پول برای هیچ

فهرست مطالب:

تصویری: پول برای هیچ

تصویری: پول برای هیچ
تصویری: Бесплатные деньги 2024, ممکن است
پول برای هیچ
پول برای هیچ
Anonim

پول برای هیچ

اگر از شخصی که می شناسید در مورد آنچه این شخص می خواهد در زندگی خود انجام دهد بپرسید ، به احتمال زیاد پاسخ روشنی نخواهید گرفت. با این حال ، اگر از همان شخص در مورد کارهایی که نمی خواهد در زندگی اش انجام دهد بپرسید ، اکثر آنها قبول می کنند که نمی خواهند کار کنند. من فکر می کنم این عبارت "من پول زیادی می خواهم و کار نمی کنم" تقریباً توسط همه شنیده شد و گفت ، اگرچه ، البته ، استثنائاتی نیز وجود دارد ، و معتقدم افرادی هستند که صادقانه کار خود را دوست دارند و آماده انجام آن هستند. کاملا رایگان است

و معنای وظایف کاری ، بیشتر اوقات ، به این معنا نیست که جهان را به مکان بهتری تبدیل کند ، بلکه فروش زمان و مهارت های شما به پول است ، یعنی همه این حرکات به دفتر ، به دفتر ، از دفتر / برای رایانه بنشینید ، روی کلیدها کلیک کنید - از رایانه دور شوید”فقط برای دریافت حقوق در پایان ماه است. بنابراین ، مردم واقعاً دوست ندارند کار کنند ، اما جامعه به گونه ای ساخته شده است که همه اعضای آن باید به نحوی محله ایجاد کنند ، به جز گربه ها ، سگ ها و نوزادان.

در همان عبارتی که در بالا نقل کردم ، بخش دوم درونی ترین رویای یک فرد "معمولی" نیز وجود دارد ، یعنی داشتن منابع مالی خارج از کار ، یعنی "پول درست مثل آن". من کار نمی کنم - و من پول دارم ، عالی نیست؟ و این دقیقاً همان چیزی است که همه می خواهند (توجه داشته باشید که میلیونرهای موروثی و فروشندگان مواد مخدر در نمونه نماینده من گنجانده نشده اند) ، اما اگر من از دیدگاه مربیگری یک سوال منطقی بپرسم: "چرا فکر می کنید هنوز این را ندارید ؟؟ او می خواهد ، در مورد آن فکر می کند ، آنچه را که می خواهد اعلام می کند ، اما در اعماق خود باور ندارد. اگر حتی عمیق تر بروید ، او معتقد نیست که این شخص برای او امکان پذیر است ، زیرا نمی توان اعتراف نکرد که در جایی در جهان افرادی هستند که پول دارند ، اما کار نمی کنند.

پول و تعامل با آن یکی از متداول ترین درخواست ها برای مربیگری است. به طور کلی ، به طور خلاصه ، سه درخواست برای درمان کوچ (حداقل سه مورد اصلی) وجود دارد: روابط شخصی و خانوادگی (یافتن شوهر ، حفظ همسر ، بازگشت شوهر ، اخراج شوهر ، یافتن شوهر جدید و فراموش کردن قدیمی) ، این همچنین شامل روابط با فرزندان ، والدین و عاشقان می شود. رفاه مالی (بدون پول ، پول اندک ، پول زیاد ، اما هنوز راضی نیست) و پیدا کردن خودم (اصلا چرا اینجا هستم ، برای چه چیزی باید تلاش کنم ، با زندگی ام چه کنم ، چه کار کنم؟ تا همه چیز احساس خوبی داشته باشد). از نظر رویکرد باطنی ، روش دوم مهمترین است و درک و پذیرش خود به طور کلی کلید حل هر مشکلی است ، اما چنین تحقق چندان ساده ای نیست ، سالها طول می کشد ، و حتی کسانی که قادر به حل مشکلات با پول و روابط بودند ، همیشه به سمت "شناختن خود" حرکت نمی کند ، بیشتر اوقات ، هیچ قدرت و تمایلی برای این کار وجود ندارد.

صرف نظر از نحوه برخورد ما با پول - با ترس ، حرص و آز ، ناامیدی ، تمایل دردناک به مالکیت یا انزجار ، آنها دقیقاً همانند همه چیز مادی جهان ما هستند و نگرش ما نسبت به آنها فقط بر آنچه که داریم تأثیر می گذارد. ما آنها را به وفور داریم یا نه ، چه در جریان خوبی زندگی کنیم یا برای هر روبل بجنگیم.

همانطور که مربیان مربیگری می گویند ، "پول انرژی است." برخی حتی فراتر می روند و می گویند رابطه زن با مادرش اساس رابطه او با همسرش خواهد بود و رابطه زن با پدر برابر با رابطه او با پول است. در مردان ، باید فرض کرد ، عکس این امر صادق است. به عبارت دیگر ، اگر زنی خود را به عنوان "زن" پذیرفته باشد - و تعداد زیادی از زنان به دلایل مختلف قبول نکنند ، رابطه او با مادرش با موفقیت ایجاد می شود (دقیقتر ، او آنها را خواهد ساخت) ، و رابطه او با شوهرش ، زیرا در این صورت او آماده است تا با همسر خود مانند یک زن ، و نه مانند یک "مرد" ، و نه مانند یک "دختر" ، که در واقعیت ما به وفور یافت می شود ، رفتار پرشور داشته باشد.

هرگونه رابطه متقابل است. اگر رابطه دختر با پدرش را به عنوان فرآیند تعامل انرژی یا حتی به عنوان فرآیند یادگیری این تعامل در نظر بگیریم ، تصویر کاملاً منطقی به نظر می رسد. در حالت ایده آل ، پدر قابلیت اطمینان ، حمایت ، محافظت ، آرامش ، قدرت است.اگر پدر دخترش را دوست داشته باشد و از او مراقبت کند ، او با اعتماد به نفس و این واقعیت که "جهان او از او مراقبت می کند" بزرگ می شود و از نظر باطنی ، این رویکرد قابل اجرا است: "آنچه شما تابش می کنید ، دریافت می کنید "، آنچه را با آن" ارتعاش می کنید "، سپس جذب می کنید. یک پدر ، مانند یک شوهر ، برای دیوار یک "دیوار سنگی" است ، اگرچه به نظر من این دیوار نباید جلوی یک زن بایستد ، تمام دنیا را از او دور کند یا او را از جهان ببندد ، اما پشت سر او ، مانند "عقب پنهان" - برو عزیز ، جرات کن ، خلق کن ، رویاپردازی کن ، و من پوشش خواهم داد ، پشتیبانی می کنم. احتمالاً ، یک نکته مهم در اینجا این است که معنای حمایت از پدر این نیست که دختر فقط به سراغ پدر بیاید ، "به من پول بده" ، "خرید" ، "پرداخت" ، بلکه این است که او می داند چگونه با انرژی یک مرد درست رفتار کند. به خودی خود است من فکر می کنم شما با زنان بالغی ملاقات کرده اید که تمام زندگی خود را زیر "بال" مالی شوهر خود گذرانده اند و اگر ناگهان در اطراف او نباشد مانند دختران کوچک رفتار می کنند. من می گویم آنها نمی دانند چگونه تصمیمات مستقل بگیرند ، نظر خود را ندارند ، نمی دانند چگونه منطقی رفتار کنند. مادر به دختر احساس شادی در زندگی می دهد و پدر به دختر احساس ثبات می دهد. من تکرار می کنم ، این ایده آل است ، زیرا متأسفانه در واقعیت فقط چند دختر به این روش تربیت شده اند ، بنابراین نسل زنان ما مانند پینوکیو است که "گاهی اوقات پاپا کارلو پرورش می دهد ، و گاهی هیچکس".

اگر این استعاره را ادامه دهیم که تعامل با پدر دوست داشتنی به دختری می آموزد که با اصول پول ارتباط برقرار کند ، می توان گفت که برای چنین دختری ، ثبات مالی یا حتی فراوانی مالی یک هنجار داخلی خواهد بود. چرا؟ از آنجا که عشق پدرم (و البته مادرم نیز) نیازی به "سزاوار" ندارد ، فقط همینطور است. کدام یک از ما به سبک "ما شما را همینطور دوست داریم" بزرگ شدیم ، نه به این دلیل که شما خوب درس می خوانید ، در خانه کمک می کنید یا در المپیاد چینی برنده شده اید؟ تعداد کمی ، ظاهرا در ارتباط با مشتریان نسل من و چند نفر دیگر ، من اغلب از آنها می شنوم که والدین آنها از همان بدو تولد آنها را به نوعی "اشتباه" ، "معیوب" ، "شکسته" می دانند و اصل تربیت این بود که "اصلاح شود" "،" رفع "،" ازنو ". و اگر پول = عشق است ، پس چگونه می توانیم باور کنیم که می توانیم آن را همینطور داشته باشیم ، و نیازی به "به دست آوردن کار سخت" نیست؟ به هیچ وجه. هرگز به ما عشق "دقیقاً آنچنان" داده نشده است ، و نمی توانیم باور کنیم که می توان "به همین سادگی" پول داشت.

تقریباً هرکسی که با مربی یا روانشناس برای افزایش درآمد همکاری کرده باشد عبارت سقف شیشه ای را شنیده است. این درباره این واقعیت است که هر چقدر هم که شخص تلاش کند ، به دلیل نگرش های عمیق درونی ، نمی تواند به سطح درآمدی بالاتر از سطح مشخص برسد. این مقدار که او می تواند هزینه آن را داشته باشد ، اما دو برابر بیشتر - نه ، او لیاقت آن را نداشت. این بدنام "پول برای هیچ" ، که به سادگی وجود دارد ، و توسط کسی که آماده است گرفته می شود. علاوه بر این ، در هر دو جهت کار می کند - یا من نمی توانم آن را قبول کنم ، زیرا تنظیمات داخلی اجازه نمی دهد ، یا من آن را می گیرم ، اما سپس آنها در جایی ناپدید می شوند ، هزینه های پیش بینی نشده ، شرایط اضطراری وجود دارد ، یا این پول بیشتر می شود مورد نیاز شخص دیگری است نه شما. چرا؟ زیرا این "من لیاقت آن را نداشتم" در داخل وجود دارد. کودکی که با نگرش "عشق باید به دست آید" بزرگ شده است ، با پول به همان شیوه رفتار می کند ، و تا زمانی که آن را در خود تغییر ندهید و متوجه نشوید که عشق فقط وجود دارد و به موفقیت شما در کار و تحصیل بستگی ندارد ، نمی توانید رفاه مالی را ببینید ، زیرا خودتان می دانید چه چیزی است. مطمئناً پول خواهید داشت ، با دهان باز روی اجاق نمی نشینید و منتظر هستید که پیراشکی ها خود به خود بپرند ، اما این پول "به دست می آید" ، نه "دریافت" می شود.

وقتی مشتریان برای افزایش درآمد به من مراجعه می کنند ، آنها را به انجام یک تمرین بسیار ساده دعوت می کنم. تصور کنید که در حال حاضر به اندازه ای که می خواهید پول دارید و احساسات درونی را مشاهده کنید.آیا شادی ، سبکی ، قدردانی از وضعیت مالی خود را تجربه می کنید؟ از این گذشته ، این دقیقاً همان چیزی است که شما می خواهید! حدس بزنید چند نفر گفتند این چیزی است که آنها تجربه می کنند؟ تقریباً هیچ کس. بیشتر اوقات ، من می شنوم که "چیزی در داخل کوچک می شود و ناراحت کننده می شود". در حال حاضر ، بدون پول مورد نظر ، این نیز ناراحت کننده است ، اما این یک ناراحتی آشنا است ، و دیگری ، غیر معمول و از این وحشتناک تر است. چگونه می توانید آن را بدست آورید اگر حتی نمی توانید تصور کنید؟ آنها می گویند شکاکان معمولاً به من اعتراض می کنند ، اما کسانی که در قرعه کشی برنده شده اند چطور؟ عالی است ، آمارهایی را در مورد کسانی که از این پول به نفع خود یا حتی بهتر استفاده کردند - در چیزی ارزشمند سرمایه گذاری کردند و مبلغ بیشتری دریافت کردند ، استفاده کردند و آن را صرف سرگرمی و عادات بد نکردند. همیشه "مشکلات مربوط به پول" به این معنا نیست که هیچ پولی وجود ندارد ، اغلب به این معنی است که پول وجود دارد ، اما شخص نمی داند چگونه با آنها کار کند

تصور کنید که با اعتماد به نفس مشخصی که دوست دارید بزرگ شده اید. درست مانند آن ، برای آنچه که هستید ، و برای آنچه هستید / آنچه هستید. او چاق ، لاغر ، قد بلند ، کوتاه ، دارای کک و مک ، با گوش ها یا موهای بیرون زده ، با بینی بزرگ یا با پاهای بزرگ است - مهم نیست که چگونه اتم ها در آنجا تشکیل شده اند ، چگونه به وجود آمده است ، اینطور شد. یا "چنین" - همچنین به مردان مربوط می شود. تصورش سخت است؟ من معتقدم ، خودم آن را امتحان کردم - احساس فوراً ایجاد نشد. خوب است در صورت وجود به حیوانات خانگی تعمیم دهید. به عنوان مثال ، من واقعاً سگهایم را دوست دارم ، فقط آنها را دوست دارم ، حتی اگر ترازو را یاد نگیرند ، هرگز به دانشگاه نمی روند و دندانپزشک نمی شوند. آنها به توجه زیادی احتیاج دارند ، اغلب "می خواهند دستگیره کنند" ، گاهی اوقات "به دلیل احساسات بیش از حد" خراشیده ، سعی می کنند ظرف ناهار بشقاب من را لیس بزنند (خوب ، صادقانه تر است اگر بگوییم "تلاش برای برداشتن یک تکه غذا" از بشقاب من ، به ویژه مرغ ") ، با صدای بلند به رهگذران پارس می کنند و گاهی اوقات در پیاده روی به جنگل فرار می کنند و من باید آنها را دنبال کنم ، علیرغم اینکه کارهای دیگری برای انجام دادن دارم ، اما آنها می دانند که آنها دوست دارند و برای آنها "صاحبان" به معنای ایمنی کامل ، در آغوش گرفتن و کوکی ها هستند. حالا ، اگر شما نیز دوست داشتنی بودید؟ من مطمئن هستم که شما یک موجود شاد با یک کت براق زیبا خواهید بود و از همه بیشتر به افکار افسردگی در مورد سرنوشت جهان علاقه مند خواهید بود. وقتی در حال تحصیل مربیگری بودم ، یکی از مهمترین موضوعات پول ، ثروت مالی ، رفاه و نحوه کار با آن با استفاده از تکنیک های مربیگری بود و به طور کلی ، همه چیز کم و بیش به یافتن بلوک های شما ، باورهای محدودکننده داخلی برمی گردد.. ، با آنها کار کنید و به درک ثروت به عنوان چیزی کاملاً عادی و معمولی برسید. "برای من خوب نیست که خوشحال باشم ، دوست داشته باشم و در فراوانی زندگی کنم." مهارتی که به همان زیبایی که در پارادایم تفکر منفی گرا عملاً دست نیافتنی است.

من اغلب رابطه سگها را با صاحبان آنها و رابطه یک فرد با قدرتهای بالاتر را مقایسه می کنم ، زیرا شباهتهای زیادی پیدا می کنم. من ، به عنوان مالک ، زندگی راحت و راحتی را برای حیوانات خانگی خود فراهم می کنم و در عوض از آنها چه می خواهم؟ عشق ، شادی ، لذت. آیا دوست دارید وقتی سگ شما از بازگشت شما خوشحال می شود ، یا هنگام تماشای برنامه تلویزیونی مورد علاقه خود در دامان شما جمع می شود ، یا فقط در حین انجام کاری که از نظر درک انسانی شما بسیار مهم است ، می چرخد؟ فکر می کنم بله. آیا از دیدن سگ خود شاد و خوشحال هستید؟ آره. و اگر سگ همیشه در گوشه ای می نشست ، غمگین بود (با وجود این که شما همه کار را برای اطمینان از بی دغدغه بودن زندگی خود انجام می دهید) ، و چیزی مانند "من شایسته نیستم (به اندازه کافی خوب نیستم)" من مطمئن نیستم که صاحب من مرا دوست دارد "، غذای خوشمزه را رد کرد ، بنابراین" لیاقت آن را نداشت "، و با توپ و خرگوش مخمل خنده دار بازی نمی کرد زیرا از آنها پول نمی گرفت. البته شما به عنوان یک صاحب دوست داشتنی ، سگ را برای مدتی متقاعد خواهید کرد ، تکه های خوش طعم را از بین خواهید برد ، او را با توجه احاطه کرده و او را برمی دارید (البته اگر سنت برنارد نباشد) ، اما اگر او (سگ) یا او (سگ) سرسختانه بر بی ارزشی شما اصرار می ورزد ، شما در نهایت او را تنها می گذارید ، دوباره به عنوان یک استاد مهربان. شما به غیر از رقصیدن جلوی سگ کارهای دیگری هم دارید ، درست است؟ علاوه بر این ، این امر از عشق شما به حیوان خانگی کم نمی کند.به همین ترتیب ، نیروهای عالی ، که با تمام وجود سعی می کنند به شما بفهمانند که بهترین ها را برای شما آماده کرده اند ، و تنها کاری که باید انجام دهید این است که همه اینها را بپذیرید و صادقانه شادی کنید و در تمام مدت تلاش خود را انجام دهید. من شایسته آنها نیستم. " آنها همچنین موظف هستند به انتخاب شما احترام بگذارند ، زیرا شما می خواهید بی ارزش باشید ، خوب ، چه کاری می توانید انجام دهید ، باشید. و چه کسی مانع از این می شود که باور کنید شما شایسته هستید؟ فقط خودت ، نه هیچکس دیگر. چه کسی از حفظ چنین احساسی در شما سود می برد؟ مطمئناً برای نیروهای عالی نیست ، آنها هیچ فایده ای از انسان های بدبخت ندارند ، آنها ما را به هیچ وجه نمی بینند ، در حالی که ما در منفی خود نشسته ایم ، تا آن را در گوش خود پیچیده ایم ، گویی در یک پتو در یک عصر سرد نوامبر.

البته افراد زیادی هستند که بسیار سودآور و راحت هستند و شما آنها را شایسته زندگی شاد و رفاه مالی نمی دانید. گاهی اوقات اینها رئیس ، دولت ، همسر ، فرزندان و گاهی اوقات والدین هستند ("بهتر است یک کودک زیر 35 سال روی گردن من بنشیند ، اما من قدرت او را از دست نخواهم داد") ، اما همه آنها ثانویه هستند. در درجه اول اعتقاد درونی خود شماست. وقتی مراجعین به من می گویند که به دلیل اینکه والدینشان در کودکی این کار را انجام داده اند به چیزی نرسیده اند ، من به آنها پیشنهاد می کنم که به گروه آمادگی مهدکودک بازگردند ، و تظاهر به بزرگسالان و افراد مستقل نکنند ، و خدای نکرده ، رئیس بخش ها. و این احساس چگونه برای شما شخصاً مفید است؟ اگر به آن "هیچ" پاسخ دهید ، من شما را باور نمی کنم ، زیرا اگر برای شما کاملاً بی سود بود ، آن را نداشتید.

من فکر می کنم اگر می توانید باور کنید که شما - فردی که جداگانه گرفته شده است - می توانید "درست مثل آن" دوست داشته شوید و پذیرفته شوید ، آنگاه می توانید این احساس را برای رفاه مالی امتحان کنید. و حتی بهتر - نصب را برای خود بپذیرید "اشکالی ندارد من در عشق و رفاه زندگی کنم و کاری را انجام دهم که باعث خوشحالی من می شود" ، مانند آهنگی که در آن نوازنده ای پول می گیرد و دختران از گیتار زدن در MTV لذت می برند. گزینه بدی نیست ، اینطور نیست؟

دوست داشتنی و شاد باشید

تا دفعه بعد،

مال شما ،

#نیافینچام

توصیه شده: