شما برای من عزیز هستید ، بنابراین با هر یک از تصمیمات شما موافقم

تصویری: شما برای من عزیز هستید ، بنابراین با هر یک از تصمیمات شما موافقم

تصویری: شما برای من عزیز هستید ، بنابراین با هر یک از تصمیمات شما موافقم
تصویری: دستور غذا من را تسخیر کرده است. 2024, ممکن است
شما برای من عزیز هستید ، بنابراین با هر یک از تصمیمات شما موافقم
شما برای من عزیز هستید ، بنابراین با هر یک از تصمیمات شما موافقم
Anonim

"شما برای من عزیز هستید ، بنابراین من با هر تصمیمی که می گیرید موافقم." یک ایده بسیار رایج که اغلب برای کسانی که سعی می کنند آن را دنبال کنند ، جانبی پیدا می کند.

این بر اساس ایده "رابطه واقعی" است که باید در هر آزمونی قبول شود. در صورت لزوم ، حتی خود را به خاطر دیگری رها کنید.

تفکر سیاه و سفید ، جایی که نیم تن ها قابل مشاهده نیستند ، زمینه ها در نظر گرفته نمی شوند ، تفاوت ها ترسناک هستند. کجایی یا طرفدار من هستی یا مخالف من. یا همه چیز یا هیچ.

و سپس ، برای ماندن در یک رابطه ، من با نظرات شما "ادغام" می شوم و بخشی از خودم را که موافق نیست کنار می گذارم.

بر این اساس ، شما نیز باید این کار را انجام دهید ، در غیر این صورت "من برای شما عزیز نیستم".

شما باید "مادر" فداکار من باشید ، که در مورد او آرام می شوم ، که در همه چیز از من حمایت می کند. من قسمتی از "من" خود را در شما قرار خواهم داد ، و اگر با اختلاف نظر کنار بروید ، من خودم را از دست می دهم. شما صفحه نمایش پیش بینی های من هستید ، که همیشه باید تصویر پذیرش را نشان دهد.

و این پارادوکس است.

از سوی دیگر ، چنین فداکاری آنطور که ما دوست داریم قدردانی نخواهد شد.

از آنجا که دیگری بار تعهد ، نیاز به برآوردن انتظارات ، و رها کردن خود را به خاطر نظرات دیگران احساس می کند. برای جمع آوری خشم ، تحریک ، خستگی ، آگاهانه یا ناآگاهانه زمینه را برای درگیری ها و رهایی احساسات انباشته ایجاد کنید.

غیر ممکن است فردیت خود را در ادغام احساس کنید. اگر در تمام روابط جایی برای همه تجربیات ما وجود نداشته باشد ، احساس رابطه امکان پذیر نیست. اگر حق نداریم به آن نه بگوییم ، احساس ارزشمندی در یک رابطه غیرممکن است.

"من نمی توانم خواسته شما را برآورده کنم ، اما این همه خوبی های ما را نفی نمی کند."

یکبار این کلمات را از شخص بسیار مهمی برای من شنیدم. در عرض چند دقیقه من یک مجموعه عظیمی از احساسات را تجربه کردم: کینه ، عصبانیت ، ترس ، ناامیدی ، تنهایی. من در این مورد به او گفتم و احساس کردم چگونه احساسات فوق با احساس ارزش ، اهمیت ، قدردانی جایگزین شد. احساس شکنندگی رابطه و اهمیت آن برای من. خیلی بیشتر از چیزی که من در حال حاضر از یک شخص دریافت نمی کنم.

احساس می کردم چنین صداقت با یکدیگر ما را بیگانه نمی کند. یک قسمت نمی تواند کل تاریخ روابط را مشخص کند ، یک "نه" بسیاری از "بله" هایی را که قبلاً به یکدیگر گفته شده بود لغو نمی کند. و مواردی که هنوز در آینده امکان پذیر است ، اگر از تماس فرار نکنید ، به دلیل امتناع در نارضایتی ها و ناامیدی ها را نبندید ، بلکه تجربیات خود را به اشتراک بگذارید.

و بله ، این اتفاق می افتد که من برای شخص دیگری عزیز می مانم ، اما در عین حال او با نظر من موافق نیست. او متفاوت فکر می کند.

روز دیگر ، با یکی از همکارانمان ، به این فکر می کردیم که چه کلماتی در دعای پرلسیان وجود ندارد ، با در نظر گرفتن این نکته که ما برای برآوردن انتظارات دیگران متولد نشده ایم. ما به این نتیجه رسیدیم که ممکن است کلمات "چگونه می توانیم با توجه به تفاوت ما با هم بمانیم" باشد.

توصیه شده: