فیلم جالب. چگونه یک تکنیک روانشناسی به طور تصادفی متولد شد

تصویری: فیلم جالب. چگونه یک تکنیک روانشناسی به طور تصادفی متولد شد

تصویری: فیلم جالب. چگونه یک تکنیک روانشناسی به طور تصادفی متولد شد
تصویری: ۱۰ چیزی که زنان رو دیوونه میکنه و عاشق شنیدنش هستند 2024, ممکن است
فیلم جالب. چگونه یک تکنیک روانشناسی به طور تصادفی متولد شد
فیلم جالب. چگونه یک تکنیک روانشناسی به طور تصادفی متولد شد
Anonim

چندی پیش من خودم را در یک کلاس استاد رایگان در یک مدرسه فیلم خصوصی دیدم. حدود سی نفر در سنین و جنس های مختلف بودند. آنها تقریباً دو ساعت منتظر استاد ماندند ، سپس یک خانم کارگردان جوان مصمم ظاهر شد ، اعلام کرد که سینما یک فرایند جمعی است و از ما دعوت کرد تا خود را معرفی کنیم ، درباره خودمان بگوییم و اینکه چگونه به اینجا رسیدیم.

شرکت کنندگان شروع کردند: "من ایوان هستم ، یک مهندس ، می خواهم در فیلمسازی مستند مشغول باشم" - "اوه ، یک مهندس! - مجری خوشحال شد ، - تفکر مهندسی امروز برای ما در فیلم های مستند مفید خواهد بود! " "و من یک سرمایه گذار هستم ، تجربه زیادی در تجارت دارم ، در کسب درآمد از پول خوب هستم. من می خواهم خودم را در تولید امتحان کنم "- عمویی بالای پنجاه سال خود را متواضعانه معرفی کرد. "بله ، تهیه کنندگان خوب به سینمای روسیه بسیار نیاز دارند! - کارگردان دختر تأیید کرد ، - ما واقعاً تولیدکنندگان معمولی کافی نداریم ". نوبت به من رسید: "و من یک روانشناس هستم ، یک عمل خصوصی دارم." معلوم شد که روانشناسان سینمای روسیه تا حد نیاز مورد نیاز هستند. سینمای ما به افراد زیادی نیاز دارد ، اما همه آنها به اندازه کافی کافی نیست.

در آن سمینار موارد جالب زیادی وجود داشت ، اما من دو ایده اصلی را از آن دریافت کردم. اول: سینما به طرز وحشتناکی مشکل است و به طور کلی کارگردانان نان وحشتناکی سنگین دارند. و دومی: نه ، من نمی خواهم کارگردان شوم. و من نمی خواهم بازیگر شوم. و به طور کلی ، من خودم را در سینما نمی بینم ، مگر به عنوان فیلمنامه نویس. اگر به اینجا برسد ، من جهانهایی را اختراع می کنم و درباره مردم و برای مردم داستان می نویسم.

و همانطور که به طور تصادفی کشف کردم ، رویکرد سناریو را می توان مستقیماً در کار روان درمانی من اعمال کرد. یعنی می توان فیلمنامه ها را در زندگی واقعی نوشت.

بنابراین: در پذیرایی ، یک مشتری ، مردی سی ساله ، ورزشکار ، قد بلند ، و بدن قوی. فرض کنید نام آنها آنتوان است. ما مدتهاست با او کار می کنیم ، رابطه درمانی قوی و قابل اعتماد است. و ما قبلاً به موضوع اصلی او - "چرا من آنطور که دوست دارم زندگی نمی کنم" از زوایای مختلف نزدیک شده ایم. ما در طول درمان اطلاعات زیادی در مورد احساس او ، آنچه در موقعیت های خاص برای او اتفاق می افتد ، در مورد اهداف ، رویاها و اقدامات واقعی او آموختیم. اکنون آنتوان افسرده است ، شرمنده است ، او نمی فهمد چرا از قبل اینقدر در مورد خودش می داند ، اما هنوز نمی تواند شغلی پیدا کند ، به ورزش مورد علاقه خود بازگردد (او در گذشته ورزشکار بود ، با این حال ، رکوردها را ثبت نکرد) و در خود موفق و مطمئن باشید. چیزی جمع نمی شود …

و من ناگهان تصمیم می گیرم: آنتوان ، بیا فیلم بسازیم! بله ، فیلمی درباره زندگی شما. خوب ، برای شروع ، بیایید یک فیلمنامه بنویسیم: چگونه زندگی می کنید و چگونه می خواهید زندگی کنید ، ما همه اینها را توصیف می کنیم و از بیرون نگاه می کنیم. مشتری بسیار شگفت زده شده است و کاملاً نمی داند چگونه واکنش نشان دهد ، بنابراین او موافقت می کند. من به دفتر بعدی برای نشانگرهای تخته سفید می پرم ، و ما شروع به خلق با هم می کنیم ، مانند برادر و خواهر واچوفسکی.

خوب ، از کجا شروع کنیم؟ آیا حتی نحوه نوشتن اسکریپت را می دانید؟ - من به عنوان یک منتقد فیلم با تجربه می پرسم. (من چیزی خوانده ام و در مورد طرح ، طرح ، طرح ، افشای شخصیت ها ، قوس طرح و بسیاری از اصطلاحات محکم دیگر چیزهای زیادی شنیده ام). آنتوان نظری ندارد ، بنابراین من با همه چیز از قبل موافقم.

خوب ، پس بیایید از همان ابتدا شروع کنیم. خوب ، در اینجا ما یک قهرمان داریم. بیایید صداش کنیم … اسمش را چی بگذاریم؟ - بیایید او را آنتوان صدا کنیم ، بدون این که مشتری بیشتر صحبت کند. باشه ، آنتوان پس آنتوان. اما می دانید ، ابتدا باید بیننده را با زندگی قهرمان آشنا کنید. و در سینما ، این کار از طریق عمل ، از طریق اقدامات شخصیت انجام می شود ، خوب ، در شدیدترین حالت ، صداگذاری ارائه می شود. بنابراین ، قهرمان ما - او چیست؟ فرض کنیم می رود و در قسمت ورزش ثبت نام می کند! اینگونه شش ماه پیش ثبت نام کردید! در ابتدا برای او آسان نیست ، او فرم ورزشی خود را از دست داده است ، اما سخت کار می کند ، و اکنون - اولین موفقیت ها! به هر حال ، ممکن است نشان داده شود که قهرمان ما چگونه به دنبال بخشی است ، چقدر برای او دشوار است ، چگونه یک مربی با تجربه و یک مربی و روانشناس خردمند به او کمک می کند (من گستاخ هستم) ، به طور کلی ، این می تواند باشد نمایش در یک فیلم بسیار جالب است این تمام کاری است که اخیراً خودتان انجام داده اید و قهرمان ما نیز انجام خواهد داد. چطوره؟

مشتری مشتاق است ، چشمانش می سوزد. آره! بسیار عالی! او به خوبی از این مرحله آگاه است - ما در حال توصیف یک داستان واقعی از زندگی او هستیم. این عالی است ، این یک لحظه بسیار مفید است.(جلوی چشمانم چشمک می زند به تصاویری از "راکی" ، "بچه کاراته" ، "بیل 2 را بکش" ، همه فیلمهای فرقه ای دیگر که در آنها قهرمان-ورزشکار مدت طولانی تمرین می کند ، از مربی اطاعت می کند و به پیروزی می رود).

خوب ، بعدش چی؟ و سپس ، مشتری صادقانه می گوید ، آنتوان ما به خانه می آید و خواب می بیند. - رویا پردازی؟ - دوباره می پرسم. خوب ، بله ، او انجام می دهد. صبر کنید ، چگونه می توان آن را در فیلم نشان داد … بنابراین آنتوان به خانه می آید ، روی صندلی می نشیند و … و مانند آن ، تصویر رفت ، هجوم ، فانتزی. و رویاهای او درباره چیست؟ - در مورد چگونگی برنده شدن او در همه رقبا در مسابقات ، چگونه تماشاگران او را تشویق می کنند ، چگونه مربی با احترام به شانه او می زند ، چگونه در حالی که روی سکو ایستاده است جام را به او می دهند … به طور کلی ، آنتوان ما خواب می بیند. (مشتری حالت شیرینی در چهره خود دارد ، او به وضوح راضی و خوشحال است).

من شوکه شده ام: بله ، می توان آن را بسیار زیبا فیلمبرداری کرد. بسیار روشن و آشکار است: قهرمان در واقع در خانه می نشیند و در رویاهای خود همه او چنین برنده ای در زندگی است.

و پس از آن چه؟

و سپس … مشتری شانه های خود را پایین می آورد ، با صدای خفه ای صحبت می کند. سپس همسر از سر کار به خانه می آید. و به او می گوید که پول کافی وجود ندارد و باید به سر کار برود.

خوب ، بله ، من کمک می کنم. همسر شخص بدی نیست ، قهرمان ما را عذاب نمی دهد ، او خوب و دوست داشتنی است (این درست است) ، اما در اینجا آنها - مشکلات عینی! این همیشه در سینما اتفاق می افتد ، غلبه بر مشکلات ضروری است ، بدون این جالب نیست و هیچ کس تماشا نخواهد کرد. خوب ، آنها در اینجا برای شخصیت ما ملاقات کردند. یعنی ما این صحنه را ضبط می کنیم: گفتگو با همسرش. نیاز به پول.

و پس از آن چه؟ سپس (آنتوان مشتری به طور کامل سرکوب می شود) رویا فرو می پاشد. قهرمان ما راه می رود و فکر می کند که همه چیز بد است. همه چیز از دست رفت ، حالا او هرگز قهرمان نمی شود. هرگز در مسابقه برنده نشوید. نتیجه ای نداشت. او به این فکر می کند که چگونه خود را مجبور کند که رویای خود را رها کند و هر آنچه را که می خواست فراموش کند. او تصور می کند که چگونه کار سختی را با پول کمی انجام می دهد و فقط بعد از یک روز کاری انرژی کافی برای آبجو دارد. او به یاد می آورد که زندگی او قبلاً چقدر خسته کننده بود ، وقتی او چنین کار می کرد ، و او غمگین ، بد ، سخت ، دردناک می شود. اینگونه است که زندگی با خیال برخورد می کند و آن را در هم می شکند.

صبر کن … - من حتی شروع به لکنت زبان می کنم. یک دقیقه صبر کن. آنتوان ، صبر کن و کجا ، کجا زندگی را در اینجا دیدید؟ به نظر من ، تاکنون حلقه ای از فانتزی وجود دارد. یک فانتزی با دیگری برخورد می کند و قهرمان ما تصمیم می گیرد او را باور کند ، این فانتزی منفی. تا کنون ، در مورد عمل واقعی ، فقط یک مکالمه با همسرش وجود دارد. بقیه همه تخیل است! آنتوان ، حتی می توانی آن را ببینی؟ آیا می بینید که شخصیت ما جز خیال پردازی کاری نمی کند؟ تا اینجا هیچ اتفاق بدی نیفتاده است ، اما او از نظر ذهنی تسلیم شد و باخت. آیا این را می بینی ، آنتوان؟!

اما… من قبلاً در مشاغل خسته کننده کار می کردم - نه ذهن و نه قلب. احساس بدی داشتم ، قدرت انجام کاری غیر از کار را نداشتم. من آن را دوست نداشتم. زندگی دیگری نمی دانم …

من از اعتراض تعجب می کنم: اما ما در حال نوشتن یک فیلمنامه هستیم! ببینیم بعدش چی میشه؟ و به هر حال ، طبق طرح ، چه چیزی وجود خواهد داشت؟

خوب ، آنتوان آه می کشد. بعد ، قهرمان ما به دنبال کار می رود. ابتدا او در اطراف سایت های کاریابی می چرخد و به مصاحبه می رود ، اما هیچ جا شغلی با حقوق معمولی و شرایط خوب وجود ندارد ، بنابراین اولین موقعیت مناسب را پیدا می کند و وارد آن می شود. سپس - خوب ، او آنجا کار می کند ، دوست ندارد ، او خود را مجبور کرد که رویای خود را فراموش کند و به خاطر پول رنج ببرد. عصرها جلوی تلویزیون روی مبل دراز می کشد و سعی می کند به آرزوهایش برای قهرمانی فکر نکند. خسته ، ناراضی ، ناراضی.

در این مرحله من تقریباً با تعجب ترکیدم: صبر کنید! آیا می توانید خود را بشنوید؟ چه کسی باعث می شود او رویای خود را فراموش کند؟ چه کلمه ای - باعث می شود! او خود را مجبور کرد و خود را وادار کرد که رویای خود را فراموش کند ، با موارد نامناسب موافقت کند ، حتی از مشکلات - بلکه از تخیلات مربوط به دشواری ها جدا نشود! آنتوان ، هی ، خودت می شنوی ؟؟؟

این که می گویم شوکه شده ام ، چیزی نمی گویم. بله ، من فقط مبهوت بودم.خوب کی همچین فیلمی میسازه !!! سپس من قسمتهای فصیح را بازگو کردم (و حتی به نظر می رسد که یک موضوع موسیقی را زمزمه می کنم) از "راکی" و گفتم که فیلمهایی در مورد بازگشت به ورزش بر اساس طرح های کاملاً متفاوت ساخته می شوند. او دستان خود را تکان داد و "بچه کاراته" را خواند.

خسته ، پرسیدم: چطور؟ فکر می کنید ما فیلم را در مورد چه کسانی ساختیم؟

فیلم غم انگیز ظاهر شد - آنتوان آه کشید. درباره یک بازنده و اینکه چگونه یک زندگی بی رحمانه برنامه های یک فرد را خراب می کند.

و به نظر من ، - صادقانه گفتم ، - این یک فیلم درباره یک رویاپرداز است که منحصراً در دنیای توهمات وجود دارد. از این گذشته ، قهرمان ما تقریباً هیچ کاری نمی کند ، هی! به طور کلی می بینید چه اتفاقی افتاده است؟ (در این مرحله ، طرح کلی اسکریپت روی تخته نوشته شده بود: تمام مراحل شماره گذاری شده بودند ، و به هر قسمت یک عنوان داده شد). به هر حال ، درخشان ترین قسمت فیلم ما درباره نحوه خیال پردازی قهرمان است. او ابتدا پیروزی ها را تخیل می کند ، سپس شکست ها را تخیل می کند و فقط در ابتدای فیلم می رود و در یک باشگاه ورزشی تمرین می کند. یعنی کار خوبی انجام می دهد. در واقع ، اقدامات او به شرح زیر است: او در یک باشگاه ورزشی ثبت نام کرد ، با همسرش صحبت کرد ، به یک کار مورد علاقه رفت. همه چيز. بقیه زندگی طوفانی او در تخیل او اتفاق می افتد و هیچ جای دیگر! در آنجا او یک برنده و یک قربانی است ، و به دست آمده ، و از دست رفته ، و به طور کلی ، همه زندگی در سر او جریان دارد.

به طور کلی ، نتیجه ایجاد فیلمنامه ما هر دوی ما را شگفت زده کرد. و این چیزی است که به نظر من تکنیک "نوشتن یک فیلمنامه درباره زندگی شما" می تواند به شما بدهد:

  • اکنون می توان با یک نگاه ، به اصطلاح ، از یک چشم پرنده به وضعیت نگاه کرد. کل تصویر را ببینید ، نه عناصر فردی.
  • شما می توانید سهم کمی از پدیده های مختلف در زندگی مشتری را تخمین بزنید (من توضیح خواهم داد: آنتوان هرگز به من دروغ نگفته است ؛ ما یک اتحاد درمانی گرم تشکیل داده ایم ، و او قبلاً همه چیز را به من گفته است: او رویای پیروزی و قهرمانی را در سر می پروراند و چگونه افسرده از افکار شکست … اما من حتی نمی توانستم تصور کنم که زندگی اصلی او در سر او اتفاق می افتد ، و در حقیقت او فقط برای نان به فروشگاه می رود).
  • فرصتی برای مشاهده عناصر زندگی در تعامل با یکدیگر: چه چیزی با چه چیزی تداخل دارد ، چه چیزی با چه چیزی در تعارض است ، کدام مرحله جایگزین کدام می شود. در صورت تکرار ، منظم بودن هر مرحله - این امر نیز با چنین "نگاهی از بیرون" قابل توجه خواهد بود ، و این نه تنها برای درمانگر ، بلکه برای مراجعه کننده نیز آشکار است.
  • در عین حال ، خود مشتری این فرصت را پیدا می کند که "در فاصله دور نگاه کند" در طول زندگی خود - زیرا ، همانطور که در ضرب المثل می گوید ، "ماهی آب نمی بیند". نگاهی از زاویه غیرمعمول کمک می کند تا از سناریوهای معمول زندگی خارج شوید.

و بله ، من فکر می کنم فیلمنامه را می توان بازنویسی کرد. قسمت های مختلف را دوباره انجام دهید ، خودتان را امتحان کنید ، این یا آن شخصیت را بازی کنید. تنظیم مجدد لهجه ها در عین حال ، مطلقاً لازم نیست آنچه را که واقعاً اتفاق افتاده است به طور کامل ترسیم کنید ، به عنوان مثال ، شما نیازی به بازنویسی دوران کودکی ، خوشحال کردن آن ، با مجموعه ای از فرصت ها و درک والدین ثروتمند ندارید. اگر این اتفاق نیفتاد ، پس واقعاً اتفاق نیفتاده است. بله ، شما نمی توانید گذشته را به عقب برگردانید - اما به هر حال ، فیلم های زیادی فیلم گرفته شده است که چگونه فردی با کودکی دشوار و گذشته ناموفق در کار ، عشق ، موفقیت دست یافته و به اهداف بزرگی دست یافته است. مطلقا نیازی به حذف گذشته نیست - شما فقط باید فیلمی درباره زمان حال ، قهرمانی که گرفتیم و زندگی امروز او بسازید. درباره چگونگی تغییر و تبدیل شدن به چیزی که می خواهد شود. و کل سینمای جهان به ما کمک خواهد کرد - در حال حاضر صدها داستان از این دست وجود دارد. شما می توانید هر کسی را گرفته و آن را در زندگی خود پیاده کنید.

و من و آنتوان قطعاً قسمت های اشتباه را بازنویسی و پخش خواهیم کرد. و در فیلم ها ، می توانید عکسهای ناموفق را مجدداً فیلمبرداری کنید ، قطعات جدید را در حین ویرایش نهایی بچسبانید یا بچسبانید. اما این یک داستان کاملاً متفاوت است.

توصیه شده: