2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
هیچ دوشنبه ای در زندگی من وجود ندارد.
در تقویم من ، خریداری شده برای پنجاه روبل ، البته ، دوشنبه ها وجود دارد ، و اگر دوشنبه بیست و پنجم ماه مه در کشور باشد ، در کل خانه من ، در کشور من و روی صفحه تلفن همراه همسرم ، البته ، بیست و پنجم ماه مه ظاهر می شود.
هیچ دوشنبه ای در زندگی من به کمترین ، مبتذل و رذیله ترین کلمه وجود ندارد. دوشنبه ها ، هنگامی که چاپگر خراب می شود ، و روحیه دوست داشتنی و حس تازه ، که شنبه شب از طراوت سرشار شده است ، تحت الشعاع قرار می گیرد که یک هفته کاری کامل پیش از چاپگرهای غیر کار ، کپی ، سفرهای مینی بوس با ناراضی وجود دارد. چهره و دیگر ، و دیگر شکست های مشابه. دوشنبه ها ، که در آن ناراحتی آنها در حدود ساعت چهار بعد از ظهر یکشنبه شروع به زندگی می کنند. دوشنبه هایی که آخر هفته را تبدیل به جهنم پیش بینی رنج آور از امر اجتناب ناپذیر می کنند. دوشنبه هایی که با رویکرد خود روح را می مکند و به آنها آموزش می دهند ، در مورد شغل خود با نفرت انگیزترین چیز در جهان مطلع می شوند ، زنگ ساعت را به صدا در می آورند ، باکره بودن صبح زود را تجزیه می کنند و مانند یک قطعه قطعه به خواب آرام می روند ، مغزهای مشکوک
مدت زیادی طول کشید تا دوشنبه ها دیگر با چیزی که به طرز غیرقابل تحملی برای من نفرت انگیز است ارتباط نداشت. در اینجا من برهنه روی تخت نشسته ام - نوشتن برای من آسان تر و جالب تر است - لپ تاپ را روی زانوهای برهنه ام نشاندم. می توانم گرم شدن ماشین عزیزم را احساس کنم: به منظور اطمینان از عملکرد صاف سیستم رایانه ای ، فرایندهایی در هر میکرو ثانیه رخ می دهد که بعید است هرگز بتواند ذهن من را درگیر کند. با این حال ، من از سطح صاف کلیدهای سیاه خوشحالم - من ضربه زدن ناهموار و مبهم آنها را دوست دارم وقتی انگشتانم آنها را در جستجوی راههایی برای آزادسازی درونی ترین افکارم لمس می کنند. برای من حماقت غیرقابل تصور است که بر سر لپ تاپ خود فریاد بزنم یا او را دقیقاً در چشم گاو بزنم. او به من کمک میکنه. او دوست من است.
حوالی سحر با انتظاری شاد از خواب بیدار می شوم. خوشبختانه در اوایل تابستان روشن می شود و من می توانم از بهره برداری بی شرمانه از رشته های تنگستن جلوگیری کنم. من یکشنبه به سرعت به سر کار می شوم - شغلی که من آن را ماموریت بزرگ خود می دانم ، نه یک بند گردن.
من بیش از یک بار فکر کردم که چرا ما اغلب نقش صاحبان بردگان خود را بر عهده می گیریم. وقتی ما رئیس خود را تجاوزگر می نامیم ، چه انگیزه ای در ما ایجاد می شود ، در واقع ، آفت ناظر ، که تعیین می کند در چه مرحله ای در این مرحله گام برمی داریم ، کاملاً در دست ما قرار می گیرد - به هر حال ، او متعلق به ما است ، بنابراین او ساخته شده توسط ما با همه وقف ماهرانه و فیلیگن.
انضباط اجباری نیست اجبار یعنی چاره ای نیست. انضباط دلالت بر هدف دارد. به محض اینکه حق انتخاب را از خود سلب می کنیم ، هر هدفی و هر معنایی از بین می رود. میل به دویدن از بین می رود - متأسفم! - برو میل به خزیدن از بین می رود. و اکنون ما دیگر به سر کار نمی رویم ، بلکه می خزیم ، با ایجاد صد و بیست مرگ. شغلی که از آن متنفریم. اما بعد - اوه ، متشکرم ، مردم بدبین مورد علاقه من در شبکه اجتماعی - ما به یاد داریم که فقط چهل سال دیگر به کار باقی مانده است ، و این در مقایسه با ابدیت چندان زیاد نیست.
از کجا می دانید که این شغل شما نیست؟ بسیار ساده. این س yourselfال را از خود بپرسید: چرا این کار را می کنم؟ دلایل زیادی وجود دارد که ارزش انجام هر شغلی را دارد. با این حال ، اگر اولین پاسخی که مانند دلقک روی چشمه از جعبه جادویی در ذهن شما ظاهر می شود پول است ، مطمئن باشید که با انجام وظیفه خود ، به سرعت از شادی - و به ترتیب از آزادی مالی - دور می شوید. متناقض است ، اینطور نیست؟
آن طرف خیابان خانه من غرفه هایی وجود دارد. این غرفه ها غذای گربه ، شیرینی و روزنامه می فروشند.پس از مدتی (معمولاً چند ماه ، و در بهترین حالت ، شش ماه) ، یک فیلم تیره ، براق و مات با بوی چسب روی غرفه ها آویزان می شود و همه چیز داخل آن تغییر می کند. مالک تغییر می کند - محتوای غرفه تغییر می کند. پس از یک دوره کوتاه مشخص ، این روند تکرار می شود. کارآفرینان بدون داشتن وقت برای جبران هزینه های خود می سوزند. غیرممکن است که با هدایت بردار هدف خود به سمت اسکناس و شمش پولدار شوید.
تنها راه ثبات مالی و پرداخت بدهی ، تمایل به درک نیازهای مصرف کننده است ، نه خود شما. تمایل به بهبود جهان ما ، مهم نیست که چقدر کلیشه ای و پیش پا افتاده به نظر می رسد. تمایل به سود رساندن به بشریت - و سپس جهان صد برابر خواهد پرداخت.
جهان با خوشحالی هر یک از ما را در بستر پر در آغوش خود می پذیرد. تخت پر به اندازه یک بالش نرم است که شانه های برهنه ام در همین لحظه به آن دست می زنند.
این را انتخاب کنید.
توصیه شده:
هیچ منبعی برای خود شما وجود ندارد. کنار می آیم
یک منبع را می توان به عنوان زمان ، پول یا هر چیز دیگری درک کرد. احتمالاً هریک از شما با شخصی ملاقات کرده اید که چیزی را برای خود از دست داده است. خرید کاپشن جدید بارها و بارها به تأخیر می افتد. زیرا در آخرین لحظه پول به نحوی از بین می رود - برای کت و شلوار کودک ، یا میکسر جدید در حمام مورد نیاز است ، یا ناگهان چکمه های خوب برای شوهرش خیلی خوب ظاهر شد.
هیچ چیز جالب در زندگی من وجود ندارد ، من هیچ سرگرمی ندارم
"هیچ چیز جالب در زندگی من وجود ندارد ، من هیچ سرگرمی ندارم … کار-خانه-کار ، هیچ سرگرمی … چگونه در خودم علاقه پیدا کنم ، یا چگونه این علاقه را به اندازه ای قوی کنم که بتوانم کاری را شروع کنم؟ و سپس به نوعی همه چیز کند است … "… یا در اینجا یک سوال مشابه دیگر وجود دارد ، شما نیز اغلب می شنوید:
ما فقط وقتی ارتباط خود را با دیگران قطع می کنیم تغییر می کنیم. هیچ تجربه ای در ارتباط با خود وجود ندارد
تماس حضوری به این دلیل بسیار ارزشمند است که در آن شخص به تجربه دسترسی پیدا می کند و برای جریان آزاد پدیده ها و برداشت های جدید باز است. با این حال ، جذب در او اتفاق نمی افتد. همانطور که قبلاً در کار قبلی اشاره کرده بودم] ، با تجزیه و تحلیل دیدگاه های فلسفی مارتین بوبر ، یک تجربه جدید توسط فردی به دست می آید که او تماس خود را ترک می کند.
"هیچ راه دیگری برای من وجود ندارد" - در مورد محدودیت ها و کلیشه ها
مشکل محدودیت ها و حساسیت به نفوذ کلیشه ای توده ها یکی از مشکلات اساسی عمیق در درک افراد از خود است. در مواجهه با اینکه چگونه باید فقط رویایی را در مورد چیزی شروع کرد ، همانطور که می دانید - "نه برای من". و نکته این نیست که به دلیل سلامتی یا ثروت مادی دست نیافتنی نیست.
مثلث بندی یا اینکه چرا هیچ مردی در زندگی من وجود ندارد
مثلث سازی زمانی است که شخص دیگری در اتحاد دو قرار می گیرد. این نفر سوم می تواند هرکسی باشد ، مانند مادر شوهر ، مادر شوهر ، دوست خانوادگی یا حتی یک حیوان خانگی. اما ، اغلب در این تولد کودکی وجود دارد. در حضور کودک ، رسوایی ها می توانند فروکش کنند.