فرزندپروری موقت ، یا احساسی که داریم وقتی به ما می گویند: "من مادر تو نیستم!"

فهرست مطالب:

تصویری: فرزندپروری موقت ، یا احساسی که داریم وقتی به ما می گویند: "من مادر تو نیستم!"

تصویری: فرزندپروری موقت ، یا احساسی که داریم وقتی به ما می گویند:
تصویری: مادر کنترل کننده که حتی دکتر هلاکویی رو هم میخواست کنترل کنه 2024, آوریل
فرزندپروری موقت ، یا احساسی که داریم وقتی به ما می گویند: "من مادر تو نیستم!"
فرزندپروری موقت ، یا احساسی که داریم وقتی به ما می گویند: "من مادر تو نیستم!"
Anonim

والدین موقتی ،

یا وقتی به ما می گویند: "من مادر تو نیستم!" چه احساسی داریم

با اندوه و درد ، از طریق یک تحلیل ساده ، می توانیم بیان کنیم که فرزندپروری دیگر در جریان نیست. هر سال خانواده های اسلاوی کوچکتر و کوچکتر می شوند ، جوانان بیشتر و بیشتر تمایلی به ازدواج ندارند ، تعداد افرادی که می خواهند پدر و مادر شوند کمتر و کمتر می شود. نزدیک به 40 سالگی ، بسیاری متوجه می شوند که والدین تنها استرس ابدی ، اتلاف منابع و پول ، شبهای بی خوابی و مشکلات بی پایان نیستند - بلکه شادی ، لذت ، فرصتی برای زنده ماندن خودانگیختگی و گشودگی ، صداقت و بی دقتی است که فقط در آنها وجود دارد. فرزندان. کسی وقت دارد "روی آخرین کالسکه بپرد" ، کسی دیر می کند … می پرسید: مشکل چیست؟ سیاره ما در حال حاضر بیش از حد جمعیت دارد ، گیاهان و جانوران به دلیل تکثیر کامل و کنترل نشده تک تک نمایندگان نژاد بشر در حال مرگ هستند …

اما من می خواهم در مورد چیز دیگری صحبت کنم. O فرزندپروری به معنای وسیع کلمه … برای این ، لازم نیست فرزندان خود را داشته باشیم - ممکن است به اندازه کافی فرزندان پذیرفته شده ، نمادین و سایر افراد در اطراف ما وجود داشته باشند ، که ما به آنها اهمیت می دهیم ، آنها را بزرگ می کنیم و از آنها حمایت می کنیم.

من می خواهم در مورد کلماتی که به ما آسیب می رسانند و ارزش والدین را بی ارزش می کنند صحبت کنم.

من با یک داستان شروع می کنم - در ملاقات روانشناس بسیار رایج است. اینا ، مشتری من ، دوباره از شوهرش شکایت می کند. درباره شوهرش - او نمی نوشد ، کار می کند ، پول به دست می آورد ، همسر و فرزندان خود را دوست دارد. شکایات اینا متفاوت است - او این کار را اشتباه انجام می دهد ، و این هم ناشیانه است و هم از نظر احساسی کسل کننده و خسته کننده … اما بدترین چیز این است که او گاهی خسته می شود ، شکایت می کند … و اینا باید به همه اینها گوش دهد. و گاهی اوقات دستورات او را فراموش می کند … و این اتفاق می افتد-روز شنبه او می خواهد با همسرش نظافت نشود ، آشپزی نکند-خرید نرود-بلکه دراز بکشد … مانند یک هفته خسته ، کار مسئول است… و او از او بسیار عصبانی است. او هم خسته است! اما ناله نمی کند

Image
Image

من اینا را خوب می فهمم. می شنوم که چگونه او مرتباً از این یا آن عمل شوهرش آزرده می شود. بله ، به نظر می رسد او کند و خسته کننده است. اما چیز دیگری مرا متعجب می کند. از سه تا ده بار در هر جلسه ، او می تواند یک عبارت را تکرار کند: "من مادرش نیستم!"

اینا تنها نیست. بیشتر و بیشتر نه تنها از مشتریان ، بلکه از افراد مختلف نیز می شنوم: "او دختر من نیست" ، "من مادرش نیستم!" ، "من پدر و مادر آنها نیستم!"

به نظر می رسد همه چیز منطقی است - شخص موقعیت خود را نشان می دهد. افرادی که وسواس مرزهای خود را دارند آن را مانند یک مانترا تلفظ می کنند: "من مادر تو نیستم !!!" اما بیایید سعی کنیم این پیام را "باز کنیم".

مادر کیست ؟ کارکردهای آن چیست؟ من فکر می کنم خوانندگان عزیز من به من کمک می کنند و بسیاری از چیزهایی را که از دست داده ام اضافه می کنند. به طور کلی ، مادر کسی است که وقتی کودک ضعیف ، آسیب پذیر است و به کمک و مراقبت کامل نیاز دارد ، از او مراقبت می کند. وقتی بزرگ شد ، او به او می آموزد ، کنترل می کند ، آموزش می دهد ، ستایش می کند ، سرزنش می کند ، ارزیابی می کند ، کنترل می کند … و مهمتر از همه - عشق. "مادر به اندازه کافی خوب" "دوز" مداخله خود را می داند ، درک می کند و احساس می کند. همان اشتیاق مادری ، که جولیا کریستوا درباره آن نوشت ، در طول سالها به عشق ، لطافت و توانایی رها کردن کودک تبدیل می شود.

پدر کیست ؟ کارکردهای آن چیست؟ در دوران زنانه شدن مردان ، مردانگی زنان و تمایل ازدواج ها به برابری خواهی ، عملکردهای او تا حد زیادی با وظایف مادر همپوشانی دارد. اما اگر مادر تصویر جهان است ، پدر شیوه عمل در این جهان است. او محافظت می کند ، مرزها را ایجاد می کند ، مراقبت می کند ، ارزیابی می کند ، تحریک می کند … و او همچنین دوست دارد - شاید نه از نظر احساسی مانند مادرش ، عشق خود را به گونه ای دیگر نشان می دهد.

پدر و مادر هر دو - راهنمای ما در جهان هستند. اما به ندرت هیچ یک از والدین شکست نمی خورد اشتباه کرد … خودتان به خاطر بسپارید. توهین شده؟ رد شد؟ آیا آن را زود به مادربزرگ / مهد کودک / مدرسه / بخش ورزش داده اید؟ سرزنش شده؟ سرزنش؟ ستایش کوچک؟ آیا آنها تقاضای زیادی داشتند؟ نخرید؟ بازی نکرد؟ مجاز نیست؟ بی انصاف بودی؟ نهمنتشر شد؟

لیست "گناهان" والدین بسیار زیاد است. حتی اگر آنها "هیچ نوع" را انجام ندهند ، کودک می تواند رفتار آنها را به روش خاصی درک کند. به عنوان مثال ، مادرم فقط در سکوت آه کشید - و او قبلاً با خود گفت: "تو هیچی نیستی. باز هم شکست خوردی. " و هر آه و نگاه مادر سکه دیگری در قلک درک او بود: "من بد هستم ، بی ارزش ، رقت انگیز. آنها مرا دوست ندارند …"

و سپس عبارت فوق العاده "من مادر شما نیستم" عبارتی است که می تواند منجر به عقب نشینی ، توهین ، تحقیر … این پیام شود: "شما مانند یک کودک رفتار می کنید! دوباره گند زدی! من والد ، سرپرست و مسئول شما نیستم ، من نمی خواهم در مورد مشکلات شما بشنوم! تو مال من نیستی! " به نظر می رسد که هدف آن بازگرداندن مسئولیت و تشویق بوده است - اما در واقع این کار باعث صدمه و آزار می شود.

زیرا در آسیب پذیرترین قسمت روح ما قرار می گیرد.

زیرا کسانی که این عبارت را "روشن" می کنند ، بارها و بارها با تجسم بعدی مادر خود ملاقات می کنند:

  • بی توجه زیرا یک شخص با دقت متوجه می شد: چیزی اشتباه است! به دلایلی ، همه چیز طبق برنامه پیش نرفت!
  • متهم کردن. تن ، صدا ، عبارت - همه چیز می گوید: "شما بد / بد هستید! تو هیچی خوب نیستی! شما دائماً آشفته می شوید!"
  • رد کردن. "من مادر تو نیستم" - مانند "تو برای من هیچکس نیستی". چون لیاقتشو نداری
  • خشونت آمیز. این حمله "من نمی کنم …!" با چنین پیام ها / اقدامات / احساسات احمقانه به من نزدیک نشوید!
  • کاهش ارزش "تو دوباره مثل یک بچه رفتار می کنی! تا کی! خسته ام!"
  • سرد. در آن لحظه ، هنگامی که پشتیبانی بسیار مورد نیاز است ، او عقب نشینی می کند و تبدیل به سنگ می شود.
  • بي تفاوت. "برایم مهم نیست! نتیجه برای من مهم است ، نه توضیح!"

اگر فردی - زن یا مرد - مهم نیست مادری دارد که توجه ، خونگرم ، پذیرنده ، دلسوز ، حامی و در عین حال با محدودیت های خوب بود - در مورد این عبارت به خود آسیب نمی رساند ، من به احتمال زیاد می گویند یا فکر می کنند: "فلفل روشن ، نه مادر! مادرم هرگز چنین کاری نمی کند! " اما همه آسیب دیدگان ، محروم ، مجروح در بزرگسالی کودکی بلافاصله با پیام طنین انداز می شوند و پاسخ می دهند - با درد ، غم ، عصبانیت ، کناره گیری متقابل و بی تفاوتی.

من اغلب به این پارادوکس فکر می کنم - افرادی که نیاز به گرما و حمایت دارند اغلب شرکایی را انتخاب می کنند که کاملاً قادر به ارائه آن به آنها نیستند. پاسخ این پارادوکس با تحقیقات و مشاهدات فیربرن داده می شود ، که در اواسط قرن گذشته دریافت که کودکانی که توسط والدین خود رد شده و مجازات می شوند بسیار بیشتر از فرزندان خانواده های مرفه به خانواده خود به آنها وابسته هستند. این کودکان که بزرگ می شوند ، همتایان بالغی را برای والدین خود می یابند و آسیب های اولیه خود را بارها و بارها در مشارکت ها بازتولید می کنند.

ماریا می داند که شوهرش مشکلات تجاری دارد. او در شش ماه گذشته چک های مداوم در دفتر خود داشته است. او می تواند تجارت ، پول و شهرت خود را از دست بدهد. شوهر بیدار است و داروهای ضد افسردگی مصرف می کند. او بسیار خسته است و مدام در محل کار دیر می کند. به مدت شش ماه بدون رابطه جنسی - داروهای ضد افسردگی کار خود را انجام می دهند. این خانواده دارای دو فرزند کوچک هستند و ماریا ، با وجود کمک دو مادربزرگ ، بسیار خسته است. در آخرین درگیری با شوهرش ، هنگامی که او بعد از نیمه شب به خانه آمد ، مری "با خود برد" - اگرچه او هشدار داد که تا آخرین گزارش را تنظیم می کند. جیغ کشید تا بچه ها از خواب بیدار شوند. "من از مادر شدن برای همه خسته شده ام! من مادرت نیستم! شما در مورد بچه ها اصلا به من کمک نمی کنید! چرا باید تمام روز با آنها درگیر شوم و سپس بیدار بمانم و تا ساعت 12 شب منتظر شما باشم؟ " شوهر ابتدا توضیح داد و بهانه آورد ، و سپس در اتاق دیگری به خواب رفت و صحبت با همسرش را متوقف کرد.

از خوانندگان عزیز می پرسید چه اتفاقی افتاده است؟

ساده است. او احساس بدی دارد. او می داند که چقدر برایش سخت است. شهرت ، رفاه و زندگی او در خطر است. او خسته است. او همیشه در تنش عصبی است. او به حمایت نیاز دارد. اما او نیز خسته بود. او همچنین نیاز به حمایت دارد. او نگران شوهرش است ، در آستانه فروپاشی عصبی است ، نگران او است - اما نمی تواند در لحظه سختی به او کمک کند …

شما چی فکر میکنید؟ آیا دو فرد خسته ، خسته ، غمگین ، خسته و کمی عصبانی می توانند به یکدیگر کمک کنند؟

به نظرتون چطوره؟

من فکر می کنم آنها می توانند.

اما کمک در این شرایط برعکس عبارت برنامه "من مادر شما نیستم!" این چیزی کاملاً متفاوت با ایده های "بازگشت مسئولیت" ، "ایجاد مرزها" ، "توزیع مسئولیت ها" است. زیرا در اینجا برای ما مهارتی مانند همدلی بسیار مهم است - توانایی جایگزینی شخص دیگری و احساس آنچه در حال حاضر برای او اتفاق می افتد. و اگر موج های اضطراب ، بی نظمی ، ترس ، اشتیاق ، غم ، آسیب پذیری را "گرفتار" کنیم ، احتمال زیادی وجود دارد که عزیز ما به حالت کودکی برگشته باشد.

و سپس - توجه - مهم است که از این حالت خارج شویم ، زیرا اگر با شریک خود ادغام شویم ، دو کودک کوچک ، ترسیده ، عصبانی ، غمگین یا بی نظم بدست می آوریم. خارج شوید و در بزرگسالی به خودتان بازگردید و سپس عملکرد "مادر" یا "پدر" را روشن کنید.

بنابراین ، در این شرایط ، بهترین راه حل ، فرزندپروری موقت است.

بگذار توضیح بدهم. من بیش از یک بار نوشته ام که یک فرد سالم نقش های مختلف را با انعطاف پذیری ترکیب می کند. زن در رابطه با مرد می تواند به "نقش عمودی" - مادر و دختر ، و "نقش افقی" - همسر ، معشوق ، خواهر ، دوست دختر تغییر حالت دهد. یک مرد در رابطه با یک زن می تواند در نقش های سلسله مراتبی - پدر یا پسر ، و همچنین در نقش های برابر - شوهر ، معشوق ، برادر ، دوست باشد. نقشهای بسیار دیگری نیز وجود دارد ، اما مهارتهای تعیین تعویض لازم و انعطاف پذیر از یکی به دیگری کلید سلامت روانی و روابط طولانی مدت است.

و سپس ، اگر ببینیم که طرف مقابل در حال عقب نشینی است ، خسته ، عصبانی ، شیطان است ، می توانیم موقتاً والدینی آرامش بخش و تسکین دهنده باشیم که احساسات او را در بر می گیرد.

اینا و ماریا هر دو فریاد می زنند "من مادرت نیستم!" زیرا بدیهی است که در این شرایط آنها خود بچه می شوند. آنها مانند یک فرد بالغ رفتار نمی کنند. نتیجه غم انگیز است - دو زوج بچه های آزرده ، بد فهمیده و زخمی یکدیگر را نمی شنوند و درک نمی کنند. والدین موقت اجازه می دهد تا برای مدت کوتاهی مادر شوهر / همسر شویم ، که هر یک از ما به طور دوره ای به آن نیاز داریم.

و سپس به جای عبارت "من مادر شما نیستم" بهتر است از عبارت زیر استفاده کنید:

  • جهت دار به ازای هر شریک توجه … "متوجه می شوم که شما (غمگین ، خسته ، نمی خواهید کاری انجام دهید). چی شد؟"
  • حمایت کردن: "اکنون می توانی به من تکیه کنی. من مراقب شما خواهم بود."
  • مجاورت: "من مال شما هستم (همسر ، دوست دختر ، شوهر ، دوست). من نزدیکم"
  • لطافت … این می تواند در آغوش گرفتن ، لمس کردن ، نوازش سر ، یک لیوان چای یا یک فنجان قهوه باشد.
  • حسن نیت.
  • پیامی به شریک در مورد او ارزش های: "شما سزاوار استراحت هستید" ، "شما دیر آمدید ، من نگران بودم. هر اتفاقی بیفتد ، ما می توانیم آن را اداره کنیم ، زیرا شما بسیار …"
  • فراگیر بودن: "آیا می توانم به نحوی به شما کمک کنم؟ مفید / مفید؟"

این اقدامات ساده می تواند تغییر ایجاد کند. همه ما از کودکی آمده ایم. و وقتی ما ، کوچولوها ، زانو می شکنیم ، یا ناراحت می شویم ، یا ناراحت می شویم ، از والدین خود کمک ، حمایت و مراقبت می خواهیم. پس از تغذیه با عشق آنها ، با دریافت آرامش و مراقبت ، می توانیم دوباره بازی کنیم ، شادی کنیم ، رشد کنیم و یاد بگیریم. به عنوان بزرگسالان ، گاهی اوقات به آسیب پذیری دوران کودکی روی می آوریم. و سپس ما به یک مادر یا پدر نمادین موقت نیاز داریم - گریه کنیم ، غمگین باشیم ، تأییدی دریافت کنیم که علی رغم همه چیز ما دوست داریم ، پذیرفته شده و مورد قدردانی قرار می گیریم. اگر شرکا نسبت به نیازهای زن و شوهر حساس هستند ، به نوبت یکدیگر را پرورش می دهند. و سپس فرزندپروری موقت ، فرزندپروری جزئی ، فرزندپروری نمادین راه خوبی است.

Image
Image

مدتهاست در این توهم نیستم که بزرگسالان در جهان وجود دارند. زیرا ما فقط در یک مکان خاص و در یک بازه زمانی مشخص و نسبتاً بزرگسال هستیم. و در جاهای دیگر و زمانهای دیگر ما اغلب بچه های کوچک سرسخت ، دمدمی مزاج ، کینه توز ، ناراضی ، ناامن ، خسته و غمگین هستیم.

و برای بازگشت به حالت عادی بالغ ، به کمی نیاز داریم.

ما به کلمات نیاز داریم.

ما به لمس نیاز داریم.

ما نیاز به پذیرش داریم.

ما به عشق و حمایت نیاز داریم.

ما نیاز به توجه داریم.

ما به کسی در کنار خود نیاز داریم که گاهی اوقات موقتاً والدین خوبی باشد.

مادر ما یا پدر ما.

نه برای زمانی طولانی.

یا چند روز.

در حالی که ما ناراحت ، بیمار یا در حال مبارزه با اژدهایان خود هستیم.

و سپس دوباره بزرگسال می شویم.

و ما می توانیم به شریک خود - در صورت نیاز - یکسان بدهیم.

ما قادر خواهیم بود والد موقت خوبی برای او باشیم - و سپس دوباره به عنوان شوهر ، همسر ، معشوق و برادر ، خواهر و دوست….

اما گاهی اوقات هنوز پدر و مادر است.

زیرا فرزندپروری - واقعی و نمادین ، دائمی و موقت - همیشه باید در جریان باشد.

توصیه شده: