2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2024-01-12 20:57
نویسنده: بورکووا النا ویکتوروونا روانشناس ، کارشناسی ارشد علوم روانشناسی - چلیابینسک
البته ، شخصیت خودشیفته دارای بسیاری از درگیری های داخلی مشخصه خط مرزی است: هویت پراکنده (احساس خلاء ، تناقضات در درک خود ، ناسازگاری ، درک ضعیف از دیگران) ، کاهش توانایی مقابله با اضطراب ، تکانشگری ، تغییرپذیری احساسی ، بی اعتمادی از دیگران ، و خیلی بیشتر.
با این حال ، چیزی که یک شخصیت خودشیفته را از یک فرد مرزی متمایز می کند ، تورم روانی شدید است که شامل همزیستی متضاد دو مرحله است: احساس بی اهمیتی خود و مگالومنی.
بگذارید برای شما مثالی بزنم. یک دختر نوجوان توسط یک مادر مجرد در شرایط اقتصادی متوسط پرورش می یابد. او می بیند که چگونه سایر همکلاسی های دخترانه خوب لباس می پوشند ، هر بار که چیز جدیدی در کمد لباس آنها وجود دارد ، آنها احساس اعتماد به نفس می کنند ، به راحتی با پسران ارتباط برقرار می کنند و از موفقیت با آنها لذت می برند. او به ملاقات آنها می آید و می بیند که خانه آنها یک فنجان پر است ، چگونه پدرشان با آنها به طور حامی با آنها ارتباط برقرار می کند. و حس حسادت شدیدی که آنها دارند و او ندارد عذاب می کشد ، و همراه با حسادت - احساس شرمندگی حاد و حقارت خود. این دختر خود را با همسالان خود مقایسه می کند و متوجه می شود که چنین لباس هایی ندارد ، و شاید هرگز نخواهد داشت ، زیبایی ، پسران ، موفقیت. او تمام شب گریه می کند و به خود می گوید: "اینطور نباید باشد. من از آنها بهتر و باهوش ترم ، من نیز سزاوار بهترین ها هستم. این عادلانه نیست!" - احساس بی اهمیتی به طور دائم با اعتقاد به برتری فرد جایگزین می شود.
و درگیری دیگر انتظارات بیش از حد دیگران است که هرگز محقق نمی شود.
اگر شخصیت مرزی به دلیل انتظار نگران کننده از طرد شدن و رها شدن با دیگران ارتباط برقرار نکند و در نتیجه ، نگرش مداوم در حال تغییر نسبت به شریک از عشق به نفرت باشد ، فرد خودشیفته به انحصار خود متقاعد می شود. به نظر می رسد که شرکایی که در کنار او هستند به سطح او نمی رسند ، آنها ناچیز هستند یا به نوعی معیوب هستند. بنابراین خودشیفته احساس شرم و حسادت خود را بر اطرافیان خود نشان می دهد.
اما ابتدا ، خودشیفته فرد مورد نظر خود را ایده آل می کند.
من این را با مثال مرد خودشیفته ای که روانشناس را انتخاب می کند نشان خواهم داد.
او نزد روانشناس می آید و می گوید: "من پرس و جو کردم و به این نتیجه رسیدم که شما یکی از بهترین متخصصان شهر هستید ، بنابراین تصمیم گرفتم به شما مراجعه کنم."
توجه داشته باشید که خودشیفته همیشه سعی می کند یک متخصص را انتخاب کند ، نه به این دلیل که او نظر خوب خود را در مورد او بیان کرده است ، بلکه به این دلیل که این متخصص از نظر او معتبر به نظر می رسید (به عنوان مثال ، شخصیتی روشن در وب سایت حرفه ای نقل قول شده است).
ایده آل سازی فرد خودشیفته این است که او به طور پیشینی انتظارات زیادی از این متخصص دارد و انتظارات او چندان با واقعیت مطابقت ندارد. به عنوان مثال ، یک خودشیفته ممکن است فکر کند: "اکنون ، در یک مشاوره ، متخصص به تمام سوالات من پاسخ می دهد."
و پس از آن 100 درصد مواقع استهلاک وجود دارد.
در اواخر مشاوره ، مشتری خودشیفته قطعاً ناامیدی عمیق خود را از حرفه ای بودن روانشناس ابراز می کند.
استهلاک بیماران در روش درمان به خوبی نشان داده شده است.
در موارد شدیدتر ، مشتری شروع به آزار و اذیت روانشناس می کند: باج خواهی می کند ، نظرات مخرب می نویسد ، به ویژه هنگامی که در روند مشاوره یا درمان ، به دلایلی ، غرور او مجروح شد و خودشیفته عصبانی شد.
البته خود روانشناس می تواند غیرحرفه ای عمل کند. برای ایجاد نظر عینی در مورد وضعیت ، باید سابقه روابط بین فردی مشتری را بدانید.اگر همه شرکا / شرکای زن او به "سطح" نرسیدند و سابقه یک سری جدایی ها ، طلاق ها ، روابط تجاری فسخ شده را داشتند ، که در آنها شخص خود را فقط سفید می بیند ، این دلیل فکر است.
در اینجا مثالی از آنچه یک مشتری خودشیفته در مورد زنان خود می گوید ، آورده شده است:
من نمی توانم بفهمم که آنها را دوست داشتم یا نه. شاید احساس جذابیت جنسی کردم.
در ابتدا ، یک زن با ذهن یا روشنایی ، منحصر به فرد بودن ، خویشاوندی روح ، مراقبت از من "قلاب می کند" ، اما پس از مدتی که نسبت به او سرد می شوم ، کمبودهای او را می بینم ، در هنگام رابطه جنسی اظهارنظر می کنم ، سپس رابطه بین ما به طور کامل ناپدید می شود ، جذابیت او ناپدید می شود و من به دنبال یک عاشقانه جدید در کنار آن هستم. سپس احساس می کنم با او در همان قلمرو تنگ شده ام و می خواهم تنها بمانم. حتی اگر زنی بخواهد به خاطر من تغییر کند ، این تغییرات هنوز برای من کافی نیست ، به سرعت خسته کننده می شود. و وقتی تنها هستم ، اضطراب و احساس پوچی به وجود می آید."
اتو کرنبرگ در کتاب خود "اختلالات شدید شخصیت" توجه درمانگران را به این لحظه جلب می کند که در مرحله مصاحبه تشخیصی ، هنگامی که روان درمانگر مجبور می شود با مشتری خودشیفته وارد رویارویی شود ، می تواند خشم و طرد خود را نشان دهد ، نگرش متکبرانه و امتناع از همکاری
به دلیل سطح پایین انتقاد از خود و انتظارات زیاد از درمانگر ، فرد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته اغلب برای مدت طولانی در درمان نمی ماند. تنها استثنا افراد خودشیفته افسرده هستند. در چنین مواقعی ، آنها ممکن است اعتراف کنند که حداقل به کمک یا پشتیبانی احتیاج دارند.
یک متخصص باتجربه می تواند اختلال شخصیت خودشیفته را طی یک مصاحبه ساختار یافته 2 ساعته که توسط O. Kernberg پیشنهاد شده است ، تشخیص دهد.
درمان شخصیت خودشیفته در درجه اول شامل شکل گیری عزت نفس کافی ، درک کافی از خود و دیگران است.
کاهش ارزش خودشیفته با نیاز به حفظ عزت نفس به قیمت دیگران همراه است ، به منظور رهایی از احساس شرم در مورد حقارت خیالی خود ، و مسئولیت شکست های خود را بر عهده دیگران می گذارد - "من شبیه نیستم زندگی چنین است."
به نظر می رسد که خودشیفته با کاهش ارزش خود به خود اطمینان می دهد که حداقل مانند دیگران اگر بهتر نباشد ، خوب است.
در درمان ، این مهم است که به خودشیفت بفهمانید که چگونه می تواند در خود احساس غرور کند ، بدون توسل به نگرشی تحقیرآمیز ، برای تحمل نقایص دیگران و همچنین خود.
نیاز به ایده آل سازی با هویت پراکنده همراه است. خودشیفته به خودشیفتگی احتیاج دارد تا بتواند کسی را داشته باشد که به او تکیه کند ، از چه کسی الگو بگیرد ، از چه کسی استفاده کند تا احساس پوچی نکند. و در عین حال ، خودشیفته ترس از وابستگی به شریک زندگی خود را دارد.
اغلب خودشیفته از احساسات خود جدا شده است ، پر از تناقضات مختلف ، نیازهای او را درک نمی کند. وظیفه روان درمانی این است که به او بیاموزد که بر اساس نظر شخصی انتخاب کند ، تأمل کند ، همدلی نشان دهد.
به گفته روانپزشک P. B. گانوشکین ، اختلالات شخصیتی می تواند در طول مدت روان درمانی طولانی مدت (از 4 سالگی) قابل برگشت باشد.
شخصیت خودشیفته از دوران کودکی در شرایطی شکل می گیرد که کودک یا انتظارات والدین (پدر ، مادر) را برآورده نمی کند ، یا به عنوان بت خانواده پرورش می یابد و خود کاذب در نیاز به رعایت شروع می شود. ، در همان زمان افکار و احساسات خود را به پس زمینه می کشاند.
توسعه آگاهی ، اصلاح روابط با دیگران ، تشکیل دفاع های روانی بالغ می تواند زندگی یک فرد خودشیفته را تا حد زیادی تسهیل کند.
توصیه شده:
شباهت. درگیری مزمن داخلی
آیا فرد در تماس مستقیم با خودش است؟ در واقع ، سیستم ایده های انسان در مورد جهان از چه چیزی ایجاد شده است؟ چرا رهایی از درگیری مزمن داخلی بسیار دشوار است؟ - بابا ، من مثل شما می شوم ، - پسر از پدرش می پرسد ، - کی بزرگ می شوم؟ - البته ، پسر ، - والدین بدون تردید پاسخ می دهند.
درگیری داخلی تنهایی محبت است
من مجموعه ای از مقالات را ادامه می دهم که ماهیت دوره نویسنده من "مدیریت موثر استرس" را نشان می دهد ، و همچنین خواننده را با علل استرس آشنا می کند. علل بیرونی استرس یا عوامل استرس زای خارجی در بسیاری از مقالات و کتابهای روانشناسی به طور گسترده توضیح داده شده است.
درگیری خارجی - درگیری داخلی
وقتی شروع به ایفای نقش هایی می کنیم که برای خودمان غیرمعمول است ، وانمود می کنیم راحت و خوب هستیم ، صحبت از روابط جعلی منطقی است. پشت نقاب فروتنی و فروتنی ترس از مواجهه با عدم شباهت یکدیگر پنهان شده است. ما با نگه داشتن شریک روی آن تمرکز می کنیم.
عذاب دهنده خودش درگیری داخلی به عنوان "واکسن" علیه صمیمیت
اگر با مشکلات رابطه ای روبرو هستید ، وقت خود را برای جستجوی تمام وقت تلف نکنید. به دنبال کشمکش درونی خود باشید. این راه برای تغییر کوتاهتر است. ماهیت همه درگیری های خارجی بین مردم ، قبل از هر چیز ، در تضادهای درونی یک شخص با خود نهفته است.
تفاوت بین اسکیزوئید و خودشیفته چیست؟
هر تیپ شخصیتی دارای الگوهای رفتاری اجتنابی است که خود را به روش های مختلف نشان می دهد و در نگاه اول می تواند بسیار شبیه به هم باشد. با این حال ، تفاوت هایی نیز وجود دارد. دنیای درونی فرد خودشیفته خسته کننده ، خالی و پر از اشیاء درونی بی ارزش است که خود او در درون آگاهی خود قرار داده است.