یکی دیگر از من را نمایندگی کنید! درخواست درمان

تصویری: یکی دیگر از من را نمایندگی کنید! درخواست درمان

تصویری: یکی دیگر از من را نمایندگی کنید! درخواست درمان
تصویری: ۵ راز داشتن نفوذ کلام و قدرت تاثیر گذاری در حرف زدن 2024, ممکن است
یکی دیگر از من را نمایندگی کنید! درخواست درمان
یکی دیگر از من را نمایندگی کنید! درخواست درمان
Anonim

"سعی کنید خودتان را تغییر دهید ، خواهید فهمید که چقدر شانس شما برای تغییر دیگران بسیار ناچیز است."

ولتر

واضح است که وقتی همه چیز در زندگی برای آنها مناسب است و همه چیز خوب است ، به روانشناس نمی روند. و آنها هنگامی اعمال می شوند که شخصی در بن بست قرار دارد و راه مستقل برای برون رفت از مشکل نمی بیند ، هنگامی که در وضعیت دشواری قرار دارد: حالت عاطفی شدید ، ترس ، نگرانی ، استرس.

هنگامی که فرد علت دیگری از سلامت نامناسب را می بیند ، می تواند کار را متوقف کند: رئیس در محل کار ، شوهر / همسر ، مادر ، فرزند ، دوستان. سپس درخواست درمان چیزی شبیه به این است: چگونه می توانم نگرش او را نسبت به من تغییر دهم؟ یا یکی دیگر از گزینه ها ، هنگامی که والدین فرزند خود (بیشتر اوقات یک نوجوان) را نزد روانشناس می آورند و درخواست می کنند "فرزندم را طوری اصلاح کن که مثل قبل مهربان ، شیرین و از همه مهمتر اطاعت کند."

ممکن است لزوماً کودکی نباشد که اغلب دوست دارد مادرش را بیاورد تا روانشناس به مادرش "آتا تا" بگوید ، "شما نمی توانید اینقدر بد رفتار کنید." یا دوست پسر ، شوهر ، دوست دختر بیاورید تا روانشناس به آنها توضیح دهد که قرار نیست آنها اینگونه رفتار کنند. این که کسی که آنها را وارد کرده است باید مورد قدردانی ، احترام و قدردانی قرار گیرد.

خوب ، یا اگر همه این افراد "شکسته" نمی خواهند بروند ، روانشناس حداقل توضیح می دهد که چگونه با آنها رفتار کنید ، با چنین هیرودس ، به طوری که آنها بفهمند ، بفهمند چقدر اشتباه می کنند!

مهمترین چیز این است که بفهمید همه این افراد بد فقط اینطور رفتار نمی کنند ، اگر به هم بچسبند ، ناراحت شوند ، در داخل شما یک قلاب دارید ، یک تکه تکه ، نگه دارنده ای که درد می کند. یعنی ، روانشناس فقط می تواند با این قلاب ها ، با احساساتی که در درون مراجعه کننده وجود دارد ، کار کند.

گاهی اوقات یک مقاومت قدرتمند روشن می شود. ابتدا ، مشتری چنین فکر می کند: "اگر او (دیگری) مقصر نیست ، پس معلوم می شود من مقصر هستم؟ و من نمی توانم گناهکار باشم ، زیرا این برای من بد است ، و نه برای دیگری. غاز آب ، و من در همان زمان رنج می برم! بنابراین من درست می گویم ، و دیگری گناهکار است. " منطق ساده است ، مقصر کمربند کیست. این بدان معناست که یا خود روانشناس به فرد مقصر کمربند می دهد ، یا حداقل به او یاد می دهد که چگونه "کلاه" خود را برای رفتار بد وارد کند.

یا تعجب ایجاد می شود: "و من چه ربطی دارم؟ بالاخره ، اگر او خوب رفتار می کرد ، من خوب بودم! و همه چیز خوب بود ، همه خوشحال می شدند. و پرندگان آواز می خواندند و پروانه ها پرواز می کند. " به این معنا که منطق دوباره بسیار ساده است: اجازه دهید او دوباره همان حالت قبلی شود ، یا اجازه دهید دوباره خوب رفتار کند و همه چیز برای ما درست می شود. و من قبلاً خوب بودم ، و آن دیگری - نیز. همه برنده هستند!

اما روانشناس بد اخلاق به دلایلی نمی خواهد نحوه اثبات ، توضیح ، نشان دادن - به کسی که مقصر است را آموزش دهد. نمی خواهد شکستگی را در آنجا برطرف کند. احتمالاً نوعی شارلاتان است. بی عیب و نقص.

البته وقتی شوهر استبداد می کند بد است. وقتی رئیس محل کار شایستگی را نمی داند ، تلاش را بی ارزش می کند. وقتی دوستان خیانت می کنند. وقتی مادر بی پایان انتقاد می کند ، نمی توانید از او تمجید کنید. وقتی دوستان به شخص مریض فشار می آورند. وقتی مردم تدبیر نکنند ، ظریف نباشند ، احساس محدودیت نمی کنند. این همه حقیقت دارد.

راجع به این چه احساسی دارید؟ درد ، کینه ، عصبانیت ، ناتوانی ، درماندگی ، ناامیدی ، اشتیاق ، تلخی ، رنج. شما فقط می توانید با این کار کنید! با آن احساسات و تجربیاتی که در درون دارید. ما نمی توانیم افراد دیگر را تغییر دهیم ، اما می توانیم نگرش خود را ، تصورمان از آنچه آنها انجام می دهند و چگونه رفتار می کنند را تغییر دهیم.

این به هیچ وجه به این معنا نیست که به خود اجازه دهید به استبداد ، انتقاد ، بی ارزش کردن ، تحقیر ادامه دهد - با همه اینها کنار بیاید. این بدان معناست که احساس توهین ، تحقیر ، توهین ، بی ارزش شدن ، بی احترامی را متوقف کنید. و برای این…. شما باید بیاموزید که برای خود ارزش قائل شوید ، احترام بگذارید ، دوست داشته باشید ، مراقبت کنید ، برای خود جالب باشید. سپس ، وقتی احساس ارزش و اهمیت می کنید ، می توانید یاد بگیرید که از مرزهای خود دفاع کنید ، از حقوق خود دفاع کنید و دست از تجاوز به رفاه روانی (و جسمی) خود بردارید.

وقتی هسته درونی یک فرد قوی باشد ، وقتی عشق به خود بدون قید و شرط وجود داشته باشد ، وقتی احساس ارزشمندی در خود وجود داشته باشد ، نگرش افراد اطراف تغییر می کند. سپس مردم به طور شهودی احساس می کنند ، درک کنید که این با شما غیرممکن است! و این در مورد نوعی غرور نیست ، پرخاشگری بیش از حد و آمادگی شما برای "نق زدن" به کسی. واقعیت این است که شما فردی کامل ، مستقل و خودکفا هستید ، فردی که ارزش خود را می داند.

توصیه شده: