آنچه در پشت نفرین خانواده و تاج تجرد نهفته است: دیدگاه روانشناس

فهرست مطالب:

تصویری: آنچه در پشت نفرین خانواده و تاج تجرد نهفته است: دیدگاه روانشناس

تصویری: آنچه در پشت نفرین خانواده و تاج تجرد نهفته است: دیدگاه روانشناس
تصویری: برای شوهرم کار می‌کنم ولی حقوق بهم نمیده. وصیتنامه‌ش رو نوشته ولی نشونم نمیده - دکتر فرهنگ هلاکویی 2024, آوریل
آنچه در پشت نفرین خانواده و تاج تجرد نهفته است: دیدگاه روانشناس
آنچه در پشت نفرین خانواده و تاج تجرد نهفته است: دیدگاه روانشناس
Anonim

موارد معمولی "نفرین های خانوادگی" به این شکل است: زندگی نیاكی كه "سرنوشت سختی" دارد به طرز غم انگیزی به پایان می رسد. در نسلهای بعدی ، کسی باید ظاهر شود که وضعیت جد خود را "کپی" می کند: مرتکب قتل (خودکشی) می شود ، نمی تواند خانواده تشکیل دهد و بیمار روانی می شود.

برن معتقد بود که خانواده ها کلیشه های خاص خود را برای تعامل بین اعضای خانواده ایجاد می کنند ، که از والدین به صورت ناخودآگاه در قالب قوانین خاصی به فرزندان منتقل می شود.

فساد خانوادگی؟ "نفرین اجدادی" ، "تاج تجرد" ، "خانواده ناراضی" … اجداد ما از گذشته های دور از این پدیده های اسرار آمیز و اسرار آمیز اطلاع داشتند. فقط ، شاید ، آنها متفاوت خوانده می شدند ، اما نگرش نسبت به آنها در همه زمان ها خاص بود.

امروزه ، چیز کمی تغییر کرده است: برخی به این چیزها اعتقاد دارند ، برخی اعتقاد ندارند ، اما همه مردم بی قید و شرط این واقعیت را قبول دارند که گاهی اوقات آنقدر اتفاقات عجیب و غیرقابل درک در خانواده ها رخ می دهد که نمی توان آنها را به طور تصادفی یا تصادفی توضیح داد.

به عنوان مثال ، اگر همه زنان یک خانواده توسط مردان رها شوند و به تنهایی فرزندان خود را بزرگ کنند. یا مثلاً همه مردان یک خانواده در یک سن با تفاوت چند ماه یا حتی هفته می میرند: در اثر حمله قلبی ، سرطان ، خودکشی …

اما بیشتر اوقات ، موارد معمولی "نفرین خانواده" به شرح زیر است. زندگی هر فرد در خانواده خانواده - فردی که "سرنوشت سختی" دارد ، به طرز غم انگیزی به پایان می رسد.

و سپس ، در نسلهای بعدی از این نوع ، فردی باید ظاهر شود که به هر نحوی وضعیت پدر و مادر خود را "کپی" می کند: مرتکب قتل (خودکشی) می شود ، نمی تواند خانواده تشکیل دهد ، بیمار روانی می شود …

به عبارت دیگر ، این شخص به جای تصحیح اشتباهات جدید و تلاش برای عدم انجام اشتباهات جدید ، "اشتباهات قدیمی" یکی از اجداد خود را تکرار می کند. او در واقع زندگی شخص دیگری را می گذراند ، به جای اینکه با شادی و هماهنگی زندگی شخصی خود را داشته باشد.

چرا این اتفاق می افتد؟ روانشناسان و روان درمانگران مدتهاست که سعی کرده اند پاسخی برای این سوال بیابند. بنابراین ، روانپزشک برجسته و روان درمانگر اریک برن ، بنیانگذار تجزیه و تحلیل معاملات و نویسنده کتاب های بازی مردم بازی می کنند و افرادی که بازی می کنند ، توضیحات خود را در مورد چنین مواردی ارائه داد.

برن معتقد بود که خانواده ها کلیشه های خاص خود را برای تعامل بین اعضای خانواده ایجاد می کنند ، که از والدین به صورت ناخودآگاه در قالب قوانین خاصی به فرزندان منتقل می شود.

به عنوان مثال ، مادری در طول زندگی دخترش نه به طور مستقیم ، بلکه به طور غیرمستقیم ، از رفتار او الهام می گیرد: "همه مردان حیوانات کثیف هستند. آنها فقط از ما رابطه جنسی می خواهند. " دختر ، که بزرگ می شود ، با همان قوانین مادرش هدایت می شود.

و سپس نسل به نسل در این خانواده همان وضعیت تکرار می شود: زنان فرزندان خود را بدون شوهر بزرگ می کنند ، زیرا روابط آنها با جنس مخالف خوب پیش نمی رود: آیا او در واقع با "حیوان کثیف" ازدواج نمی کند؟

با این حال ، چنین توضیحاتی در مورد مشکلات خانوادگی همه روانشناسان را راضی نمی کند ، زیرا متخصصان همیشه موفق به کنار آمدن با بسیاری از این مشکلات نشده اند. در هر صورت ، تا زمانی که چنین حوزه ای از کمک روانشناختی مانند روان درمانی سیستمیک خانواده ظاهر نشد ، اینطور بود.

در اختیار روان درمانگر خانواده روشهای م effectiveثری وجود دارد که به شما امکان می دهد مشکلاتی که "تاج تجرد" و "نفرین عمومی" نامیده می شوند را حل کنید. روان درمانگران خانواده خود ترجیح می دهند آنها را "گرفتاری های سیستمیک" بنامند.

در واقع روان درمانی خانواده چیست و چگونه می تواند به مردم در حل مشکلات خانوادگی خود کمک کند و این تداخل را باز کند؟

شروع کنید

در اوایل دهه 1940 و 1950 ، ابتدا در آمریکا و سپس در اروپا ، جهت جدیدی از روان درمانی ظاهر شد که در اصل با مدارس غالب آن زمان مانند روانکاوی تفاوت اساسی داشت. این منطقه "روان درمانی سیستمیک خانواده" نامیده می شد.

روان درمانگران خانواده شروع به همکاری با خانواده های دارای مشکلات زناشویی کردند. با خانواده هایی با فرزندان "مشکل" - کسانی که از خانه فرار کردند ، مدت زیادی سرگردان بودند ، گاهی مرتکب جنایت می شدند …

و بعداً ، با توسعه یک رویکرد سیستماتیک ، روان درمانگران خانواده یاد گرفتند که مشکلات به اصطلاح "عمومی" را حل کنند: آنها با مشتریان با خانواده های "مشکل" - کسانی که در آنها قاتل ، خودکشی و بیماران روانی وجود داشت ، بسیار موفق عمل کردند..

درمانگر خانواده دیدگاه متفاوتی در مورد آنچه که به عنوان "نفرین هنگام تولد" در نظر گرفته می شود ، دارد. بیایید سعی کنیم بفهمیم که چیست.

نظریه خانواده

روان درمانگر خانواده صرفاً به عنوان گروهی از افراد که با روابط خانوادگی متحد شده اند ، با خانواده کار نمی کند. برای او ، خانواده سیستمی است که بیش از ترکیب مادر ، پدر ، پسر ، دختر یا هر کس دیگری که متعلق به آن است ، به عنوان مثال ، پدربزرگ و مادربزرگ ، است.

در چنین سیستم خانوادگی ، تعاملات پیچیده مختلفی رخ می دهد ، و در نتیجه معلوم می شود که مشکل روانی یکی از اعضای خانواده که درخواست کمک کرده است ، در واقع فقط یک علامت است که نشان می دهد این روابط بین اعضای خانواده و نوعی درگیری یا تضاد ناگفته بین آنها وجود دارد.

و اگر این روابط آشفته عادی شود ، درگیری حل شود ، آن علامت ، یعنی مشکل یک فرد از اعضای خانواده ، به خودی خود برطرف می شود. اما گاهی اوقات اتفاق می افتد که این درگیری آنقدر طول می کشد که دلیل آن در حال حاضر فراموش شده است.

درست است ، آنها فقط در سطح آگاهانه "فراموش" می کنند - اما در سطح ناخودآگاه ، در "حافظه اجدادی" سیستم خانواده ، این اطلاعات هنوز باقی است. و بنابراین ، برخی از درگیری ها (اغلب اوقات انجام می شود) می تواند چندین دهه و حتی قرن ها ادامه یابد ، و البته ، این برای خانواده بیهوده نیست.

فرزندان دوردست کسانی که در درگیری شرکت کرده اند اغلب باید بار مشکلات حل نشده قدیمی را بر عهده بگیرند. این می تواند عواقب جدی را به دنبال داشته باشد: چنین گناهی زندگی افراد را فلج می کند ، آنها را از شاد زیستن ، ازدواج ، داشتن و تربیت فرزندان و یا حتی مرگ ناگوار در جوانی منع می کند.

و در خانواده چیزی وجود دارد که معمولاً "نفرین خانواده" ، "القای آسیب" ، "تاج تجرد" و غیره نامیده می شود.

در روان درمانی خانواده ، به چنین شرایطی که فرزندان از وضعیت اجداد خود "کپی" می کنند "هویت" می گویند. اگر شخصی بی محابا از سیستم خانواده "اخراج" شده یا مرتکب تخلف جدی در خانواده شده است (ما در مورد آنهایی صحبت می کنیم که خانواده به دلایلی نمی خواهند با آنها ارتباط برقرار کنند ، یا صحبت با آنها پذیرفته نیست ، زیرا این گفتگوها و افکار باعث ایجاد احساسات ناخوشایند می شود ؛ به عنوان مثال ، در مورد یکی از اعضای خانواده که زود یا غم انگیز فوت کرده است) ، پس فرزندان و نوه های آنها اغلب باید هزینه این کار را بپردازند. و آنها این کار را انجام می دهند ، اشتباهات یکسانی را مرتکب می شوند و موقعیت های مشابهی را در زندگی خود ایجاد می کنند ، که به دلیل آن شخص "رد شده" از سیستم رنج می برد.

به عبارت دیگر ، فرزندان اشتباهات اجداد خود را تکرار می کنند و مسیر زندگی آنها تا حد زیادی زندگی پدربزرگ یا مادربزرگ تبعیدی ناعادلانه را تکرار می کند … هیچ چیز دیگری جز تکرار سرنوشت جدش ، و او البته ، ناخودآگاه این کار را انجام دهید

بدون مداخله بیرونی ، این فرد نمی تواند در برابر نیروهای سیستم خانواده ، "نیروهای سرنوشت" مقاومت کند.اما او زندگی خودش را دارد که ارزش زندگی به شیوه ای را دارد که دوست دارد … روان درمانگران خانواده اغلب با چنین مشکلاتی کار می کنند. علاوه بر این ، مشتریان اغلب به آنها مراجعه می کنند ، کاملاً غافل از اینکه در نگاه اول ، مشکل شخصی آنها در واقع یک مشکل خانوادگی است و ریشه های آن به نسل های زیادی در تاریخ خانواده باز می گردد.

دستورات عشق

روان درمانگران خانواده در کار خود به چه نکاتی راهنمایی می شوند؟ برخی از قوانین غیرقابل تغییر زندگی وجود دارد که وجود داشته و خواهد داشت و عدم رعایت آنها اغلب منجر به عواقب جدی تری می شود.

برت هلینگر ، بزرگترین روان درمانگر سیستمی آلمانی ، این قوانین را "دستورات عشق" می نامد.

یکی از آنها می گوید که عشق از مادر و پدر به پسر و دختر باید در یک جهت - از بالا به پایین - از والدین به فرزندان ، از بزرگترها به کوچکترها "جریان" یابد ، تا آنها نیز به نوبه خود او را منتقل کنند به فرزندانش و وقتی این دستور نقض شود ، این "رودخانه زندگی" متوقف می شود ، زیرا به سادگی نمی تواند در جهت مخالف جریان یابد. جریان فعلی آن متوقف می شود و شخصی که این روند را متوقف کرد نمی تواند این عشق را بیشتر منتقل کند.

این افراد مشکلات مختلفی در زندگی دارند (نه فقط از نظر ماهیت روانی) ، آنچه معمولاً "سرنوشت دشوار" نامیده می شود بوجود می آید ، و سپس با زندگی خود این شخص سعی می کند گناه جد خود را جبران کند ، گاهی "کپی" سرنوشت دشوار او

اما حتی چنین اقداماتی برای حل مشکل کافی نیست: از این گذشته ، او عشق و محبت خانواده اش را بیشتر به فرزندان منتقل نکرد و آنها نمی توانند به طور عادی رشد کنند. و سپس ، در حال حاضر برای این شخص ، کسی نیز باید رنج ببرد: یکی از فرزندان دوباره باید تقصیر شخص دیگری را بر عهده بگیرد ، که توسط خانواده خود بر او تحمیل شده است …

صورت های فلکی سیستمیک

اما آیا می توان این موضوع را به هر نحوی تغییر داد؟ درمانگران خانواده اطمینان دارند که این کار حداقل تا حدی قابل انجام است. هزاران تکنیک و رویکرد مختلف در زرادخانه یک روان درمانگر خانواده وجود دارد که به شما امکان می دهد تا به مشکل برسید و با حل آن ، به خانواده کمک کنید.

یکی از جالب ترین و خواستارترین رویکردهای امروزی صورت های سیستمیک است که نویسنده آن برت هلینگر فوق الذکر است. روش صورت فلکی سیستمی یک نوع کار گروهی است.

متخصص - رهبر صورت فلکی - پس از گفتگوی اولیه با مشتری می خواهد "نمایندگان" را برای نقش اعضای خانواده خود انتخاب کند. این می تواند مادر ، پدر ، مادربزرگ و سایر اعضای خانواده باشد ، بسته به مشکل ارائه شده و فرضیه اصلی درمانگر. سپس مشتری به دنبال "احساس درونی" خود ، تصویر درونی خانواده خود ، "جایگزین" را در فضا جمع آوری کرد …

و سپس غیر قابل توضیح در محل کار اتفاق می افتد. یا تا کنون ، از دیدگاه علم مدرن ، غیرقابل توضیح است. "جایگزین ها" شروع به تجربه آن می کنند که افراد غریبه - اعضای خانواده مشتری - احساس می کنند و کلماتی را می گویند که مربوط به زندگی شخصی آنها نیست ، اما معمولاً توسط مشتری با تعجب به عنوان اظهارات آشنا اعضای خانواده او شناخته می شود.

به عنوان مثال ، اگر یک زن بدون شوهر در صورت فلکی "غمگین" ، "تنها" است ، در آن لحظه او احساس متناظر با یک غریبه کامل خواهد داشت که فقط "جایگزین" شوهرش می شود …

با چه مکانیزمی "جایگزین" شروع به تجربه این احساسات می کند ، که با احساسات افرادی که در واقع زنده یا حتی مرده اند همزمان می شود؟

برت هلینگر توضیحی دارد. او معتقد است که همه مردم توسط "روح مشترک" به هم متصل می شوند. می توان با این موضوع موافق بود ، می توان با بی اعتمادی با آن برخورد کرد ، اما برای ما متخصصان ، آنچه در صورت فلکی اتفاق می افتد واقعیت است.

در روند کار ، روان درمانگر شروع به پرسش از "معاونان" در مورد احساسات خود می کند. در برهه ای ، درمانگر به جای شخصی که وی را "جایگزین" کرده است خود شخص را در صورت فلکی قرار می دهد.سپس مجری موقعیت "چهره ها" را در فضا تغییر می دهد ، از یکی از "اعضای خانواده" می خواهد به کلمات معنادار دیگری بگوید که می تواند بر حل مشکل تأثیر بگذارد: بخشش بخواهید ، شخص خود را ببخشید یا فقط به فرزند خود آرزو کنید شادی … در این فرآیند این "جایگزینی" و راه حل مشکل می آید.

بمیر به جای مادر

اجازه دهید آنچه را با موردی از تمرین درمانی خود برت هلینگر که توسط وی برای کتاب "سفارشات عشق" توصیف شده است توضیح دهیم. گاهی اوقات شرایطی در خانواده ها ایجاد می شود که اشتباهی که یکی از والدین مرتکب شده است باید توسط یکی از فرزندان با زندگی خود جبران شود …

بنابراین ، زنی به نام فریدا به یک روان درمانگر مراجعه کرد. مدتی پیش برادر بزرگترش با پرتاب خود از روی پل خودکشی کرد. و اخیراً ، افکار خودکشی برای دیدار با خود فریدا آغاز شده است.

درمانگر شروع به س questionال از زن کرد و در نتیجه معلوم شد که فرزند دیگری در خانواده والدین او وجود دارد که قبل از فریدا و برادر فوت شده او متولد شده است. "و چه اتفاقی برای او افتاد؟ او مرد؟ " هلینگر از بیمار پرسید. "آره. در خانواده ما مرسوم نیست که از او یاد کنیم. این کودک بسیار کم زندگی می کرد. او از بدو تولد از شیردهی خودداری کرد و چند روز بعد از گرسنگی درگذشت."

فریدا گفت که این کودک نارس متولد شد و مادر زن شوهرش را متهم کرد که او اخیراً نسبت به او بی احترامی کرده است ، زن باردار را آزرده خاطر کرده و با نگرش منفی او باعث ایجاد استرس شده است ، که به همین دلیل زایمان زودرس رخ داده است..

این همان چیزی است که روی سطح نهفته است. اگر عمیق تر نگاه کنید ، می توانید تصویری کاملاً متفاوت را ببینید. قرارگیری سیستمیک انجام شد. از او آشکار بود که مادر قبل از مرگ زود هنگام احساس گناه می کرد: به هر حال ، او "مسئول ترین" فرد قبل از کودک است. اما او نمی تواند همه سرزنش ها ، تمام بار این عمل را بر عهده خود بگیرد: برای او راحت تر بود که شوهرش را برای همه چیز سرزنش کند.

یک زن را می توان درک کرد: "به گردن گرفتن همه سرزنش ها" به معنای پیروی از کودک ، یعنی مردن است. اما از آنجا که مادر این کار را نکرد ، معلوم است که شخص دیگری باید این کار را انجام دهد … و پسر دوم ، برادر فریدا ، باید مسئولیت مرگ نوزاد را بر عهده بگیرد.

در واقع ، برای اینکه سیستم خانواده به ثبات برسد ، فردی از خانواده باید جای این فرزند متوفی را در سیستم بگیرد (به او احترام نمی گذاشتند). برادر بزرگتر فریدا ناخواسته درگذشت و خود را کشت.

اما با مرگ او ، او تعادل را در سیستم خانواده ایجاد نکرد ، زیرا در واقع هیچ کس نمی تواند جایگزین کودک مرده شود. این ضرر جبران ناپذیر است. اما با وجود این ، اعضای خانواده همچنان سعی خواهند کرد تا جبران کنند. و شاید اگر فریدا درمان را گذرانده بود ، با همان سرنوشت غم انگیز روبرو می شد.

اما درمانگر موفق شد راه حل مناسب را بیابد و پویایی درونی رویدادها را دریابد. والدین فریدا ، به جای متحد شدن در برابر غم و اندوه مشترک و به یکدیگر گفتن: "ما با هم این ضربه سرنوشت را تحمل خواهیم کرد" ، برای کنار آمدن با مرگ نوزاد تازه متولد شده ، ترجیح دادند به سادگی کودک مرده را فراموش کنند.

راه حل این مشکل این بود که والدین حداقل در حال حاضر در مقابل بدبختی خود تجمع کنند و همیشه در مورد فرزند از دست رفته به یاد داشته باشند ، تمام درد این فقدان را احساس کنند و مسئولیت همه اتفاقاتی را که بر خودشان افتاده را بر عهده بگیرند. وقتی این کار انجام شد ، کودک متوفی جای خود را در سیستم گرفت و آرامش به خانواده رسید.

شوهرم را ببخش

مشکلاتی که می توان به درمانگر ارائه داد می تواند بسیار متفاوت باشد. به عنوان مثال ، مواردی را انتخاب کردیم که افراد در رابطه با مشکلات در روابط با جنس مخالف به ما مراجعه کردند. این مثالها به وضوح نشان می دهد که چگونه می توان یک مشکل را بر اساس علل کاملاً متفاوت ایجاد کرد …

زنی با این مشکل به روان درمانگر خانواده مراجعه کرد: روابط او با مردان خوب پیش نمی رفت.ایرینا نتوانست با یک فرد خوب آشنا شود ، و اگر چنین شد ، این رابطه مدت زیادی دوام نیاورد و هنگام جدایی ، مشتری ما رنج روحی بسیار شدیدی را به همراه داشت.

روان درمانگر از زن خواست نه تنها در مورد زندگی خود ، بلکه در مورد تاریخ خانواده اش - در مورد پدر ، مادر ، مادربزرگ ، پدربزرگ … و در طول مکالمه معلوم شود که مادربزرگ بیمار ما ، اولگا ، دارای یک سرنوشت بسیار دشوار او با موفقیت ، همانطور که در ابتدا به نظر می رسید ، با مرد ثروتمند ازدواج کرد (آنها در روستا زندگی می کردند).

اما به زودی یک درگیری جدی در زندگی خانوادگی آنها ایجاد شد: معلوم شد که شوهر اولگا نمی خواهد بچه داشته باشد ، زیرا او نمی خواهد فریادهای مداوم آنها را ، همانطور که تصور می کرد ، در خانه بشنود. و هر بار که همسرش باردار بود ، او را مجبور به سقط می کرد.

اولگا نمی تواند از خانواده والدین خود حمایت دریافت کند و چاره ای جز برآورده ساختن خواسته های همسرش نداشت و در مجموع مجبور شد این کار را شش یا هفت بار انجام دهد. مادربزرگ ایرینا از چنین رفتار شوهرش بسیار رنج می برد و در زندگی خانوادگی خود احساس ناراحتی می کرد (و موافقت با این امر دشوار است).

اما بعداً او توانست مقاومت شوهرش را بشکند و دو فرزند به دنیا آورد و از آنها دفاع کند ، اما کینه از شوهر و گناه به دلیل ضعف او همچنان باقی ماند. واضح است که این احساسات قوی نمی تواند در هیچ جا ناپدید شود. مادربزرگ اولگا خود را سرزنش کرد که نمی تواند از فرزندان خود دفاع کند و تقصیر این اشتباهات به عهده نوه است.

ایرینا به معنای واقعی کلمه مانند مادربزرگش شد: او به مردان اعتماد نداشت و نمی توانست با آنها کنار بیاید ، نمی توانست ازدواج کند و بچه دار شود. موقعیتی در زندگی او ایجاد شد که معمولاً "تاج تجرد" نامیده می شود …

در کار با ایرینا ، از صورت فلکی سیستمیک نیز استفاده شد ، که در طی آن مشتری با کمک "نمایندگان" توانست اشتباه مادربزرگ خود را "تصحیح" کند ، کاری که خود اولگا نمی تواند انجام دهد را برای او "انجام دهد" - شوهرش را ببخش و خودش برای کسانی که بچه به دنیا نیامده اند.

تعادل در سیستم خانواده برقرار شد: پدربزرگ و مادربزرگ جایگاه واقعی خود را در خانواده گرفتند و هویت ناپدید شد. مدتی طول می کشد (کار داخلی مشتری به تدریج اتفاق می افتد - از چند هفته تا چند ماه) ، و ایرینا قادر خواهد بود روابط عادی با مردان را بیاموزد … …

خانواده یک سیستم ویژه است که در آن به هر یک از اعضای آن باید احترام گذاشت و جایگاه خود را تعیین کرد. این خیلی مهمه.

زیرا اگر کسی به دلایلی از دلایل دیگر از خانواده حذف شود ، ثبات و قابلیت اطمینان چنین سیستمی کاهش می یابد. و هر سیستمی ، از جمله خانواده ، توانایی تنظیم خود را دارد: اگر شخصی مهم برای خانواده آن را ترک کند ، فرد دیگری باید جای او را در سیستم بگیرد و همانند دیگری که از آن محروم است رفتار کند. انسان سیستم

به عبارت دیگر ، او باید وضعیت بد اجداد خود را "کپی" کند و اشتباهات خود را بی وقفه تکرار کند ، همانطور که در مورد ایرینا چنین بود. خوشبختانه ، او مورد توجه درمانگر خانواده قرار گرفت و به او و سیستم خانواده اش کمک شد. کار روان درمانی به گونه ای انجام شد که جایگاه شایسته ای برای پدربزرگ و مادربزرگ مشتری در سیستم داده شد. این راه حل مناسب برای مشکل ایرینا بود.

بچه های مرده

چرا سقط جنین و مرگ زودرس برای سیستم خانواده بسیار مهم است؟ معلوم می شود که فقط آنها اعضای خانواده نیستند و باید جای خود را در سیستم داشته باشند. همه چیز بسیار پیچیده تر است. گاهی اوقات یک وضعیت متناقض زمانی بوجود می آید که این بچه ها هستند که پس از سقط جنین متولد می شوند اولین کسانی که رنج می برند.

جوانی به نام سرگئی برای ملاقات با یک روان درمانگر آمد. مشکل او این بود که نمی تواند روابط کافی و قوی با زنان ایجاد کند. دخترانی که او دوست داشت و با آنها ملاقات کرد ، نشانه های توجه را به آنها نشان دادند و متعاقباً روابط عمیق تری را برنامه ریزی کردند ، پس از مدت کوتاهی صحبت با وی ، سرگئی را رها کردند ، که این مرد را به افسردگی طولانی مدت معرفی کرد.

سرگئی شروع به صحبت در مورد خود و زندگی شخصی خود کرد ، اما روان درمانگر خانواده ای که به او مراجعه کرد کاملاً مجرب بود و به سرعت متوجه شد که ریشه این مشکل را اصلاً نباید در روابط سرگی با زنان جستجو کرد.

او از مشتری خواست در مورد خانواده والدینش صحبت کند.او پاسخ داد که آنها در خانواده خود چیز خاصی ندارند - یک خانواده معمولی: پدر ، مادر و خودش ، تنها فرزند. سپس درمانگر با استفاده از روش صورت های فلکی سیستمیک ، موقعیتی را بازسازی کرد که همه اعضای خانواده در آن حضور داشتند.

اما از نحوه قرارگیری آنها ، برای روان درمانگر مشخص شد که شخص دیگری در سیستم خانواده وجود دارد که به شدت بر خانواده تأثیر می گذارد ، اما او در این نظم نبود. سرگئی نمی دانست چه کسی بود. سپس درمانگر به جای سرگئی مادر خود را به جلسه بعدی دعوت کرد و در این جلسه او اعتراف کرد که چند سال قبل از تولد سرگئی سقط کرده است. در آن زمان ، او و پدرش هنوز درآمد کافی برای بچه دار شدن نداشتند ، بنابراین خانواده جوان مجبور بودند چنین اقداماتی را انجام دهند.

با آگاهی از این امر ، درمانگر خانواده بدون مشکل زیاد توانست پویایی سیستم بیمار را درک کند. در سطح ناخودآگاه ، سرگئی "می دانست" که زندگی خود را "مدیون" مرگ برادر متولد نشده اش است. از این گذشته ، اگر اولین فرزند متولد می شد ، خانواده ، قادر به تغذیه دو فرزند ، به سادگی دومی نداشت.

و بنابراین ، ناخودآگاه ، سرگی گناه خود را در مقابل برادر سقط شده خود احساس کرد و مجبور شد در زندگی شخصی خود بدبختی های خود را "جبران" کند. هنگامی که با استفاده از روش صورت فلکی سیستمیک ، کودک سقط شده جایگاه مناسب خود را در سیستم پیدا کرد ، سرگئی ، پس از مدتی ، موفق شد با یک دختر خوب ملاقات کرده و تشکیل خانواده دهد.

پدربزرگ را به خاطر بسپار

اغلب اوقات ، دلیل مشکلات مشتریانی که با مشکلات خانوادگی روبرو هستند این است که در خانواده او به کسی که شایسته او بود احترام نمی گذاشتند و این شخص بی جهت فراموش می شد.

سوتلانا ، یک زن میانسال ، برای کمک روانی به یک روان درمانگر خانواده مراجعه کرد و دوباره از مشکلات در روابط با مردان شکایت کرد. در طول مکالمه ، روان درمانگر که با او کار می کرد متوجه شد که تکنیک های "فردی" برای حل مشکل مراجعه کننده کافی نیست و لازم است با روش های روان درمانی خانواده کار شود.

او از زن خواست در مورد خانواده والدینش بگوید ، و در طول مکالمه ، چیزهای بسیار جالبی ظاهر شد. هنگامی که در طول جنگ ، مادربزرگ مشتری ما دختری به دنیا آورده بود (مادر سوتلانا بود) ، مراسم تشییع جنازه برای همسرش از جبهه انجام شد. اندوه خانواده بسیار زیاد بود ، اما مدت کوتاهی گذشت - دو یا سه سال ، و مادر بزرگ سوتلانا دوباره ازدواج کرد.

درست در همان زمان ، جنگ به پایان رسید و از جلو بازگشت … شوهر اول مادربزرگم ، واسیلی ، که همه او را مرده می دانستند. اما وقتی به خانه آمد و همسرش را دید که متاهل و دارای فرزندان است ، م politدبانه اما قاطعانه در را به او نشان دادند. در این خانواده ، واسیلی دیگر جایی نداشت - مادربزرگ سوتا قصد نداشت از شوهر دوم خود طلاق بگیرد … واسیلی به شهر دیگری رفت و تا زمان مرگ در آنجا زندگی کرد و البته هیچ کس از خانواده ای که او را بیرون راند از او حمایت نکرد.

چه چیزی مشتری ما را که فقط از طریق شنیده ها و این داستان نیم قرن پیش می دانست پیوند می دهد؟ یک درمانگر خانواده سیستمیک می تواند ارتباط را به وضوح مشاهده کند: واسیلی ، که البته عضوی از خانواده بود (به هر حال ، او پدربزرگ سوتلانای ما بود) ، در خانواده اش احترام خاصی قائل نشدند - او به سادگی رد شد از خانواده ، که اشتباهی انجام داده است که بیشتر زندگی او هزینه آن را پرداخت ، بدون اینکه متوجه باشد ، سوتلانا.

به نظر می رسد اگر واسیلی زنده بود ، می توان با پذیرش مجدد وی در خانواده مشکل را حل کرد ، و اکنون برای انجام این کار دیر شده است. اما این مشکل حتی در حال حاضر قابل حل است. در واقع ، هرچقدر هم که متناقض به نظر برسد ، چندان مهم نیست که چنین فردی زنده است یا قبلاً فوت کرده است. حتی مردگان خانواده نیز باید جایگاه شایسته ای برای خود قائل شوند. سپس برای زنده ها پیدا می شود … برای سوتلانا.

و اگر با استفاده از روش صورت های فلکی سیستمیک ، موقعیتی را شبیه سازی کنیم که خانواده اهمیت نقش واسیلی را در زندگی خود تشخیص داده و مجدداً او را در آغوش خود بپذیرند و از او بخواهند که بخاطر خطای مرتکب خود بخشوده شود ، پس سوتلانا مجبور نخواهد شد این دشوار و غیرقابل تحمل را بر دوش او نگه دارم ، من گلایه های جد خود را تحمل می کنم. این کار انجام شده است. اکنون زندگی سوتلانا به تدریج در حال بهبود است.

"مادام العمر پرداخت"

در اینجا یک مثال دیگر آورده شده است. در نگاه اول ، این مشکل بسیار شبیه مشکل قبلی به نظر می رسد ، اما در واقع علت آن کاملاً متفاوت است.

زن جوانی به نام گالینا با مشکلاتی در روابط با جنس مخالف برای کمک به موسسه خانواده درمانی یکپارچه مراجعه کرد. به زبان ساده ، مردان او را دوست نداشتند (از جمله شوهرش) و به مشتری ما آنطور که فکر می کرد سزاوار آن است احترام نمی گذارند.

علاوه بر این ، گالینا سالها با پدر خود ارتباط برقرار نکرد و اکنون مایل است ارتباط با او را از سر بگیرد. با در نظر گرفتن ویژگی های خانواده درمانی ، بنا به درخواست ما ، گالینا در داستان خود نه تنها بر مشکل ، بلکه بر خانواده والدین خود نیز تمرکز کرد.

و همانطور که او در مورد خودش صحبت می کرد ، یک وضعیت بسیار جالب ایجاد شد: از نظر مادری ، تقریباً همه اعضای خانواده در حین محاصره لنینگراد (مشتری از سن پترزبورگ آمده بود) مردند ، در حالی که از طرف پدر همه زنده ماندند ، که به هر حال ، همیشه بسیار افتخار کرده و در هر فرصتی بر این واقعیت تأکید کرده اند.

به لطف صورت فلکی سیستمیک ، در عرض چند دقیقه ، بسیاری از جنبه های این سابقه خانوادگی برای درمانگر روشن شد. "به نظر می رسد شما احترام زیادی برای مردان قائل نیستید؟ - بعد از مدتی از رواندرمان گالینا پرسید. - اما به نظر من این احساس شما نیست. بیایید سعی کنیم بفهمیم از کجا آمده است."

کار ادامه یافت ، و متخصص به آرامی اما پیوسته به سمت هدف خود در جهت بازکردن این در هم تنیدگی سیستمیک حرکت کرد ، که منجر به مشکل گالینا شد.

قضیه چی بود؟ ما قبلاً فهمیده ایم که به همین دلیل ، بی احترامی به مردان ، که روان درمانگر در طول مکالمه با گالینا کشف کرد ، نمی تواند مورد توجه قرار گیرد. حتماً دلایلی برای این امر وجود داشته است ، که روان درمانگر شروع به جستجوی آن کرد.

به یاد آوریم که از طرف پدر ، همه اعضای خانواده والدین وی در آن سالهای سخت محاصره زنده ماندند. بسیار عجیب به نظر می رسید: احتمالاً در شهر محاصره شده و در کل کشور ما یک خانواده واحد وجود نداشت ، که در طول سال های جنگ هیچ عضوی را از دست نداد. پدر کسی در جبهه فوت کرد ، خواهرش از گرسنگی مرد … اما هیچ اتفاقی برای خانواده پدربزرگ نیفتاد …

و سپس گالینا ناگهان به یاد آورد: "من مطمئن نیستم ، دقیقاً به یاد نمی آورم ، اما به نظر می رسد که در طول جنگ پدربزرگم در جبهه نبود ، اما ، همانطور که می گویند ، در عقب نشست. او به ذخایر غذایی شهر دسترسی داشت و از این مزیت استفاده کرد: نان را به طلا فروخت. در خانواده ما مرسوم نبود که در مورد آن صحبت کنیم."

اجازه دهید این اطلاعات را تجزیه و تحلیل کنیم ، این یکی از اطلاعات کلیدی در حل این مشکل است. این از نظر روان درمانی خانواده چیست؟ می بینیم که پدربزرگ پدری مشتری ما ، پول زیادی از جنگ به دست آورده است. درست است ، به لطف این ، او همه اعضای خانواده خود را از گرسنگی نجات داد.

در خانواده پذیرفته نشد که در مورد آن با صدای بلند صحبت کنند (واضح است: آنها برای این کار بدون محاکمه یا تحقیقات تیرباران شدند) ، اما ، با این وجود ، همه اعضای این خانواده و نسل های بعدی از آن مطلع بودند (گالینا نیز از این قاعده مستثنی نیست). بدون آگاهانه متوجه این موضوع برای خودش ، او می دانست که اگرچه زندگی خود را مدیون پدربزرگش است (بدون او متولد نمی شد) ، با این وجود ، او فهمید که به خاطر بدبختی ها و مرگ افراد دیگر زندگی می کند.

به عبارت دیگر ، آنها فاقد نانی بودند که اعضای خانواده پدربزرگشان می خوردند. بنابراین ، علیرغم این واقعیت که گالینا به لطف پدر پدر زندگی می کند ، نمی تواند به او احترام بگذارد. مردی که ، به گفته مشتری ، "عقب نشسته و از مرگ دیگران سود می برد" ، احترام گذاشتن او دشوار است ، حتی اگر به شما جان دهد. و این بی احترامی به پدر بزرگ گالینا به زودی به همه مردان منتقل شد …

این مثال به وضوح نشان می دهد که چگونه رابطه خراب شده بین نوه و پدربزرگ بر کل زندگی گالینا تأثیر می گذارد. گالینا با آموختن احترام به پدربزرگش و پذیرفتن آن ، در واقع اشتباه مادربزرگ خود را اصلاح کرد ، توانست روابط خود را با مردان ، از جمله پدر ، عادی کند و آنها را به سطح کیفی متفاوتی برساند.

اشتباهات شخص دیگر

گاهی اوقات ، برای حل یک مشکل جدی "عمومی" ، یک ملاقات با یک متخصص کافی است ، که بلافاصله با روش صور فلکی سیستمی کار می کند.اما بیشتر اوقات اتفاق می افتد که روان درمانگر خانواده ، قبلاً جلسات متعددی با خانواده داشته و به نتیجه خاصی در کار دست یافته است ، خانواده را به متخصص این روش هدایت می کند ، و سپس ، پس از استقرار ، دوباره به کار با خانواده ادامه می دهد.

در این مورد ، تأثیر خانواده درمانی بسیار بیشتر خواهد بود و در آینده ، شاید ، خانواده دیگر نیازی به کمک نداشته باشند: او از قدرت کافی برای یادگیری زندگی هماهنگ و تکرار اشتباهات دیگران برخوردار خواهد بود.

توصیه شده: