2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
ماشا و اولگ با هم به اولین پذیرایی آمدند. اما ، منتظر شروع مشاوره در لابی ، آنها به طرز شگفت انگیزی به گوشه های مختلف پراکنده شدند و خود را در تلفن های خود دفن کردند.
آنها در همان سکوت وارد دفتر شدند ، روی صندلی های صندلی نشستند ، با چشم های آنها برخورد کردند و حتی بیشتر اخم کردند. مکث شدیدی وجود داشت. بیشتر اوقات ، در اولین مشاوره ، من به مشتریان کمک می کنم تا شروع به کار کنند ، اما پس از آن به وضوح متوجه شدم: لازم است اجازه دهید تخلیه رعد و برق "رسیده" شود. و بعد از مدتی طوفانی به راه افتاد.
- داره دیوونم میکنه! دیگه طاقت ندارم! - ماشا تقریبا فریاد زد ، صورت خود را با دستانش پوشاند و با صدای بلند ، کودکانه اشک ریخت. اولگ ، که در ابتدا دهان خود را باز کرد ، عصبی شد ، روی صندلی خود تکان خورد و بی اختیار دستان خود را بالا انداخت. دستمال را به ماشا دادم و با آرامش منتظر ماندم تا احساسات کمی فروکش کند.
- ماشا ، عزیز ، به نظر می رسد تنش عظیمی جمع کرده اید. لطفا به اشتراک بگذارید چه اتفاقی برای شما می افتد؟
ماشا آهی کشید و با هیجان شروع به صحبت کرد ، دستمال های خیس را در دستانش فشرد و گاهی اوقات نگاهی به اولگ کرد ، که قوز کرده بود و به یک نقطه نگاه می کرد.
آنها شش ماه پیش ازدواج کردند. قبل از آن ، آنها با هم زندگی نمی کردند. هفته های اول پس از عروسی فوق العاده بود: هر دو اولگ و ماشا بعد از کار به خانه رفتند ، برای یکدیگر شگفتی کردند ، هدیه دادند ، و نمی توانند از سطح جدید روابط کافی برخوردار شوند. و سپس شروع شد … ناگهان معلوم شد که زنان زیادی در اطراف اولگ وجود دارند.
یک همکار ، سابق قدیمی ، دوست دوران جوانی ، مربی باشگاه ورزشی ، دندانپزشک ، دوست کتابفروشی … همه آنها به طور دوره ای به چیزی نیاز داشتند: خرید دارو ، تعمیر کامپیوتر خراب ، کمک در انتخاب مخلوط کن در آشپزخانه ، ماشین را به سرویس ببرید … اولگ ، یک روح مهربان ، همیشه به درخواست ها پاسخ می داد - یک بار ماشا دقیقاً به دلیل پاسخگویی و توانایی او در قربانی کردن برنامه هایش عاشق او شد. اکنون ناگهان معلوم شد که اولگ آماده است به همین راحتی او و برنامه های مشترک خود را قربانی کند. حداقل دو یا حتی سه عصر در هفته ، او دیر می آمد ، زیرا بعد از کار برای کمک به یک خانم دیگر رفت. مکالمات کمکی نکرد: شوهر صادقانه از ادعاهای ماشا شگفت زده شد ، در مورد خود احساس گناه نکرد و به هیچ وجه مشکل را نمی بیند. گاهی اوقات به نظر می رسید که ماشا در همه چیز مقصر است - او به دلیل هر "شاهزاده خانم" نجات یافته با اولگ دعوا کرد ، فضا را افزایش داد. و سپس ، در PMS ، بار دیگر تنها بودن با شام آماده ، احساس کردم که کاسه پر شده است. شوهر بازگشت در انتظار انفجار بزرگ بود …
- این لاستیک زمستونی رو میذارم دور گردنت !!! - ماشا جیغ کشید و حتی یک فنجان به دیوار پرتاب کرد - همان جام ، ظاهراً سرریز شده بود. صبح روز بعد ، این زوج برای مشاوره با من ثبت نام کردند.
- خوب ، من با آنها نمی خوابم ، مش. او گفت - تو تنها هستی ، من فقط تو را دوست دارم ، - اولگ سرانجام تصمیم گرفت صدایش را بدهد. - آنها فقط به کمک من احتیاج دارند ، خوب ، من پشیمان نیستم ، ها؟
به نظر می رسد شما اصلا حریص نیستید. آیا به همه کمک می کنید؟ - تصمیم گرفتم مکالمه را در جهت سازنده هدایت کنم ، زیرا ماشا دوباره آماده گریه می شد.
- خوب … بله … - اولگ به من نگاه کرد. تصمیم گرفتم لحظه را تقویت کنم.
- به من بگو ، وقتی تصمیم گرفتی با ماشا ازدواج کنی و از او خواستگاری کردی ، چه احساسی داشتی؟
اولگ آرام شد ، لبخند ملایمی روی صورتش ظاهر شد.
- خوب … که حالا من از خوشحالی و عشق خواهم ترکید. و من می خواستم ماشا هرگز از انتخاب من پشیمان نشود. من می خواستم از او محافظت کنم … و من می خواهم ، - او جمله را تمام کرد و از زیر ابرو به همسرش نگاه کرد.
- بسیار صحیح و عالی است که شما می خواهید. وقتی افراد وارد روابط طولانی مدت می شوند و سپس ازدواج می کنند ، چیزهای جدید زیادی در زندگی خود دارند. برنامه ها ، امیدها ، راحتی ، صمیمیت ، نوعی فضای مشترک ، شما همچنین می خواهید از آن محافظت کنید ، درست است؟
- درست است ، - اولگ بدون هیچ تردیدی سر تکان داد و همچنان به ماشا نگاه می کرد. صورتش به طرز چشمگیری روشن شد ، اشک هایش خشک شد. نقطه عطف مشاوره فرا رسیده است.
- و وقتی دوستان شما از شما کمک می خواهند و برای این کار باید دائما ماشا را ترک کنید ، چه اتفاقی برای فضای مشترک شما می افتد؟
اولگ گیج به نظر می رسید.
او در نهایت گفت: "خوب … کوچکتر می شود."
- درست است.و ماشا نیز احساس می کند که رها شده و محافظت نشده است. او حتی ممکن است فکر کند که زنان دیگر برای شما عزیزتر از او هستند و شما از فضای مشترک خود محافظت نمی کنید - من به خودم اجازه دادم کمی سخت گیرتر باشم. ماشا دستمال را تنها گذاشت ، به نشانه موافقت سر تکان داد و با امید به شوهرش نگاه کرد.
- شاید آره. به آن فکر نکردم. اما اگر آنها از من بخواهند که کمک کنم ، فقط این نیست ، بلکه چیز مهمی است؟ - اولگ به سختی پذیرفت فوراً این ایده که وضعیت می تواند تغییر کند.
- اما به نوعی همه این زنان بالغ زندگی کردند تا با شما آشنا شدند؟
- خب بله…
- و اکنون آنها زنده خواهند ماند. شما اولویت های دیگری دارید. و اگر ما در مورد نجات جان و مشکلات جدی دیگر صحبت نمی کنیم ، دوستان شما به تنهایی با این مشکل کنار می آیند.
زن و شوهر با هم رفتند و حتی دست هم را گرفتند. اولگ متفکر به نظر می رسید. او چیزهای زیادی برای ارزیابی مجدد و تجدید نظر داشت ، اما من دیدم که او ماشا را دوست دارد و برای این کار آماده است. و ماشا فقط درخشید. احتمالاً ، من فکر کردم بعد از اینکه همسر بالاخره لباس سوپرمن را به میخ آویخت ، چقدر در انتظار آنها است.
توصیه شده:
چگونه از انتقاد از خود دست بردارید و حمایت خود را شروع کنید؟ و چرا درمانگر نمی تواند به شما بگوید که چقدر سریع می تواند به شما کمک کند؟
عادت به انتقاد از خود یکی از مخرب ترین عادات برای رفاه افراد است. برای رفاه داخلی ، قبل از هر چیز. در ظاهر ، یک فرد می تواند خوب و حتی موفق به نظر برسد. و در درون - احساس عدم وجودی که نمی تواند با زندگی خود کنار بیاید. متأسفانه ، این یک اتفاق نادر نیست.
همه چیز درد می کند. هیچ چیز کمک نمی کند! یا چرا کار روی خود نتیجه ای نمی دهد
اغلب ، مشتریانی به من مراجعه می کنند که قبلاً تمام روشهای ممکن برای کار با خود را امتحان کرده اند ، کتابهای زیادی خوانده اند ، تمرینات زیادی انجام داده اند و تعداد زیادی از سمینارها شرکت کرده اند. آنها خیلی چیزها را می دانند ، خودشان می توانند به هر روانشناسی بگویند که مشکل آنها چیست و دلایل مشکلات آنها چیست.
روان درمانی سایکودینامیک: چگونه دانستن درباره شما به زندگی شما کمک می کند
آن و برایان عاشق می شوند و بسیار خوشحال هستند ، از کار ، معاشرت با دوستان ، زندگی عاشقانه و جنسی لذت می برند. پس از سه سال آشنایی ، آنها زندگی مشترک را آغاز می کنند. به زودی برایان تحریک پذیر می شود ، در مورد آن نگران است ، رابطه جنسی نادر شده است.
آنچه شما را از نزدیک شدن به رویای شما باز می دارد
گاهی اوقات تصاویر زیبا و به ظاهر باورنکردنی از آینده شادمان ، امید و حمایت درونی در شرایط سخت از کجا می آیند؟ آیا واقعاً خود ارضایی است یا نیم نگاهی به پتانسیل ها و قابلیت های واقعی ما است؟ از این گذشته ، برای هیچ کس پوشیده نیست که هرگونه تخیل و رویا بدون وسیله ای برای تحقق آنها به دست نمی آید.
چیزی که همه درباره آن سکوت می کنند ، یا سعی می کنند وانمود کنند که هیچ اتفاقی نمی افتد
امروز ، گروهی از روان درمانگران موضوع عملیات نظامی در خاک اوکراین را مورد بحث قرار دادند. موضوع پیچیده ، غم انگیز ، غم انگیز و دردناک است. به خصوص برای افرادی که بستگان آنها در منطقه ATO زندگی می کنند. یکی از همکارانش می گوید که او خویشاوندان خود را به اودسا فرا می خواند ، سپس منتظر بمانید ، و سپس ، مانند آن ، خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.