مزایای بحران مدیریت شده برای مراجعه کنندگان با علائم روان تنی: مطالعه موردی

تصویری: مزایای بحران مدیریت شده برای مراجعه کنندگان با علائم روان تنی: مطالعه موردی

تصویری: مزایای بحران مدیریت شده برای مراجعه کنندگان با علائم روان تنی: مطالعه موردی
تصویری: حال خوب |‌ بیماری های روان تنی یا سایکوسوماتیک 2024, ممکن است
مزایای بحران مدیریت شده برای مراجعه کنندگان با علائم روان تنی: مطالعه موردی
مزایای بحران مدیریت شده برای مراجعه کنندگان با علائم روان تنی: مطالعه موردی
Anonim

O. ، مرد 39 ساله ، برای بروز علائم نگران کننده از طبیعت روان تنی ، به دنبال کمک روانشناختی بود. 2 ماه پیش ، او با "وقفه در کار قلب" روبرو شد که در تاکی کاردی ، سرگیجه ، افزایش فشار ظاهر می شد. در طول این مدت ، O. چندین معاینه کامل با هدف جستجوی آسیب شناسی قلبی یا عروقی انجام داد

با این حال ، همه معاینات پزشکی بیهوده به پایان رسید - پزشکان اظهار داشتند که هیچ گونه آسیب شناسی وجود ندارد ، O. از نظر پزشکی جسمانی ، یک فرد تقریباً سالم بود. با این وجود ، علائم توصیف شده همچنان O. را اذیت می کند و رئیس بخش کلینیک ، جایی که O. آخرین آزمایش را انجام می داد ، او را به من ارجاع داد.

در زمان مراجعه به روان درمانی ، علائم O. همچنین با ترس شدید از مرگ در اثر ایست قلبی و ناتوانی در ترک خانه همراه شد. بستگان او را به پذیرایی آوردند. پدیده شناسی کاردیوفوبیا و آگورافوبیا که توسط وی توصیف شد عملاً زندگی حرفه ای او را فلج کرد - او یک تاجر نسبتاً موفق بود ، که علاوه بر این ، برنامه های حرفه ای فوری زیادی نیز داشت. البته ، O. در تمرکز توجه درخواست درمانی ، شکایاتی را در مورد علائمی که او را عذاب می دهد ، مطرح کرد و O. مکالمه درباره او را در چند جلسه اول ترک نکرد.

هنگامی که O. برای مدتی خود را از شکایت های جسمانی منحرف کرد ، من توانستم در مورد ویژگیهای ایجاد روابط با اطرافیانش تحقیق کنم. این گفتگو برای O. مشکلاتی ایجاد کرد ، زیرا او هیچ دلیل عملی برای صحبت در مورد موارد غیر مرتبط با علائم که او را نگران کرده بود ، نمی دید. O. از نظر ظاهری فردی بسیار مردانه ، تا حدی جدا و بدون احساس بود ، صحبت او کوتاه و ناگهانی بود. به نظر می رسید هیچ رویدادی نمی تواند قلب او را لمس کند. به گفته O. ، او همیشه در شرایطی زندگی می کرد و پرورش می یافت که نشان می داد "نگرانی و ناراحتی مانند یک مرد نیست". نوعی "سرباز قلع استوار". این وضعیت و درواقع خود داستان O. باعث ناراحتی و حتی دلسوزی من برای O. شد - ناتوانی در آرامش بیش از 30 سال به نظر من ناعادلانه بود.

یک واقعیت مهم در داستان O. در مورد روابط او با عزیزان واقعیت زیر بود - نزدیکترین فرد به او ، علیرغم عدم وجود گرما در تماس ، پدرش بود. او برای O. یک شخص بسیار مهم و معتبر بود ، "به او چیزهای زیادی آموخت" و "خوب تربیت شد". اما اخیراً پدرم بر اثر سکته قلبی ناگهانی فوت کرد. و این تقریباً 2 هفته قبل از شروع اولین حمله "قلبی" در O (اتفاقی شگفت انگیز؟!) اتفاق افتاد.

من از O. پرسیدم که چگونه مرگ پدرش را تجربه کرده است ، که مدت ها در این باره فکر می کرد و پاسخ داد: "من آن را تجربه کردم. سخت بود. " من از او پرسیدم آیا این فرصت را دارد که تجربیات خود را در رابطه با مرگ پدرش با کسی در میان بگذارد ، که پاسخ منفی داد و گفت که هیچ نکته ای در این مورد نمی بیند - "نه تنها برای خود شما بد نیست ، بلکه همچنین باعث رنج دیگران می شود ".

من ناراحتی خود را ابراز کردم که "تنها ماندن با درد تو باید سخت باشد". در همان لحظه چشم های O. پر از اشک شد و او شروع به گفتن کرد که پدرش "مرد بسیار خوبی بود".

من پیشنهاد کردم که O. اگر می خواهد ، تجربیات خود را با من در میان بگذارد ، که تا به حال تنها بوده است. نیازی به گفتن نیست که این ایده ترس و سردرگمی شدیدی را برای O ایجاد کرد.

در همان زمان ، او همچنان گریه می کرد و هنوز با من ارتباط نداشت. قلبم پر از درد شد ، گفتم که بسیار دلسوز و تسلیت او هستم.او برای اولین بار و برای مدت طولانی به من دقیق نگاه کرد. من به او گفتم اگر O. بتواند در مورد تجربیات خود صحبت کند ، نه تنها با درد خود ، بلکه از حضور من استفاده کند. به نظر می رسد O. شوکه شده باشد که احساسات او برای شخص دیگری جالب و مهم باشد. در حقیقت ، آنها (احساسات) اغلب برای خود او جالب نبودند ، او بخش عاطفی زندگی خود را یک آتاویسم آزاردهنده دانست ، که متأسفانه هنوز به عنوان غیر ضروری به طعنه نرسیده بود.

O. گفت که برای او مهم است که در مورد احساسات خود با کسی صحبت کند ، و شروع کرد به شرح جزئیات تجربیات روزهای اول غم و اندوه. در ابتدا او در "تسلیم احساسات خود" خیلی خوب نبود ، اما با گذشت زمان توانست نحوه یادگیری آنها را در تماس ما بیاموزد. پس از مدتی ، او به خود اجازه داد در مورد احساسات خود با همسرش صحبت کند ، که برای او "یک سورپرایز کامل" بود. با وجود این ، همسر توانست در این روند از O. حمایت کند. پس از مدت کوتاهی ، O. به تنهایی به من مراجعه کرد و گفت ترس او بسیار کمتر شده است.

حملات کاردیوفوبیا بسیار کمتر شده است.

در حال حاضر ، درمان O. در حال بازسازی توانایی خود در درک و تجربه احساسات است ، که برای او بسیار جالب ، هیجان انگیز و مفید بود.

توصیه شده: