چگونه بر تنبلی غلبه کنیم. چگونه می توان تنبلی را برای همیشه از بین برد. اقدامات ساده

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه بر تنبلی غلبه کنیم. چگونه می توان تنبلی را برای همیشه از بین برد. اقدامات ساده

تصویری: چگونه بر تنبلی غلبه کنیم. چگونه می توان تنبلی را برای همیشه از بین برد. اقدامات ساده
تصویری: یک بار برای همیشه تنبلی و پشت گوش انداختن کارها را کنار بگذارید 2024, آوریل
چگونه بر تنبلی غلبه کنیم. چگونه می توان تنبلی را برای همیشه از بین برد. اقدامات ساده
چگونه بر تنبلی غلبه کنیم. چگونه می توان تنبلی را برای همیشه از بین برد. اقدامات ساده
Anonim

دلایل تنبلی چیست؟ چگونه با این بی تحرکی آسیب شناختی مقابله کنیم؟

در واقع تنبلی را می توان به دو مشکل تقسیم کرد - مشکل انگیزه و مشکل اراده.

بنابراین دلایل اصلی تنبلی در رابطه با انگیزه چه می تواند باشد؟

انگیزه کافی نیست

به طور نسبی ، اگر عصر برای بدست آوردن حدود 100 روبل باید از مبل خارج شوم ، که مطلقا هیچ نوع آب و هوایی در خانه ایجاد نمی کند ، بعید است که از روی نیمکت بلند شوم. در واقع ، چرا؟ 100 روبل بیشتر ، 100 روبل کمتر … اگر در مورد 10000 روبل صحبت می کردیم ، بلافاصله از تخت بیرون می آمدم و می دویدم تا کاری انجام دهم.

گاهی اوقات وضعیت کمی متفاوت است - شما به طور کامل نمی دانید که نتیجه چه خواهد بود. در این مورد ، انگیزه نیز انگیزه نیست. شما واقعاً باور ندارید که به نتیجه ملموسی خواهید رسید ، چنین حقی را به خود نمی دهید.

در حقیقت ، ایمان فقط به شما این حق را می دهد ("من حق دارم این 10 هزار روبل را در نیم ساعت به دست آورم ، به این معنی که من بلند می شوم و آن را انجام می دهم!"). اگر من چنین حقی را به خودم ندهم ، مهم نیست که چگونه بلند می شوم و هرطور که سعی می کنم کار را انجام دهم ، موفق نخواهم شد. بر این اساس ، همه اینها به انگیزه و هدف نه چندان قوی اشاره دارد.

انگیزه و هدف همیشه موازی یکدیگر هستند. تفاوت این دو مفهوم در چیست؟

هدف متضمن یک کار خاص است ، به عنوان مثال ، درآمد 10 هزار روبل در نیم ساعت و سپس به طور منظم این مبلغ را بدست آورید. انگیزه ممکن است به این معنا باشد که من در حال حاضر به نتیجه ای نخواهم رسید و در اعداد خاصی نخواهد بود ، اما در این واقعیت که بهتر می شوم ، پیشرفت می کنم و غیره. بنابراین ، انگیزه یک فرایند است ، یک هدف یک نتیجه است.

اگر هدف برای یک فرد بیش از حد بالا باشد (او معتقد نیست که می تواند به نتایج خاصی برسد ؛ نمی داند برای این کار چه نوع تلاش هایی باید انجام دهد) ، این باعث کاهش انگیزه او می شود. از نظر استعاری ، انگیزه را می توان با انرژی مقایسه کرد که ما را به سمت هدف می کشاند.

هدف و نیازها منطبق نیست

هدف یک وظیفه واضح با ذکر زمان و مقدار است ("من می خواهم به طور مداوم 10 هزار دلار در ماه درآمد داشته باشم!"). انگیزه چیزی است که شما را وادار می کند تا 10 هزار دلار در ماه به دست آورید.

بنابراین ، شما می خواهید مقدار مشخصی کسب کنید یا دریافت کنید ، اما بدن شما مقاومت می کند ("من با این پول چه کنم؟ من به لباس های مارک گران قیمت احتیاج ندارم ، نیازی به پرداخت وام مسکن برای یک آپارتمان ندارم … با این پول می توانید ماشین بخرید ، اما چرا؟ ") ، انرژی درون شما روشن نمی شود (" خوب ، خوب ، اما نه! "). و هر آنچه را که به خود پیشنهاد می دهید ، آگاهی به تماس پاسخ نمی دهد.

یک اتفاق مکرر زمانی رخ می دهد که مردم می گویند می خواهند درآمد زیادی داشته باشند ، اما وقتی یک زن و شوهر عاشق را می بینند ، اشک در چشمانشان حلقه می زند ، قلب آنها در سینه شان می تپد - در درون هوشیاری ، واکنش به چیزهای کاملاً متفاوتی انجام می شود. این یک نوع جایگزینی است - من می خواهم درآمد زیادی داشته باشم ، اما در واقع می خواهم دوست داشته باشم و مانند دیگران در روابط هماهنگ و زیبا باشم.

وضعیت برعکس نیز اتفاق می افتد - یک فرد به هر طریق ممکن سعی می کند روابط خود را در خانواده مرتب کند ، اما در واقع نگران بدهی ها و پرداخت به پیمانکاران است و به دنبال گزینه های اضافی برای کسب درآمد به منظور سرمایه گذاری در تجارت است. بدن به او اشاره می کند که علاقه واقعی نه در روابط ، بلکه در پول است. و تا این نیاز اساسی عاطفی برطرف نشود ، حل مشکلات دیگر غیرممکن خواهد بود. در جایی که علاقه فرد متمرکز است ، انرژی بیشتری وجود خواهد داشت ، به ترتیب ، این کارها با کارایی بیشتری حل می شوند.

یک هدف انتزاعی (بدون خواسته های خاص ، بدون تجسم خاص ، درک واضح از آنچه دقیقاً می خواهید).ممکن است افکار وجود داشته باشد ، اما روح شما موافق این مسیر نیست ، بنابراین هدف در سطح یک کار انتزاعی باقی می ماند (شما آن را نمی بینید و آن را احساس نمی کنید)

وقتی شخصی هدفی آگاهانه و قابل درک را در مقابل خود می بیند ، به نظر می رسد که آن را احساس می کند ، عملاً در دست او است. سپس انرژی روشن می شود. یک منبع داخلی به یک هدف انتزاعی متصل نیست ؛ در حقیقت ، وجود ندارد. اگر نمی دانید دقیقاً می خواهید به چه چیزی برسید (من می خواهم - من نمی خواهم) ، پس شما اصلاً این را نمی خواهید. نتیجه گیری - این انگیزه نخواهد بود ، شما همچنان تنبل خواهید بود ، زیرا انرژی افزایش نیافته است.

مهمترین نکته از هر سه نکته این است که میل و انرژی محض باید از همه باورها ، نگرش ها ، ایده ها ، اهداف شما قوی تر باشد. باید شما را از داخل "بکشد". اگر اینطور نیست ، شما یک بار دیگر بی حرکت روی تخت دراز می کشید و سریال را برای بیست و پنجمین بار تماشا می کنید - مهم نیست چه کار کنید ، فقط این کار را نکنید!

چگونه می توان با عدم انگیزه برخورد کرد و به طور کلی با همه اینها چه باید کرد؟

اهداف روشنی ، مختصر و قابل فهم برای تکنیک SMART تعیین کنید.

اول از همه ، نیاز اساسی را شناسایی کنید ، برای این منظور به عمیق ترین قسمت روح خود بروید ، که واقعاً می داند بیشتر به چه چیزی نیاز دارد. مهم نیست که چگونه خود را فریب می دهید ("من باید بیشتر درآمد داشته باشم!") ، اگر روح شما آرامش و آرامش می خواهد ، در آغوش گرفتن یک عزیز ، قرارهای ملایم ، عاشقانه و دلپذیر ، در زمینه مادی موفق نخواهید شد. این نیاز را در خود تشخیص دهید! به طور طبیعی ، شرایطی وجود دارد که درگیری در درون هوشیاری به وجود می آید و رشد می کند - می توانید تمام روز با معشوق خود بغل کنید ، اما همچنان باید پول کسب کنید ، زیرا بعد از مدتی می خواهید غذا بخورید. در این حالت ، همه چیز همانطور خواهد بود که شما با فرزند درونی خود موافق هستید. بنشینید ، به درون هوشیاری خود نگاه کنید ، به نیازهای خود توجه کنید ، آنها را بپذیرید و با خود بگویید: "بله ، من می بینم ، احساس می کنم ، می شنوم ، می فهمم که شما در حال حاضر آغوش بیشتر ، عشق و عاشقانه می خواهید ، اما وظیفه مهمتر دیگری نیز وجود دارد.. اگر آن را برآورده نکنیم ، بستنی ، آب نبات ، لباس جدید نخواهیم داشت. ما هزینه خدمات شهری را پرداخت نمی کنیم ، غذای خوشمزه و غیره نخریدیم. " آنچه در این منطقه برای شما مهم است بگویید و با خودتان موافق باشید: "ببین ، امروز ما کمی قدم می زنیم ، اما سپس دو روز کار می کنیم." در هر درگیری ، مهمترین چیز این است که سازش پیدا کنید ، بنابراین این تعادل را در آگاهی خود پیدا کنید.

در مورد وضعیت مخالف (شما به خود می گویید که باید رابطه را مرتب کنید ، اما پول از شما سرگردان است) ، دوباره موافقت کنید: "خوب ، اجازه دهید این س nowال را کناری بگذارم ، من با همسرم موافقم. من درک می کنم که ما یک درگیری جدی طولانی داریم ، این بحران باید حل شود ، اما در حال حاضر من یک پروژه در آتش دارم ، باید این کار را انجام دهم. بگذارید این موضوع را در یک هفته مطرح کنیم ، اما فعلاً بدون احساسات زندگی خواهیم کرد ، فقط سعی کنید آنها را خاموش کنید."

اگر دلایل عمیق تری را که بر این واقعیت تأثیر می گذارد که "انگیزه شما" متوقف می شود و شما شروع به "فشار" در خود کرده اید ، در نظر بگیریم ، می توان والدین و خویشاوندان سرکوب کننده ای را که هرگونه برانگیختگی شما را به عقب راندند ، مشخص کرد. بر این اساس ، از اوایل کودکی به شرایطی عادت کرده اید که وقتی شادی آشکار می شد ، مادر ، پدر ، پدربزرگ یا مادربزرگ به سادگی او را به هوشیاری شما فشار می دهند ("چرا روی تخت می پرید؟!"). به طور نسبی ، شما مجبور شدید یک بازی آرام انجام دهید ، و این معادل مجازات است ، زیرا می خواهید کل انرژی را دور بریزید.

اگر در دوران کودکی شرایط مشابهی داشتید ، مکانیسم کار شده قبلاً در ناخودآگاه ثابت شده است. به محض وجود هیجان ، چیزی به شدت به شما انگیزه می دهد ، خودتان خودتان را عقب می کشید - برای نشستن ، هیچ کاری نمی توان انجام داد ، زیرا شما شایسته آن نیستید. شما نمی توانید آنچه را که هیجان شما می خواهد بدست آورید ؛ شما باید آرام در گوشه ای بنشینید و در این زندگی چیزی نخواهید.

بنابراین ، شما خودتان "خود را در خود می پیچید" ، و پس از آن دیگر چیزی نمی خواهید. آنچه را که واقعاً می خواستید در زندگی بدست آورید ، نمی توانید ؛ شما خود را متقاعد کرده اید که خواستن چیز بدی ضرر دارد. نتیجه گیری - من این کار را نمی کنم ، ترجیح می دهم وانمود کنم که چیزی نمی خواهم. بنابراین شخص هرگونه انرژی ، هیجان و الهام را در خود سرکوب می کند - قبلاً به او آموزش داده شده بود که این کار را با موفقیت در کودکی انجام دهد.

یاد بگیرید که خواسته های خود را درج کنید ، به آنها گوش دهید ، نیازهای واقعی خود را دریابید ، مهم نیست چقدر دردناک باشد!

شرایطی که فرد بین روابط و پول تصمیم می گیرد در زمان ما کاملاً متداول است. در مقابل پیشینه او ، بسیاری از افراد جایگزین دارند - من می خواهم در رابطه باشم ، اما قصد دارم شغل دوم پیدا کنم. چرا؟ این برای فرد دردناک است که این واقعیت را بپذیرد که او واقعاً توجه ساده انسان ، مشارکت عاطفی ، مراقبت و روابط را می خواهد - چیزهای ساده ای که در دوران کودکی برای او سرکوب شده و توسط اعضای خانواده رد شده است (کودک حتی می تواند از نیاز خود شرمسار باشد. تماس عاطفی)

بنابراین ، اگر خانواده نیاز کودک را سخت کرده باشند ، در بزرگسالی او درک دردناکی از نیاز واقعی خود خواهد داشت ، و در نتیجه ، جایگزینی آغاز می شود. مرحله بعدی تنبلی و تعلل است.

بدنبال نیاز اساسی خود باشید ، سپس می توانید انرژی درونی را برای برآوردن آن پیدا کنید. و انرژی انگیزه ای است که شما را به سمت هدفتان می برد. تنها در این صورت است که تنبلی از بین می رود!

توصیه شده: