شانه شکسته یک ازدواج کامل: داستان یک ماهیگیر و یک ماهیگیر

تصویری: شانه شکسته یک ازدواج کامل: داستان یک ماهیگیر و یک ماهیگیر

تصویری: شانه شکسته یک ازدواج کامل: داستان یک ماهیگیر و یک ماهیگیر
تصویری: فقط یک حبه سیر رو داخل آن بگذارید و نتیجه آن! 2024, آوریل
شانه شکسته یک ازدواج کامل: داستان یک ماهیگیر و یک ماهیگیر
شانه شکسته یک ازدواج کامل: داستان یک ماهیگیر و یک ماهیگیر
Anonim

نویسنده مقاله: Maleichuk Gennady. روانشناس ، درمانگر گشتالت اسکایپ: Gennady.maleychu

من فکر می کنم که بسیاری از مردم افسانه پوشکین در مورد پیرمرد و ماهی را به خاطر می آورند. طرح آن بسیار ساده است: یک ماهیگیر پیر ماهی قرمز گرفت ، که جادویی شد. ماهی ها به خاطر قدردانی از این واقعیت که پیرمرد به او رحم کرد و او را به دریای آبی رها کرد ، آرزو کرد که خواسته های پیرمرد را برآورده کند …

همه می دانند که بعد از آن چه شد. همسر قدیمی او ، با اطلاع از این موضوع ، شروع به درخواست از ماهی جادویی کرد تا خواسته های خود را بیشتر برآورده کند ، تا اینکه ماهی از آن خسته شد و او این جریان تمام نشدنی هوس های پیرزن را قطع کرد و همه چیز را به حالت اولیه بازگرداند. در نتیجه ، پیرمرد و پیرزن در یک دهانه شکسته باقی ماندند - در وضعیتی که همه چیز در آن شروع شد.

قرائت واقعی داستان ، تصویری از یک پیرمرد بی گناه و مطیع را ترسیم می کند و تمام هوس های همسر قدیمی خود را برآورده می کند - خودخواه ، خودخواه و سیری ناپذیر. در عین حال ، پیرمرد غالباً همدردی را بر می انگیزد ، پیرزن بی چون و چرا محکوم می شود و باعث ایجاد احساسات منفی می شود: نوعی عوضی که پیرمرد فقیر را برانگیخت ، همه چیز برای او کافی نیست!

با این حال ، بیایید عجله نکنیم ، اینجا همه چیز خیلی ساده نیست. با نگاهی دقیق به این افسانه ، تعدادی س questionsال مطرح می شود:

  • با وجود این واقعیت که یکی از شرکا دائماً از دیگری استفاده می کند ، چه رابطه ای پایدار است؟
  • چه چیزی پیرمرد را وادار به اطاعت از همسر دمدمی مزاج و سیری ناپذیر خود می کند؟
  • چه چیزی باعث سیری ناپذیری پیرزن شد؟

بیایید به ترتیب شروع کنیم.

این رابطه چیست؟

چنین روابطی را می توان بر اساس اصل مکمل بودن به عنوان مکمل تعریف کرد. مکمل [fr. مکمل <لات. Comper - add] - اضافی ، اضافی.

در این مورد ، منظور ما مکمل عملکردی است ، یعنی همسران در چنین رابطه ای وظایف والدین را برای شریک خود انجام می دهند. روابط مکمل نسبتاً پایدار است. شرکای چنین رابطه ای به دلایلی "انتخاب" می شوند - همه به طور ناخودآگاه به دنبال آن نیمه هستند ، که برای برآوردن نیازهای اصلی ناامید کننده و معمولاً ناخودآگاه آنها مناسب ترین است.

روابط تکمیلی از نوع "کودک - والدین" با امید دریافت پذیرش بی قید و شرط ، عشق بی قید و شرط و به رسمیت شناخته شدن ایجاد می شود ، که به دلایل مختلف نمی تواند از والدین آنها به دست آید.

در این مورد ، شریک تحت نظر والدین قرار می گیرد و انتظار می رود که وظایف والدین را انجام دهد. با این حال ، تناقض چنین روابطی این است که اساساً برآوردن این نیازها در آنها غیرممکن است.

این بدان معنا نیست که در همه مشارکت ها نمی توان عشق و شناخت بی قید و شرط را دریافت کرد. در یک رابطه بالغ ، این امکان پذیر است ، اما تنها و مهمترین عملکرد این رابطه نیست. در یک رابطه مکمل ، این نیازها بر سایر نیازها غلبه می کند. علاوه بر این ، در یک رابطه مکمل ، هر دو شریک به شدت نیاز به عشق و شناخت بی قید و شرط دارند. اما همانطور که می دانید ، محال است آنچه را که خود ندارید به او بدهید.

در حقیقت ، روابط مکمل وابسته هستند ، زیرا شرکای آنها آزادی خود را از دست می دهند. روابط وابسته روابط سناریویی ، کلیشه ای ، قابل پیش بینی ، با آزادی محدود است. اگر روابط قهرمانان را از نظر تعامل آنها تجزیه و تحلیل کنیم ، می توانیم مثلث وابسته را به وضوح در اینجا ببینیم: پیرزن تعقیب کننده است ، پیرمرد قربانی است ، ماهی نجات دهنده است.

در نگاه اول ، به نظر می رسد که در چنین رابطه ای ، تعادل دریافت-دادن به شدت مختل می شود. بنابراین در داستان تجزیه و تحلیل شده ، پیرزن فقط می گیرد ، پیرمرد می دهد. با این حال ، با بررسی عمیق تر ، همه چیز چندان ساده به نظر نمی رسد.در غیر این صورت ، چه چیزی باعث می شود آنها در چنین رابطه ای باشند؟ چرا یک پیرمرد در این رابطه می ماند و خواسته های بی پایان پیرزن را تحمل می کند؟ به نظر می رسد نوعی مزایای روانشناختی عمیق وجود دارد که به هریک از شرکا اجازه نمی دهد این رابطه را پایان دهند.

در واقع ، هر یک از شرکای چنین رابطه ای به ظاهر عجیب چیز مهمی را برای خود دریافت می کنند. در مورد پیرمرد ، فرصتی برای جلب تأییدیه است که ظاهراً بدست آوردن آن از چهره های والدین بسیار دشوار بوده است. از این گذشته ، پیرزن به او این فرصت را می دهد که شاهکارهایی انجام دهد ، و امید به دست آوردن عشق والدین (مادرانه) را باقی می گذارد. در مورد پیرزن ، این فرصتی است برای تجربه عشق بی قید و شرط و فداکاری از طرف دیگر ، پیرمرد.

در واقع ، این رابطه ای است از نوع مشابه الکلی - وابسته به هم ، فقط در اینجا ما نسخه مردانه نجات را می بینیم. در چنین رابطه ای ، بیشتر این مرد است که به امید نجات شریک زندگی خود دست به عمل می زند ، در حالی که در یک رابطه وابسته به الکل ، چنین نجات دهنده ای بیشتر یک زن است.

پیرمرد

چه چیزی باعث می شود که پیرمرد به طرز غیرقابل انکاری از پیرزن اطاعت کند و با وسواس به درخواست ماهی قرمز بپردازد؟

ماهی در یک افسانه به عنوان یک کمک کننده جادویی عمل می کند. این انرژی است که پیرمرد را به انجام شاهکارها وادار می کند.

این چه نیازی است که پیرمرد را برای "سوء استفاده هایش" پر انرژی می کند. این میل به کسب عشق به رسمیت شناخته شدن است. بر اساس تجربیات من ، آن زنان قادر به چنین دستاوردهایی هستند و کسانی که خود را نمی پذیرند ، با اعتماد به نفس پایین ، بی ارزش از نظر عشق شناخته می شوند.

در مورد ما ، ما با فردی برخورد می کنیم که عزت نفس پایینی دارد ، خود را نمی پذیرد و سعی می کند همان چیزی باشد که نیست. پیرمرد فردی با سطح روان رنجوری از شخصیت سازمانی ، وابسته به روابط ، با نیاز به تشخیص از طرف والدین ، در احساس گناه ، کینه ، ترس و شرمندگی است. در واقع ، تمام اقدامات قدیمی مرد را می توان چنین توصیف کرد: "مادر ، مرا ستایش کن ، به من بگو که من پسر خوبی هستم!" اما او مقدر نبود که این کلمات را از زبان پیرزن بشنود ، همانطور که ظاهراً مقدر نبوده که در کودکی از مادرش بشنود.

از این رو احساس گناه او ؛ گناه همیشه با نوعی وظیفه همراه است. احساس گناه در این مورد به این واقعیت مربوط نمی شود که شما کار اشتباهی انجام داده اید ، بلکه با آنچه انجام نداده اید: شما آن چیزی نیستید که باید باشید - باهوش ، موفق ، شایسته … همه چیز بی فایده است! ترس و شرم آنقدرها هم تجربه نمی شوند ، آنها قبلاً مزمن شده اند و زمینه ایجاد می کنند.

تصور اینکه چنین فردی همسر بالغی با عزت نفس کافی و پذیرش خود را به عنوان شریک زندگی انتخاب کند ، دشوار است. همانطور که یکی از مشتریان من به صورت استعاری گفت: "من اکنون می فهمم که من مخصوصاً یک قورباغه را به عنوان همسر خود انتخاب کرده ام ، به این امید که اگر او را دائما ببوسم ، او تبدیل به یک شاهزاده خانم شود …" در قصه ها قورباغه ها می چرخند به شاهزاده خانم ها و در زندگی: "مهم نیست چقدر می بوسم ، او به یک شاهزاده خانم تبدیل نشد ، بلکه یک وزغ شد."

پیرزن

چه چیزی پیرزن را به خرید بیشتر و بیشتر سوق می دهد و به او اجازه نمی دهد آنچه را که در حال حاضر دارد تصاحب کند؟

در داستان ، بارزترین ویژگی پیرزن سیری ناپذیری اوست. موقعیت ، موقعیت ، ثروت جدید برای او برای یک یا دو هفته کافی است.

اینجا یک هفته است ، یکی دیگر می گذرد

پیرزن حتی احمق تر بود.

دوباره پیرمرد را به ماهی می فرستد

پیرزن فردی است با ساختار شخصیتی مرزی ، با نیاز غیر اشباع به عشق بی قید و شرط ، با رابطه ای عملکردی با دیگری ، در تحریک و نارضایتی مداوم.

در افسانه ، او دائماً چنین آزمایشاتی را برای عشق به پیرمرد ترتیب می دهد. در پشت اقدامات او نوشته شده است "مامان ، به من ثابت کن که مرا دوست داری!"

من نمی خواهم ملکه آزاد باشم

من می خواهم معشوقه دریا باشم ،

برای من در دریای اوکیان زندگی کنم ،

به طوری که یک ماهی طلا به من خدمت کند

و من آن را در بسته ها خواهم داشت."

این استعاره از عشق بی قید و شرط و فداکارانه مادر است. جای تعجب نیست که در یک رابطه زناشویی ، او نمی تواند آن را بدست آورد.پیرمرد ، با وجود فروتنی و فداکاری ، برای نقش چنین مادری مناسب نیست.

جمع

رابطه توصیف شده در داستان به طور طبیعی به پایان می رسد. نتیجه چنین رابطه ای شکافی است.

مدت طولانی در کنار دریا منتظر پاسخ بود ،

من صبر نکردم ، به پیرزن برگشتم

نگاه کنید: دوباره یک دوگوت در مقابل او وجود دارد.

پیرزن او در آستانه نشسته است ،

و قبل از او یک دهانه شکسته است.

در این نوع روابط ، محال است که شرکا به خواسته خود برسند. و آنها عشق بی قید و شرط می خواهند. اما شریک ازدواج ، به عنوان یک قاعده ، نمی تواند آن را بدهد. فقط والدین قادر به چنین شاهکارهایی هستند ، و حتی در آن صورت همه آنها نیستند.

ورودی خراب استعاره ای از ازدواج ناموفق است. نه پیرمرد و نه پیرزن اصولاً نمی توانند به اندازه کافی از این رابطه استفاده کنند. از آنجا که "خوردن" درست نیست.

من در مورد شما نمی دانم ، خواننده ، اما یک س anotherال دیگر دارم: اگر هنوز می توان عشق و پذیرش بی قید و شرط را در روابط بالغ به دست آورد ، چه چیزی افراد وابسته به روابط را ترغیب می کند تا چنین شرکایی را برای خود انتخاب کنند که اصولاً این نیازها را می توان برآورده کرد. غیر ممکن؟

به نظر من ، هر چقدر هم پارادوکسیکال به نظر برسد ، دقیقاً این غیرممکن است. در تجربه معتاد به رابطه ، هیچ مدلی برای پذیرش و عشق بدون قید و شرط وجود ندارد. و اگر در مسیر زندگی خود قرار بگیرد و با فردی که قادر به این کار است ملاقات کند ، معتاد از او عبور می کند. در واقع ، در رابطه با این شخص ، او قادر نخواهد بود آن احساسات-احساسات-احساسات را که برای او بسیار آشنا و آشنا است تجربه کند: طرد شدن ، تحقیر ، گناه ، شرمندگی ، کینه! او به شریکی نیاز دارد که برای او سازماندهی کند طیف وسیعی از چنین تجربیاتی

چه باید کرد؟ بازتاب درمانی

این یک توصیه مستقیم نیست ، بلکه یک جهت کار است. این دستورالعمل ها باید به دو دسته تقسیم شوند:

1. توصیه های کلی برای هر دو شریک ؛

2. توصیه هایی برای هر شریک. بگذارید آنها را مشروط بنامیم: "پیرمرد" و "پیرزن".

توصیه های کلی:

  • از الگوهای بن بست روابط مکمل و اساساً وابسته مطلع شوید.
  • نیازهای خود را در این روابط درک کنید ؛
  • این واقعیت را درک کنید و بپذیرید که شریک زندگی شما شریک شما است نه مادر شما.
  • بیاموزید که راههای دیگری را برای برآوردن نیازهای ناامید کننده مهم بیابید.

توصیه هایی برای "پیرمرد":

  • نیازهای خود را در این نوع رابطه درک کنید. همانطور که در بالا ذکر شد ، مهمترین آن نیاز به شناخت است. مسیر مردانه راه انجام اعمال ، اعمال است. با این حال ، انجام این کار نه برای کسی مهم است و نه به منظور شایستگی شناخته شدن. کسب اعتبار از طرف شریک ازدواج برای افزایش ارزش و عزت نفس یک مسیر بن بست برای یک مرد است.
  • این مهم است که بفهمید چه چیزی شما را به سمت این "شاهکارها" سوق می دهد؟ چه چیزی باعث می شود در ابتدا شرکای اشتباهی را انتخاب کنید؟ اگرچه ، اگر از "نیاز به یک شاهکار" استفاده کنیم ، این دقیقاً همان شرکا هستند. با آنها می توانید این نیاز خود را برآورده کنید. با این حال ، به احتمال زیاد شرکای شما همان "قورباغه" هایی خواهند بود که در ابتدا بودند. و شما ساده لوحانه باور دارید که می توان آنها را دلسرد کرد و به شاهزاده خانم تبدیل شد!
  • بخش تهاجمی خود را بشناسید و بپذیرید ، مراقبت از مرزهای خود را بیاموزید ، نه گفتن را بیاموزید. " بازگشت آزادی در روابط از طریق به دست آوردن تجاوز سرکوب شده امکان پذیر است.
  • احساس گناه غیر منطقی خود را بشناسید و کار کنید ؛
  • بیاموزید که خودتان را همانطور که هستید بپذیرید ، از فرزند درونی خود مراقبت کنید ، او را دوست داشته باشید و از او حمایت کنید.
  • قبول کنید که همسرتان مادر شما نیست. و تلاش برای جلب رضایت او را متوقف کنید.

توصیه هایی برای "پیرزن":

  • نیازهای خود را در این رابطه درک کنید. همانطور که در بالا ذکر شد ، این نیاز به عشق بی قید و شرط است.
  • این واقعیت را به رسمیت بشناسید که دیگر نمی توانید چنین عشقی را در شکل خالص آن دریافت کنید. برای درک عمق کامل فاجعه از درک این واقعیت و یادگیری زندگی بیشتر با آن.
  • یاد بگیرید که به شخص دیگری ، شریک زندگی خود توجه کنید. او همچنین دنیای درونی خود را با خواسته ها ، آرزوها ، امیدها ، ناامیدی ها ، ترس ها دارد …
  • از ادعاهای خود در رابطه با شریک خود آگاه باشید. شریک زندگی شما مادر شما نیست و هرگز نخواهد بود. از او ناامید شوید و این واقعیت را به عنوان واقعیت بپذیرید.
  • بیاموزید چگونه از "فرزند درونی" خود مراقبت کنید ، یاد بگیرید آنچه را که او از والدین خود دریافت نکرده ، اما واقعاً می خواسته به او بدهید. با این کار شما کودک ناخوشایند درونی خود را "شفا می دهید".

با وجود همه پیچیدگی و سردرگمی روابط مکمل ، راهی برای خروج از آنها امکان پذیر است. بهترین راه حل برای یافتن راهی برای هر دو شریک ، همکاری با یک درمانگر حرفه ای است.

توصیه شده: