یک بار در تابستان یا Krymsk (یادداشت های یک روانشناس)

تصویری: یک بار در تابستان یا Krymsk (یادداشت های یک روانشناس)

تصویری: یک بار در تابستان یا Krymsk (یادداشت های یک روانشناس)
تصویری: عشق و دیوانگی، عشق یکطرفه. محسن محمدی نیا. معین. روانشناس 2024, ممکن است
یک بار در تابستان یا Krymsk (یادداشت های یک روانشناس)
یک بار در تابستان یا Krymsk (یادداشت های یک روانشناس)
Anonim

24 روز از وقوع فاجعه در شهر کریمسک می گذرد که جان صدها نفر را گرفت و در عرض چند ساعت بنیان های اخلاقی جهانی بشر ، دیدگاه های سیاسی ، مدنی و اعتقادات را واژگون کرد.

صبح 31 ژوئیه 2012 ، با یک زن ملاقات کردم (از این پس من او را ورا خواهم نامید) ، که گفت پیامدهای سیل برای او محدود به از دست دادن ارزشهای مادی و واقعیت نیست که در تمام اوقات فراغت مجبور به کار خستگی ناپذیر زباله ها ، تمیز کردن و خشک کردن دیوارها ، آستانه نهادهای اداری محلی برای روزها شد.

او گفت: "پس از وقایع آن شب ، من از خاطرات آنچه اتفاق افتاده تسخیر شده ام."

شرح بیشتر سیل در آن شب به یاد ماندنی با لحن روشن و روشن از شخص اول در زمان حال ارائه شد.

- من به حیاط می روم و آب را می بینم. او سریع بلند می شود. وارد خانه می شوم ، مدارک را می گیرم ، می فهمم که دیگر نمی توانم از خانه خارج شوم ، با غلبه بر جریان به طبقه دوم می روم.

هنگام گوش دادن به داستان ورا ، متوجه شدم که نگاه او به سمت زیرزمین است و در فاصله 1-1.5 متر ثابت است. از او ، به استثنای لحظاتی که او تجربیات داخلی ، احساسات ، احساسات را توصیف می کرد - در این زمان او در خود غوطه ور بود (در سطح فیزیکی ، این با تغییر وضعیت ، که بسته تر شد) بیان شد.

در طول گفتگوی بیشتر ، ما به مهمترین موضوعات روزهای آینده می پردازیم.

- اکنون برای من وظیفه اصلی بازگرداندن تجارت است ، اما در این مدت آنقدر خسته بودم که دستانم به سادگی بلند نمی شود. صبح احساس آرامش نمی کنم. افسردگی و بی تفاوتی در روزهای آخر مرا رها نمی کند.

در طول بحث در مورد این مشکل ، من جایگزینی روان از عبارت "بازیابی" برای "بالا بردن" ، "گسترش" را انجام داده ام. در نتیجه ، نگاه ورا جهت خود را به سمت پله ها تغییر داد ، در امتداد آن او فرار کرد و سرش بالا رفت. در این مرحله ، من پیشنهاد کردم از پله ها بالا بروم و با تمرین آشنا شوم ، که بعداً ، در صورت لزوم ، اجازه ورود به حالت منبع را می دهد.

به طبقه دوم رفتیم. ورا را دعوت کردم تا راحت روی صندلی بنشیند و با نفس عمیق ، هنگام بازدم چشمانم را ببندم. از او خواستم بدنش آرام شود و از تخیلش خواستم او را به جایی ببرد که بتواند عمیق نفس بکشد ، به جایی که بتواند بار نگرانی ها را کنار بگذارد …

شرح این مکان به شرح زیر بود:

- من در یک چمنزار سبز هستم ، در اطراف علف های روشن ، آبدار و سبز … هوا تمیز ، تازه است …

پرسیدم: "حالا دوست داری چه کار کنی؟"

- اینجا بمان ، آرام باش …

بعد از اینکه توصیف هوای علفزار را تکرار کردم ، ورا نفس عمیقی کشید و شانه هایش را راست کرد. از شما خواستم به آنچه که انرژی زندگی ، انرژی رشد را به این چمن آبدار و سبز می دهد توجه کنید.

- علف انرژی را از زمین ، از خورشید ، نشاط را از نسیم ملایم دریافت می کند …

پس از این پاسخ ، از ورا خواستم که مدتی با این جهان یکی شود ، دنیای هماهنگی ، پاکی ، جهان احاطه شده و اشباع شده از انرژی زندگی …

پس از اتمام این تمرین ، ورا برداشت های خود را به اشتراک گذاشت:

- احساس کردم تمام بدنم پر از انرژی است. انگار سنگینی دست ها برطرف شد. وزن را از روی شانه هایم انداختم و آنها صاف شدند. تنفس راحت تر شد ، خستگی از بین رفت.

زن با تشکر از تخیل خود برای کار انجام شده ، با من به طبقه اول که گفتگوی ما در آنجا آغاز شد ، فرود آمد.

از ورا خواستم که دوباره وقایع آن شب را به خاطر بیاورد و پرسیدم که کجا این وقایع را می بیند.

- حالا می بینم که آب آنجا فراتر از آستانه است. احساس می کنم او به زودی می رود …

پس از این توصیف ، من از ورا خواستم که یک ساعت از نظر ذهنی جلو برود و آنچه را که برای تصویری که توضیح داده شد ، شرح دهد.

- تصویر بسیار دور شده است و دیگر مرزهای مشخصی ندارد … به نظر می رسد حل می شود. من می دانم که این گذشته است ، احساس می کنم پشت آن است …

در پایان گفتگوی ما ، این سال را مطرح کردم: "در نتیجه ملاقات ما چه چیزی به دست آوردید؟"

- آرامش ، احساس اعتماد به نفس ، درک این که من قدرت این را دارم که کسب و کارم را بالا ببرم ، خانه ام را ترمیم و تجهیز کنم … که زندگی ادامه دارد …

توصیه شده: