تریلر فیلم «The Lion King 2019» ➕ English and Persian subtitle 2024, آوریل
شرح روانشناسی فیلم شیر شاه. توسعه فردی. مردانگی
شرح روانشناسی فیلم شیر شاه. توسعه فردی. مردانگی
Anonim

طرح فیلم (اعم از فیلم و کارتون) "شیر شیر" معنای استعاری عمیقی با جلوه های روانی دارد و تاریخ شکل گیری شخصیت و شکل گیری هویت مردانه را نشان می دهد. بیایید تجزیه و تحلیل دقیق طرح را انجام دهیم.

در واقع این فیلم 20 سال پس از نمایش کارتون فیلمبرداری شده است. به نظر می رسد وضعیت نسبتاً جالبی است - به طور نسبی ، افسانه با ما بزرگ می شود (در دوران کودکی به ما یک کارتون نشان داده شد ، و اکنون - یک فیلم کامل).

کل داستان با ایده روابط والدین و فرزندان و مراقبت والدین از فرزندان روبه رو شده است. این باعث می شود فکر کنیم که در بزرگسالی ما واقعاً مراقبت عزیزان را نداریم و می خواهیم کسی از ما محافظت کند و ایمنی ما را تضمین کند.

در ابتدای تصویر ، زندگی زیبا و ثروتمند یک خانواده با یک فرزند نشان داده می شود ، اما در حال حاضر در اولین دقایق درگیری اصلی این سیستم خانوادگی آشکار می شود ، که بین دو برادر موفاسا ، پادشاه پادشاه ، شعله ور شد ساوانا و اسکار ، که آرزو دارد قدرت را در دستان خود بگیرد. نقش اسکار در درگیری را می توان به عنوان بازتاب بخش سایه سیستم خانواده یا زندگی ذهنی مفسا تفسیر کرد. بخش اصلی آگاهی پادشاه ساوانا با قدرت اشغال شده است - این خود من است ، که مسئول تصمیم گیری در زندگی ما است (ما کار خواهیم کرد ، کارهای بزرگسالان را انجام می دهیم ، نظافت می کنیم ، با دقت به شوهر گوش می دهیم یا مراقبت می کنیم. از همسر) با این حال ، او ، مانند هر یک از ما ، دارای قسمت سایه ای است که توسط آگاهی سرکوب شده و کاملاً انکار شده است (ترس ، احساس گناه ، شرمندگی برای خود و دیگران و غیره). به عنوان مثال ، در زندگی واقعی ، این می تواند خیالات ترسناکی باشد که در لحظات بحران یا شرایط سخت زندگی به ما سر می زند ("بهتر است بمیرید!" - در مورد یک خویشاوند نزدیک و دوست داشتنی).

بسیاری از مردم از تجلی چنین تخیلاتی می ترسند ، زیرا این بخش سایه آگاهی آنها است. به طور کلی ، اینها افکار کاملاً عادی هستند ، حتی Z. فروید معتقد بود که بنابراین روان تخلیه می شود. به عنوان مثال ، در خانواده ای یکی از اعضای آن به طور کامل بیمار است ، و دیگری فکر می کند بسیار خوب است که فرد مریضی در زندگی خود وجود نداشته باشد. وضعیت دیگری - مادری در خواب می بیند که فرزندش در حال مرگ است ، از ترس از عرق بیدار می شود ، او احساس خستگی عجیبی از مادر شدن ، کار بیش از حد از استرس روانی مداوم را تجربه می کرد ، بنابراین فکر می کرد: "اگر شما نبودید بهتر است" در آنجا ، برای من بسیار آسان تر خواهد بود! ".

به زبان آوردن چنین خواسته ای شبیه کفر است ، اما در روان هر یک از ما نیاز درونی برای فرار به مکانی خلوت و راحت وجود دارد که در آن راحت تر خواهد بود.

این وضعیت در تصویر چگونه نشان داده شده است؟ یک خانه زیبا وجود دارد ، زندگی پر از فراوانی است ، اما همچنین یک نقطه تاریک وجود دارد که همه در آن تخلیه شده اند ، ناخوشایندترین و بی رحمانه ترین لحظات زندگی را جابجا می کند. عضو آواره خانواده (اسکار) تصمیم می گیرد که به تنهایی از سیستم خانواده خارج شود ، اما شرایطی وجود دارد که خانواده به طور مستقیم به انجام برخی اقدامات بزرگ دامن می زند. بنابراین ، اسکار قسمت تاریک روح مفسا است (برای درک عمیق تر نقاط تاریک روح ما ، می توانید کتاب جیمز هالیس "چرا مردم خوب کارهای بد انجام می دهند؟") را بخوانید. هر دو برادر یک موقعیت مشابه را دارند ، به عبارت دیگر ، از نظر برابری برابر هستند.

زمان می گذرد ، کودکان بزرگ می شوند. در ابتدا ، توله شیر در همه چیز از پدرش اطاعت می کرد و به دنبال او می رفت ، اما با افزایش سن سعی می کند از والدین خود جدا شود. اولین جدایی در روابط والدین و فرزندان در 3 سالگی آغاز می شود ، زمانی که کودک سعی می کند به همه ثابت کند که می تواند کاری را خودش انجام دهد.در فیلم ، این رفتار علاوه بر این با درگیری داخلی شعله ور موفاسا در شخص برادرش اسکار ("به پدر خود نشان دهید که شما شجاع هستید نشان دهید ، اما فقط شجاع و شجاع به جایی می روند که نمی توانید بروید!") کودکان در بزرگسالی همیشه مخالف ممنوعیت های والدین خود هستند ، اغلب قسمت های سایه خود را منعکس می کنند و آنها را در اعمال خود نشان می دهند. با گذشت زمان ، آنها یاد می گیرند که رفتار خود را چکش بزنند و به آن توجه نکنند.

موفاسا دارای قدرت مطلق و شجاعت بی پروا است ، و توله شیر کوچک سعی می کند این قسمت سایه دار والدین را از خود دور کند ("من هم این کار را خوب انجام می دهم! به شما نشان خواهم داد که چقدر شجاع هستم!"). طبق نقشه ، او تصمیم گرفت از پدرش سرپیچی کند و با دوست دخترش شیر نالا به مکانی خطرناک و ممنوعه برود. ایده اسکار برای خلاص شدن از شر برادرزاده منفور با کمک حمله ناگهانی کفتارها شکست می خورد - خود مفسا به کمک توله شیرهای کوچک می آید. یک لحظه نسبتاً جالب نیز در اینجا نشان داده شده است - هر کودکی می خواهد بداند که از حمایت و پشتیبانی قابل اعتماد در قالب والدین پشت سر خود برخوردار است.

در زندگی واقعی ، اصلاً لازم نیست که "با دهان باز" به همه متخلفان فرزند خود بدوید. به عنوان مثال ، یک کودک در مدرسه مورد آزار و اذیت همکلاسی ها قرار می گیرد ، اما این بدان معنا نیست که والدین باید به مدرسه بروند و با بچه های دیگر قسم بخورند ؛ مهم این است که از کودک حمایت درونی داشته باشیم که بتواند در لحظاتی از او به آن تکیه کند. سو استفاده کردن. گاهی اوقات کافی است فقط بگویید: "اینجوری بگو و انجامش بده").

برای یادگیری غر زدن ، توله شیر ابتدا پدر را مشاهده می کند ، به صدای غرش او گوش می دهد و سپس سعی می کند تکرار کند. بنابراین در زندگی واقعی - می توانید ویژگی های شخصیتی خاصی را با نشان دادن آنها به کودک منتقل کنید.

لحظه جالب دیگر گفتگوی آموزشی مفسا با سیمبا است ("شما نه تنها خودتان را به خطر انداخته اید ، آیا متوجه این موضوع هستید؟") ، در نتیجه توله شیر مطیعانه قبول می کند که اشتباه کرده است ، و شیر شیر سپس آسیب پذیری خود را می پذیرد. به پسرش ("شما می دانید ، برای اولین بار در زندگی من وحشت داشتم که شما را از دست بدهم. بسیار ترسیده بودم").

بنابراین ، موفاسا به سیمبا می گوید که هرکس احساسات ، تجربیات ، ترس ها ، درد خود را دارد. همه از چیزی می ترسند ؛ آسیب پذیری روح باید باشد ؛ و ناقص بودن اشکالی ندارد. یک شیر بالغ با مثال خودش نشان داده که ناقص است و هر یک از ما حق داریم ناقص باشیم.

در زندگی ، همه چیز به طور متفاوتی اتفاق می افتد - والدین می توانند ساعت ها کودک را سرزنش کنند ، در حالی که نمی دانند هیچ فایده ای نخواهد داشت ("چگونه می توانستی این کار را بکنی؟ به چه فکر می کردی؟ چرا این کار را کردی؟"). کودک ، پس از یک خشم و عصبانیت طولانی ، به سادگی در گوشه ای جمع می شود و خواب می بیند که والدین دیگر این موضوع را مطرح نمی کنند.

ابزارهای حمایت روانی را به کودکان بدهید ، منابع داخلی را توسعه دهید. این برای توسعه بیشتر آنها بسیار مهم است. پس از مرگ موفاسا ، سیمبا از آسیب شدید وابستگی رنج می برد - او هنوز به اندازه کامل با پدرش "غذا" نخورده است ، چیز زیادی نپرسیده است ، چیزهای بیشتری نیاموخته است. جدایی والدین و کودک خیلی زود اتفاق افتاد ، دومی از نظر روانی آمادگی این کار را نداشت ، علاوه بر این ، توله شیر احساس گناه غیرمنطقی به شکل زخم را تجربه می کند. همیشه طبیعی است که فرد مقصر دردی را که به دیگری وارد می کند ، به گردن بگیرد. روان ما اینگونه عمل می کند ، به ویژه در دوران کودکی ، زمانی که ما هنوز نمی دانیم چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است. در زمینه فاجعه ای که در فیلم به نمایش درآمد ، توضیح دادن توله شیر به بچه ها بسیار مهم بود.

اگر والدین در مورد شرایط سختی که در خانواده اتفاق افتاده است (به عنوان مثال ، پدر مرد) با کودک صحبت نکنند ، در سطح ناخودآگاه عمیق ، او احساس گناه مستقیم خود را می کند ("این تقصیر من است ، من اشتباهی انجام دادم ، بنابراین پدر مرد ") علاوه بر این ، کلمات بستگان باید با نگرش تأیید شوند - مادر ، مادربزرگ ، پدربزرگ پخش نمی کنند که کسی در این مورد مقصر است.

ما اغلب سرزنش های غیر منطقی را بر عهده می گیریم ، احساس شرمندگی را تجربه می کنیم و ترس های دوران کودکی را تجربه می کنیم.با این حال ، یک کودک کوچک ، که با این همه احساسات دشوار و متناقض روبرو است ، نمی تواند با احساسات خود کنار بیاید و به درون خود می نشیند و سعی می کند آسیب پذیری های خود را به هیچ کس نشان ندهد. پس از مرگ پدر ، یک توله شیر خالی عمیقی در روح دارد - از دست دادن پدر ، جدایی زودهنگام و استقامت عظیم مورد نیاز برای حفظ خونسردی ، او را از درون می خورد. سفر به بیابان استعاره ای از پوچی است که سیمبا در تلاش برای زنده ماندن است. تیمون و پومبا به او کمک می کنند تا با درد و حالت خلأ روانی کنار بیاید - دوستان این خلأ را با سرگرمی های بیکار پر کردند و نشان دادند که می توانید بر اساس اصول کاملاً متفاوتی زندگی کنید ("بدون فکر به هیچ چیز زندگی کنید! زندگی زیباست!"). در واقع ، افرادی که از درون با تهی بودن روحی خورده شده اند ، اغلب به شخصیت های مخرب وابسته هستند (آنها به طور دوره ای دچار پرخوری می شوند ، از اختلالات خوردن رنج می برند ، بر روی نوعی قرص می نشینند).

چرا این اتفاق می افتد؟ خالی آنها را مانند یک سیاهچاله به درون خود می کشاند ، آنها احساس بی اهمیتی معنوی می کنند و می خواهند این پرتگاه بی انتهای سیاهی را پر کنند. با این وجود ، مهم نیست که چقدر تلاش می کنند همه چیز را فراموش کنند ، هر از گاهی با مالیخولیای طاقت فرسایی به سراغشان می آید ، چیزی که از کودکی بسیار آشنا است ، اما مدتها پیش فراموش شده است.

واکنش های یک وضعیت آسیب زا در دوران کودکی در زندگی بزرگسالان ، عمل قیف ضربه است. در چنین لحظاتی مالیخولیا ، ترس غیرمنطقی یا شرم غیرقابل توضیح بیدار می شود ، اما ما این احساسات را به اعماق آگاهی می رسانیم (تا زمانی که بحرانی رخ ندهد - تنها در این صورت است که فرد به درمان می آید ، با همه عمیق ترین مشکلات برخورد می کند و "همه چیز را در قفسه ها قرار می دهد".

در هر صورت ، ضربه خود را احساس می کند و به مقدار زیادی انرژی درونی نیاز دارد - به منظور زنده ماندن از شوک احساسی و بیرون راندن آن از هوشیاری. در این زمان ، کل دنیای غنی درونی یک فرد از بین می رود و به یک جهان فقیر تبدیل می شود. به صورت استعاری ، هنگامی که یک مرد (بزرگسال یا بزرگسال) سعی می کند تعلق ، سرنوشت و مسئولیت خود را جایگزین کند ، خشکسالی همه چیز را در روح او نابود می کند.

اگر مردی نتواند با مشکلات روبرو شود و با آنها کنار بیاید ، مسئولیت هر اتفاقی که می افتد را بر عهده بگیرد ، زنان ، کودکان و تمام جهان پیرامون او بسیار رنج می برند. چرا؟ ایجاد قوانین و نظارت بر اجرای آنها ، آموزش نظم ، ترتیب همه چیز به ترتیب و ساختار - این به طور پیش فرض وظیفه یک مرد است. اگر دست محکم مردانه وجود نداشته باشد ، هرج و مرج و بی نظمی ایجاد می شود.

برگردیم به زندگی سیمبا. پس از ملاقات با دوستان جدیدش ، او به طور تصادفی با نالا ملاقات می کند. جرقه ای دوباره بین شیرهای بالغ برق می زند. در واقع ، سیمبا بالغ و بالغ شروع به فکر کردن در مورد معنویت خود می کند - "من کیستم؟ از کجا آمده ام و کجا می روم؟ برای چی؟". یک نقطه عطف و یک لحظه مهم در کارتون - با نگاهی به بازتاب خود در رودخانه ، سیمبا از دیدن پدرش شگفت زده می شود. در داستان ، شمن از شیر می خواهد به آسمان نگاه کند ، و در میان ابرهای غیرقابل نفوذ ، چهره عزیز موفاسا را نیز می بیند ، که او در تمام این مدت به طرز دیوانه واری از دست داده بود.

سپس سیمبا کلمات مهمی را می شنود که هر مردی مشتاق شنیدن آنهاست: "پسرم ، به تو افتخار می کنم!" به رسمیت شناختن پدرش ، شیر جوان را پشتیبانی محکمی کرد و انگیزه ای شد تا او سرنوشت خود را بپذیرد - "من پسر پدرم هستم و مقدر هستم که پادشاه شوم!" در این لحظه است که سیمبا مسئولیت جهان خود ، زنان و کودکان باقی مانده در آن را بر عهده می گیرد و تمایل خود را برای تغییر همه چیز به سمت بهتر - تمام قسمتهای درونی روح خود (دختر و مادر ، تیمون و پومبا ، و غیره) با انگیزه ای متحد برای بازگشت خانه پدری و محافظت از آن متحد می شوند.

چه چیزی به شیر جوان کمک کرد تا درگیری خانوادگی (در واقع ، پدری ، اما در این مورد ضربه از پدر به فرزند منتقل شود) در قالب زخم مقابله کند؟ اول ، درک حقیقت ساده - گناه او در مرگ والدین نیست (درک این واقعیت به سیمبا اجازه داد تا منابع و انرژی داخلی را بسیج کند). ثانیاً ، قاطعیت و خونسردی پادشاه آینده - تنها داشتن این دو ویژگی می تواند با دشمنان غرور بومی مقابله کند.

بنابراین ، به طور خلاصه - هویت مرد چگونه شکل می گیرد؟

اولین قدم درک این است که یک مرد چقدر شبیه پدرش است. ابتدا ، شخص خود را از طریق مادر و پدر شناسایی می کند ، و بعداً شروع به درک شخصیت خود می کند.به رسمیت شناختن نوع خود و والدین ، به رسمیت شناختن بازگشت (حداقل در صورتی که این امر در واقعیت امکان پذیر نباشد). در مورد دوم ، می تواند تصویر والدین باشد (مانند کارتون) ، که او موفق شد آن را در روح یک پسر یا یک مرد در حال رشد باقی بگذارد ، نکته اصلی این است که او پایدار و ایمن است.

مرحله دوم این است که خود و سرنوشت خود را بپذیرید. برخی دارای خانواده های ناکارآمد هستند (به عنوان مثال ، پدر معتاد به الکل یا مواد مخدر است ، خانواده را رها کرده یا مادر را مورد ضرب و شتم قرار داده است) ، اما مهم است که این واقعیت را به طور کلی (مانند چیزی که با آن متولد شده اید - به عنوان مثال ، با سه نفر) قبول کنید. دستها - و شما باید به نحوی با زندگی سازگار شوید). با پذیرفتن خود و آنچه به ما داده می شود ، می توانیم سرنوشت خود را بیشتر انتخاب کنیم ، زیرا قبلاً از طریق اشتباهات والدین (احساسی ، اخلاقی و معنوی) کار کرده ایم - این است که چگونه سیستم خانواده و جهان به طور کلی تنظیم شده است. یاد بگیرید که در مقابل جزر شنا کنید ، مسئولیت را بپذیرید و بدون پنهان شدن از پیچیدگی ها با مشکلات روبرو شوید.

مرحله سوم مقاومت در برابر احساسات زن نزدیک شما (دختر ، مادر ، خواهر) است. اگر به طور خاص در مورد مادر صحبت کنیم ، برای توسعه هماهنگ هویت یک مرد ، او باید مادر خود را برای مدتی ترک کند (به عبارت دیگر ، با جهان سرگردان شود ، تجربه کسب کند و برای عقاید خود بجنگد). یک مرد باید حتماً از محیطی آشنا در نوع خود دیدن کرده و رقابت با جنس نر را بیاموزد. در نتیجه این مرحله ، پسر هویت مردانه پیدا می کند ، از مادرش جدا می شود و کاملاً متفاوت فکر می کند. برای درک همه جنبه های عمیق شکل گیری روانشناسی مردان ، می توانید کتاب رابرت جانسون "او" را که در قالب یک افسانه نوشته شده است بخوانید.

با درک خودم و پاسخ به س questionsالات "من کیستم؟ از کجا و کجا می روم؟ "، هر یک از ما می توانیم خود و مسیر واقعی زندگی خود را بیابیم ، از حمایت برخوردار شویم. همه ما در دوران کودکی آسیب دیده ایم ، از گناه بی شمار و شرمساری یا ترس شدید رنج می بریم که ریشه در سیستم خانوادگی ما دارد. این همان چیزی است که مانع از بزرگسال شدن ما می شود. اما روزی فرا می رسد که همه با میل شدید و تجربیات طاقت فرسا مواجه می شوند (مانند عشق یا بحران های شدیدی که باعث آسیب زودرس می شوند). دانستن اینکه چه کسی هستیم

در واقع ، ما می توانیم با شیاطین خود به صورت فردی ملاقات کنیم و با غلبه بر آنها ، به شخصیت های واقعاً قوی و مستقل تبدیل شویم و مقاومت در برابر کل جهان را بیاموزیم (به هر حال ، این تنها راه درک این است جهان نمی خواهد ما را خرد کند ، و با آن می توانید در صلح و هماهنگی کامل زندگی کنید).

توصیه شده: