طرح روانشناسی با موضوع عشق تراژیک (بر اساس کتاب استانیسلاو لم "سولاریس")

تصویری: طرح روانشناسی با موضوع عشق تراژیک (بر اساس کتاب استانیسلاو لم "سولاریس")

تصویری: طرح روانشناسی با موضوع عشق تراژیک (بر اساس کتاب استانیسلاو لم
تصویری: سولاریس نوشته استانیسلاو لم - کتاب چت 2024, آوریل
طرح روانشناسی با موضوع عشق تراژیک (بر اساس کتاب استانیسلاو لم "سولاریس")
طرح روانشناسی با موضوع عشق تراژیک (بر اساس کتاب استانیسلاو لم "سولاریس")
Anonim

نمی توانی زیاد دوست داشته باشی

دوست داشتن بیش از حد ضرر دارد …

به هر حال ، روزی آن سرنوشت را خواهید فهمید

به مستأصل اما رایگان پاداش می دهد!

(I. P.)

احتمالاً یافتن یک اثر داستانی دیگر دشوار است ، جایی که مشکلات روابط وابسته به هم به گونه ای رنگارنگ (هرچند استعاری) به تصویر کشیده شود.

در واقع ، این داستان خارق العاده طیف وسیعی از آن احساسات و عواطف پیچیده ای را که افراد تجربه می کنند ، خواسته یا ناخواسته در چنین رابطه ای ، نشان می دهد. اینها ترس ، تحریک ، ترحم ، شور ، عصبانیت ، احساس ، یأس ، پشیمانی ، درد ، الهام ، آرامش ، اضطراب …

در چنین رابطه ای ، درک اینکه "قربانی" و "مستبد" احساسی کیست ، بسیار دشوار است. آنها به نوعی شبیه بازی های سادومازوخیستی هستند ، فقط در سطح ذهنی و احساسی.

و چیزی که من را در این داستان بیشتر شوکه کرد این است که "مدل" زنی که توسط اقیانوس ایجاد شده است ، شخصیت اصلی او را دوست داشت و از دست داد ، به ناامیدی از موقعیت پی می برد و تصمیم می گیرد آن را به پایان برساند تا او را با او عذاب ندهد. محبت غیر عادی

قهرمان زن که به زبان روانشناسی صحبت می کند ، دارای سبک دلبستگی دوسویه و مبهم است ، که با میل به درجه بالایی از نزدیکی عاطفی با شریک مشخص می شود. افرادی که دارای این نوع دلبستگی هستند ، ذاتی شک و تردید در خود ، عزت نفس ناکافی هستند ، می توانند بسیار حسادت کنند ، زیرا هر موضوعی در زمینه بینایی یک دوست عزیز به عنوان تهدید بالقوه برای اتحادیه آنها تلقی می شود. این سبک دلبستگی همچنین با یک ترس مداوم همراه است که شریک نمی خواهد یک رابطه عاطفی نزدیک داشته باشد (حتی اگر در واقعیت برعکس باشد) ، و آنها بخاطر ترحم به سادگی توسط خودشان تحمل می شوند.

همه نمی توانند چنین شدت احساسی را تحمل کنند و حتی شگفت انگیزترین رابطه از بین می رود و خوب است اگر در نتیجه همه زنده بمانند و نه مانند این عاشقانه دشوار …

اما چرا این اتفاق می افتد؟

شاید پاسخ در واقع بسیار ساده باشد و به این شکل به نظر برسد: "یک مرد برای کشف جهان های دیگر ، تمدن های دیگر ، بدون اطلاع کامل از مخازن ، گوشه و کنارها ، چاه ها ، درهای تاریک و سد راهدار ، رفت." و دوباره: "چگونه می توانید اقیانوس را درک کنید در صورتی که دیگر قادر به درک یکدیگر نیستید؟"

ما غالباً آنقدر تحت تأثیر حوزه های بیرونی زندگی هستیم که فراموش می کنیم به صورت دوره ای به خود یادآوری کنیم که زندگی واقعی رابطه ای بین من و کار نیست ، یا من و پول ، یا من دستاوردهای من هستم ، یا من و قدرت ، یا من و ارتباط جنسی.

زندگی واقعی رابطه ای بین من و دیگری است.

اما در این روابط گاهی اوقات آنقدر سخت و دردناک است که ما هر جا ، حتی از خودمان می دویم تا این روابط را تجربه نکنیم و با آنها بیمار نشویم.

اما اگر تجربه نکنیم ، طعم زندگی واقعی را احساس نخواهیم کرد.

و اگر از روابط مهم و ارزشمند برای ما بیمار نشوید ، هیچ فرصتی برای بهبود وجود ندارد …

"ما به دنبال کسی جز شخص نیستیم. ما به دنیاهای دیگر احتیاج نداریم. ما به بازتاب خود نیاز داریم. ما نمی دانیم با جهان های دیگر چه کنیم. ما به اندازه کافی یک عدد داشته ایم ، در حال حاضر در آن خفه می شویم. ما می خواهیم تصویر ایده آل خود را بیابیم: سیاره هایی با تمدن های کاملتر از ما ، یا جهانهای اولیه ما. در همین حال ، چیزی در طرف دیگر وجود دارد که ما آن را قبول نداریم ، در برابر آن از خود دفاع می کنیم ، و از این گذشته ، نه تنها فضیلت محض ، نه تنها ایده آل یک مرد قهرمان ، از زمین آورده شد! ما همانطور که واقعاً هستیم به اینجا رسیدیم. و وقتی طرف مقابل ماهیت واقعی ما را به ما نشان می دهد ، آن قسمتی از حقیقت در مورد ما که پنهان می کنیم ، نمی توانیم با آن کنار بیاییم! "…

توصیه شده: