پدیده تنهایی: نفرین یا هدیه

فهرست مطالب:

تصویری: پدیده تنهایی: نفرین یا هدیه

تصویری: پدیده تنهایی: نفرین یا هدیه
تصویری: پدیده ایمپاستر یا خودحقه‌بازپنداری : یک علامت با علتهای متنوع 2024, آوریل
پدیده تنهایی: نفرین یا هدیه
پدیده تنهایی: نفرین یا هدیه
Anonim

وقتی نوزاد متولد می شود ، فریادی به جهان اعلام می کند: "من هستم!" - و در این گریه و گریه اولین تجربه احساس تنهایی شنیده می شود. وقتی مادر بچه را در آغوش می گیرد ، روی سینه می گذارد ، احساس گرما می کند و می فهمد: من تنها نیستم. در حال بزرگ شدن ، هریک از ما مانند یک آونگ بین تجربه تنهایی خود و شناسایی خودمان با جهان حرکت می کنیم

اگر نظرات فیلسوفان و روانشناسان را درباره تنهایی بخوانیم ، در می یابیم که هیچ دیدگاه واحدی وجود ندارد. کسانی هستند که آن را شرایطی شدید برای شخص می دانند که فرصت ها را محدود و از بین می برد. نقطه نظر مخالف نشان می دهد که در تنهایی فرصت های پنهانی برای آرامش ، خودشناسی ، خلاقیت و توسعه شخصی وجود دارد.

یک فرد می تواند تنهایی خود را ، در بین مردم بودن و بالعکس تجربه کند: در یک زندان داوطلبانه ، اجتماع خود ، خویشاوندی با دیگران را احساس کند. سرخوردگی (نارضایتی) از نیاز فرد به دلبستگی ، ارتباط ، ارتباط با دیگران باعث ایجاد تجربه تنهایی می شود.

روانشناسان رفتاری-شناختی استدلال می کنند که احساس تنهایی فرد به حلقه بسته منجر می شود:

"من تصمیم گرفتم که تنها هستم و بنابراین مطابق آن رفتار می کنم" ؛

دیگران رفتار من را می بینند و کنار می روند و در پاسخ به رفتار دیگران ، من حتی بیشتر کنار می کشم."

بنابراین ، حلقه تنهایی هر روز محکم تر می شود.

به عنوان مثال ، در فیلم "عاشقانه اداری" شخصیت اصلی ، لیودمیلا پروکوفیوونا کالوجینا ، این رفتار را کاملاً نشان داد. او تنهایی خود را تجربه کرد ، رفتار خود را به همکاران در محل کار منتقل کرد ، که به نوبه خود از رئیس شرور متنفر بودند و از او دور شدند.

- او زنی میانسال ، زشت و تنهاست …

- زن نیست ، کارگردان است!

- خوب ، معلوم می شود که همه من را چنین هیولا می دانند؟

- مبالغه نکنید. نه همه … نه چندان هیولا …

(ج) k / f عاشقانه اداری

عوامل استرس زا نیز می توانند در تجربه تنهایی موثر باشند. قوی ترین آنها: مرگ یکی از عزیزان ، طلاق ، بیماری ، اخراج از کار یا بازنشستگی ، تغییر وضعیت اجتماعی ، ترک "لانه خانواده" فرزندان

در اینجا سه نوع محبوب ترین تنهایی آورده شده است:

1. رد تنهایی.

در این حالت ، شخص مانند شکاف چوب است. تبر او رد است.

آنها از او حمایت می کنند - او: "من به این نیاز ندارم."

لذت مادری یا پدر بودن - "من بدون فرزند خواهم بود."

رشد حرفه ای - "نه ، من در جایی که هستم راحت هستم."

و چنین انتخاب هایی منجر به این واقعیت می شود که فرد احساس می کند ، صمیمیت کمتری را تجربه می کند و بیشتر و بیشتر از دیگران بیگانه می شود. اریش فروم ، روانشناس و فیلسوف بزرگ ، شش نوع بیگانگی را بیان کرد: از دیگر افراد ، کار ، نیازها ، وضعیت ، طبیعت و خود.

نمونه های عالی از این بیگانگی در ادبیات شرح داده شده است:

از طرف افراد دیگر. Rodion Romanovich Raskolnikov ، قبل از قتل رباخوار و خواهرش ، در حالت بیگانگی با افراد دیگر بود.

"او عمیقاً وارد خود شد و از همه عقب نشینی کرد که حتی از هر ملاقات می ترسید ، نه تنها از ملاقات با مهماندار. او توسط فقر خرد شده بود ؛ اما حتی وضعیت تنگ نظری نیز اخیراً بر او فشار نیاورد." در اصل ، او از هیچ مهمانداری نمی ترسید ، مهم نیست که علیه او برنامه ریزی کرده است "، - وزیر امور خارجه داستایفسکی" جنایت و مجازات ".

از زحمت شما خستگی و افول اخلاقی ، در نتیجه بیگانگی از کار و افراد ، توسط دکتر آندره افیمیچ راگین ، شخصیت اصلی ، و متعاقباً ساکن "بخش شماره 6" تجسم یافت.

آندری یفیمیتچ ، با این فکر دلپذیر که ، خدا را شکر ، مدت زیادی است که هیچ تمرین خصوصی ندارد و هیچ کس در او دخالت نمی کند ، وقتی به خانه آمد ، بلافاصله در محل کار خود روی میز می نشیند و شروع به خواندن می کند.همیشه در کنار کتاب یک آبگیر ودکا وجود دارد و یک خیار ترشی یا سیب خیس خورده درست روی پارچه ، بدون بشقاب ، قرار دارد. هر نیم ساعت ، بدون اینکه چشم از کتاب بردارد ، یک لیوان ودکا برای خود می ریزد و می نوشد ، سپس بدون نگاه کردن ، خیار را در دست می گیرد و یک لقمه می گیرد. غروب ، میخائیل آورینیچ ، پستچی معمولاً می آید ، تنها فردی در کل شهر است که شرکتش برای آندری یفیمیچ سنگین نیست "، - آنتون پاولوویچ چخوف" بخش شماره 6 ".

پدر سرجیوس از داستان با همین نام توسط لئو تولستوی از نیازها ، دولت و خود صرف نظر کرد. او جوانی با جاه طلبی زیاد بود که می خواست در همه چیز نفر اول باشد. وقتی فهمید که یک ثانیه با معشوق خود خواهد داشت ، به عنوان راهب شناخته شد. این بدن خواستار رابطه جنسی بود و او با قدرت روح بدن را آرام کرد. برای اینکه دچار وسوسه نشود ، انگشت خود را برید. اما گوشت و عطش زندگی در او افزایش یافت و از خلوت به سراغ مردم رفت.

2. تنهایی از طریق انحلال. بیایید با هم Olenka Plemyanova ، ملقب به Darling از داستان به همین نام توسط A. P. Chekhov ، به یاد داشته باشیم. او چنان خلاء درونی احساس می کند ، آنقدر تنهایی که سعی می کند به اولین فردی که ملاقات می کند نزدیک شود. و وقتی به او نزدیک می شود ، زندگی می کند با افکار و نگرانی های خود.

او هیچ چیز از خودش ندارد. او قادر است فقط در ادغام با دیگری زندگی کند. او هیچ محتوایی از خود ندارد که بتواند برای ارتباط شریک به دیگری پیشنهاد دهد.

اگر این تمثیل ادبی را به واقعیت منتقل کنیم ، آنگاه نگهبانان اخلاق ، احزاب سیاسی ، حتی طرفداران تیم های فوتبال سعی می کنند با پایبندی به معانی دیگران ، خلأ تنهایی را غرق کنند.

3. تنهایی عصبی. تصور کنید فردی در حال چرخش است که با حداکثر دامنه نوسان می کند. و یکی از قطب های زندگی ، که در آن زندگی می کند ، تنهایی را رد می کند و در دومی - حل تنهایی. سوسیوپات ها تمایل دارند چنین رفتاری را از خود نشان دهند ، در ابتدا تحت تأثیر احساسات خود قرار گرفته و انواع پایه ها را برای آن برپا می کنند - زیبایی ، ذهن ، فضیلت. و سپس شیء اشتیاق خود را به ورطه استهلاک می اندازند. از اولین تا آخرین.

اگر خودتان را در توصیف خاصی بشناسید چه؟ اول از همه ، تنهایی یا ادغام با دیگری ، این روند پویای زندگی ما است. نکته اصلی در این فرایند این است که دامنه را مشاهده کنید ، اجازه ندهید که نوسانات بیش از حد آن وجود داشته باشد ، تنها در حالت تنهایی باشید یا در دیگری حل شوید

اگر تنهایی را تجربه می کنید ، توصیه می کنم آن را بارور کنید ، آن را به تنهایی کنترل شده تبدیل کنید و در این خلوت مشکلات توسعه و هدف خود را حل کنید.

توصیه شده: