اگر کلمه "اسکیزوئید" را بشناسیم چه کسانی را در اطراف خود خواهیم دید

فهرست مطالب:

تصویری: اگر کلمه "اسکیزوئید" را بشناسیم چه کسانی را در اطراف خود خواهیم دید

تصویری: اگر کلمه
تصویری: What is Schizoid Personality Disorder (SPD)? 2024, ممکن است
اگر کلمه "اسکیزوئید" را بشناسیم چه کسانی را در اطراف خود خواهیم دید
اگر کلمه "اسکیزوئید" را بشناسیم چه کسانی را در اطراف خود خواهیم دید
Anonim

اگر می خواهید بفهمید که در روح افراد دیگر چه می گذرد و از آنها چه می توان انتظار داشت ، گاهی اوقات مفید است که خود را با یک یا چند نوع شخصیت دیگر مسلح کنید. این "اپتیک هوشمند" می تواند به شما کمک کند ، مانند مادون قرمز تابش ، برای دیدن ارواح که در روح دیگران زندگی می کنند. اما اگر بخواهیم کمی جدی تر باشیم ، می توانیم بگوییم که گونه شناسی شخصیت ها به برخی علائم خارجی اجازه می دهد تا نشان دهند که چگونه روان و شخصیت فردی که مشاهده می کنید ساختار یافته است. حداقل در مورد برخی از اصول ساختار آن فرض کنید.

در آخرین مقاله ، پیشنهاد شد برای توصیف شخصیت ها و روان افراد نه از مفاهیمی که امروزه به عنوان "خودشیفته" یا "دستکاری کننده" مد شده اند - بلکه از یک شبکه مفهومی متمایزتر استفاده شود.

ما شروع به توصیف گونه شناسی روانشناسی بر اساس مفهوم "تأکید بر شخصیت" کردیم. و اولین روانی که توصیف کردیم این بود "هیستریک" … امروز ما سعی خواهیم کرد نوع متفاوتی از شخصیت را توصیف کنیم ، به نام اسکیزوئید

اسکیزوئیدها و "دنیای درونی" آنها

مایا زاخاروونا دوکارویچ ، یکی از متخصصان شناخته شده در شخصیت شناسی ، معتقد بود که اساس نوع شخصیت اسکیزوئید ، "هسته" آن به درون روان او هدایت می شود و در ارتباط ضعیف و شل با جهان خارج ظاهر می شود. از این نظر ، او اسکیزوئیدها را با هیستریک مقایسه کرد ، که به نظر او ، نیت آنها بیشتر به جهان خارج هدایت می شود.

در اصل ، این رویکرد برای توصیف ماهیت نوع شخصیت اسکیزوئید صحیح است ، اما اغلب افراد با اصطلاح "دنیای درونی" گمراه می شوند. گاهی جهان درونی به عنوان یک مخزن خاص پر از افکار و احساسات پنهان یک شخص ، احساسات ، تخیلات و تصاویر او درک می شود. فرض بر این است که جهان خارج یک جهان واقعی و اجتماعی است که همه مردم در آن زندگی می کنند و با یکدیگر تعامل دارند. و جهان درونی چیزی ذهنی ، فردی ، "روانی" است.

با این حال ، دنیای درونی اسکیزوئیدها هیچ اشتراکی با ذهنیت و تمایل به تفکر در تجربیات آنها ندارد. هیستروئیدها کمتر ذهنی هستند و توجه بیشتری به احساسات خود و تصویری از خود ایجاد شده توسط آنها نشان می دهند. همانند نمایندگان سایر روان پریش ها.

اسکیزوئیدها در زمینه نظریه کارل گوستاو یونگ

اگر از مدلهای نظری پدران بنیانگذار روانشناسی استفاده کنیم ، می توانیم به ایده "ناخودآگاه جمعی" که یونگ ارائه کرده است ، روی آوریم. در پرتو این نظریه ، می توان متوجه شد یا فرض کرد که اسکیزوئیدها کسانی هستند که بیشتر به ناخودآگاه جمعی وابسته هستند تا به تجربیات انسانی آگاهانه یا ناخودآگاه فردی. بر خلاف دیگر نمایندگان بشریت ، که در واقعیتهای جهان گناهکار محلی زندگی می کنند ، این چیزی نیست که از حوزه آگاهی آنها خارج شده است و به روح اسکیزوئیدها نفوذ می کند ، بلکه تصاویر ناخودآگاه جمعی است. در آگاهی اسکیزوئیدها ، ترسهای فراموش شده نفوذ نمی کنند ، تجاوزهای سرکوب شده و سرکوب شده ، که افراد خاصی را هدف گرفته است ، اما نمونه های قدیمی - تصاویری از یک جهان کاملاً متفاوت ، که به سختی می توان آنها را "داخلی" نامید.

بنابراین ، "جهان درونی" که توجه اسکیزوئیدها به آن جلب می شود در روان انسان محلی نیست ، اما (من از این کلمه بلند نمی ترسم) به نظر می رسد که فراتر از جهان بیرونی شخص و شخص او است. روان

اسکیزوئیدها می توانند از نزدیک به واقعیت های "جهان خارجی" نگاه کنند ، اما تنها ، بر خلاف نمایندگان سایر روان پریش ها ، آنها چیز دیگری را در این جهان می بینند و متوجه می شوند. رویدادهای دیگر ، الگوهای دیگر ، ارتباطات دیگر.

همچنین نمی توان با قاطعیت گفت که اسکیزوئیدها اجتماعی نیستند: ممکن است جامعه در حوزه توجه آنها قرار گیرد ، فقط آنها آنچه را که افراد برون گرا ، هیستروئیدها و پارانوئیدها به آن توجه می کنند کاملاً مشخص نمی کنند.

اگر به یونگ اعتقاد دارید ، ناخودآگاه جمعی با کهن الگوها ، تصاویر گل آلود و اشکال بسیار برجسته به روح و شعور ما ضربه می زند. اسکیزوئیدها نسبت به این اشکال حساس هستند ، ممکن است برای آنها بیشتر از افراد عادی واقعی به نظر برسند و بیشتر ارزش توجه را داشته باشند. به همین دلیل است که آنها به شلوغی و شلوغی روزمره ما چندان حساس نیستند. ما می توانیم بگوییم که آنها با تأمل در ابدیت مجذوب می شوند ، اگرچه این به هیچ وجه تضمین نمی کند که آنها لزوماً می توانند در این ابدیت هر چیزی را در نظر بگیرند.

به گفته یونگ ، ناخودآگاه جمعی تمام خرد و حماقت اجداد ما و همه بشریت را از همان لحظه ظهور جذب کرده است. اما تعداد کمی از افراد موفق می شوند با این عصاره خرد انسانی ، از جمله اسکیزوئیدها ، صحبت کنند. درک این تجربه عمومی از نظر مفاهیم لحظه ای دشوار است ؛ به همین دلیل ، اسکیزوئیدها منطق رسمی را به تجربه زندگی و نظریه پردازی جداگانه تمرین روزانه ترجیح می دهند. اسکیزوئیدها می توانند نگران مفاهیم بسیار انتزاعی باشند که برای مردم عادی ظاهری خسته کننده به نظر می رسند.

اسکیزوئیدها در زمینه تاریخ افلاطون

استعاره های دیگری که درک بهتر اسکیزوئیدها و "هسته درونی" این سایکوتیپ را ممکن می سازد را می توان در فلسفه افلاطون یافت.

در فلسفه ها و ادیان مختلف ، اعتقاد زیادی بر این است که روح انسان بسیاری از آنچه حاملان آنها در طول زندگی گذشته خود دیده اند را به خاطر می آورد. افلاطون معتقد بود که روحها به طور کلی - همه چیز را به خاطر می آورند. همه آنچه را که در آن دنیای واقعی واقعی دیدند و از آن برای مردم ظاهر می شود.

خاطرات روح ، در اصل ، برای همه در دسترس است. درست است ، ما در طول زندگی خود فقط کمی به یاد می آوریم ، و حتی در آن زمان - نه چندان واضح و واضح. علاوه بر این ، اکثر مردم اصلاً سعی نمی کنند چیزی را به خاطر بسپارند ، آنها کاملاً درگیر امور فانی زندگی فعلی خود هستند. یعنی خود را محکوم به بیهوشی داوطلبانه می کنند.

نمی توان گفت که اسکیزوئیدها بیشتر از همه افراد دیگر حامی وفادار برخی "دنیای واقعی" هستند. صحیح تر است اگر بگوییم که خلاص شدن از شر این همه خاطرات مبهم و مبهم برای آنها دشوارتر است. و به همین دلیل ، آنها به سادگی نمی توانند زمان زیادی را به سرگرمی های اجتماعی اختصاص دهند ، به عنوان مثال ، هیستریک ها. اسکیزوئیدها محکوم به بالا رفتن از این جهان و یافتن الگوهای رسمی در آن و همچنین پیگیری ارتباطات ضمنی هستند. این شرایط رفتار اسکیزوئیدها را از هم جدا می کند ، که گاهی به ما اجازه می دهد در مورد آنها بگوییم که آنها از این جهان نیستند.

اسکیزوئیدها در زمینه ایده های مربوط به اسکیزوفرنی

اصطلاح "اسکیزوئید" با اسکیزوفرنی ارتباط مداوم دارد ، اما ارتباط خاصی با این بیماری ندارد. فقط می توان فرض کرد که اگر اسکیزوئید در کلینیک روانپزشکی بود ، به احتمال زیاد تشخیص او اسکیزوفرنی است. با این حال ، اسکیزوئیدها بیشتر از سایر افراد از بیماری های روانی رنج نمی برند.

با این وجود ، برای درک ماهیت این سایکوتایپ ، منطقی است که ببینیم اگر این نوع تأکید شخصیت تا سطح بیماری روانی افزایش یابد ، چه اتفاقی می افتد.

ویژگی بیماری روانی مانند اسکیزوفرنی در آثار روانشناسان روسی لو ویگوتسکی و بلوما ولفوفنا زگارنیک به وضوح بیان شده است.

به طور خاص ، اسکیزوفرنی در اختلالات تفکر خاص خود را نشان می دهد. این تخلفات را می توان بعضاً به عنوان ویژگیهای تفکر ذاتی اسکیزوئیدها در نظر گرفت که به سطح اغراق آمیزی رسیده است.

  • اگر اسکیزوئیدها تمایل دارند مسائل عادی را در زمینه های معنایی اندکی تغییر یافته در نظر بگیرند ، به گفته زیگارنیک ، اسکیزوفرنیک ها از تغییر اساسی در درک واقعیت در جهت دور از عقل سلیم رنج می برند.
  • اگر اسکیزوئیدها بتوانند از موارد خاص فراتر رفته و تعمیم های پیچیده ای را ایجاد کنند ، هنگامی که فردی مبتلا به اسکیزوفرنی است ، فرد شروع به تعمیم های بیش از حد خیالی و مضحک می کند.
  • ویژگی بارز اسکیزوئیدها توانایی یافتن الگوهای پنهان و نه چندان آشکار در رویدادها است - اسکیزوفرنی ها بر اساس علائم ناچیز (نهفته) شروع به ایجاد الگوهای خیالی می کنند.

سرانجام ، اسکیزوفرنی ها از به اصطلاح "تنوع تفکر" رنج می برند. یعنی آنها قادر نیستند قطعات مختلف مشاهدات ، افکار و تجربیات خود را در یک تصویر واحد ترکیب کنند. دنیای آنها ، همانطور که گفته شد ، در یک کل معنادار و هماهنگ جمع نمی شود: پدیده های با اهمیت و بار معنایی متفاوت کاملاً موجه با یکدیگر نیستند. این احساس وجود دارد که معانی و رویدادها از مکان های مختلف ، که توسط افراد مختلف مشاهده می شود ، در آگاهی آنها پیش بینی می شود. به نظر نمی رسد شخصیت های جداگانه یک فرد در یک شخصیت واحد جمع آوری شود.

اگر ما به ایده "ناخودآگاه جمعی" یا استعاره از شرح حال افلاطونی بازگردیم ، می توان گفت در صورتی که اسکیزوئید نتواند با فشار ناخودآگاه جمعی کنار بیاید ، دچار بیماری می شود. همین امر هنگامی اتفاق می افتد که "خاطرات روح او" بیش از حد فشار آور و مزاحم هستند ، بدون اینکه قابل درک تر شوند. خاطرات "دنیای واقعی" به هذیان یا خیال پردازی و طنین تبدیل می شود.

هرچه عقل قوی تر و سطح تحصیلات اسکیزوئید بالاتر باشد ، احتمال اینکه چیزی بتواند او را دیوانه کند کمتر است. در حضور عقل قوی و تدبیر ، فشار "ناخودآگاه جمعی" و همچنین تأثیر برخی از موجودات دیگر که در تفکر ذهنی خود به اسکیزوئیدها باز می شوند ، منجر به این واقعیت می شود که نمایندگان این روان پریشی اغلب ریاضیدان می شوند. و فیزیکدانان

اما ، از سوی دیگر ، غفلت فکری و عدم انضباط ذهنی می تواند اسکیزوئیدها را به رویاپردازان مضحک و خسته کننده یا استدلال کننده های خسته کننده تبدیل کند. و اگر برخی از کهن الگوهای قاطع یا ایده های دیوانه وار در چنین ذهن تنبلی یا روان غفلت شده و آموزش ندیده وارد شوند ، آنگاه می توانند به سادگی متفکر انتزاعی را دیوانه کنند.

بلافاصله شایان ذکر است که نمایندگان سایکوتیپ های دیگر نیز راهها و روشهای خود را برای رسیدن به یک کلینیک روانپزشکی دارند ، اما اکثر مردم هنوز از این سرنوشت جلوگیری می کنند. همانطور که گفته شد ، اسکیزوئیدها بیشتر از بقیه افراد مبتلا به بیماری روانی نیستند.

افسانه سردی احساسی اسکیزوئیدها

این اعتقاد قوی وجود دارد که اسکیزوئیدها افرادی سرد و از نظر احساسی جدا هستند. با این حال ، این به طور کامل درست نیست و ممکن است به هیچ وجه درست نباشد. حوزه احساسی و حسی اسکیزوئیدها در واقع تا حدودی با تجربیات افراد معمولی متفاوت است. و جالب ترین چیز این است که با برخی ویژگی های مشترک حوزه حسی برای همه اسکیزوئیدها ، دنیای احساسی یک اسکیزوئید می تواند بسیار متفاوت از دیگری باشد. واقعیت این است که اسکیزوئیدها به صلاحدید خود و منطق خود احساسات خود را "رشد" می دهند و سعی نمی کنند الگوهای احساسات و احساسات را از رفتار دیگران کپی کنند.

به نظر می رسد اسکیزوئیدها افرادی عاری از احساسات هستند ، زیرا احساسات و تجربیات خود را متفاوت از افراد عادی بیان می کنند و گاهی اوقات ممکن است نسبت به شیوه های نشان دادن تجربیات خود که توسط دیگران پذیرفته شده است واکنش نشان ندهند. اسکیزوئید ممکن است در ظاهر آرام و حتی بی حال به نظر برسد در حالی که دریایی از احساسات در روح او موج می زند یا جریانی از احساسات جوشان جاری است.

اما در برخی موارد ، اتهامات علیه اسکیزوئیدها کاملاً موجه است.آنها می توانند آنقدر خود را از واقعیت منصرف کنند که به سادگی عادت درک احساسات دیگران را از دست داده و مهارتهای نه تنها برای بیان احساسات خود ، بلکه حتی تجربه آنها را نیز از دست می دهند. با این حال ، به خاطر انصاف ، شایان ذکر است که برون گرایان شدید یا هیستریک می توانند خود را به حالت خنک کننده احساسی برسانند. درست است که آنها از راه های دیگر به این نتیجه می رسند - با فرار از استرس عاطفی به منطقه "آرامش ناپذیر" اما آرام.

احساسات اسکیزوئیدها به اندازه افکار آنها غیر معمول و دور از عرف است و حوزه حسی آنها نیز به همان اندازه مستعد تمرکز بر چیزی است که در بالا به آن "جهان درونی" یا "ناخودآگاه جمعی" می گفتند. اگر یک فرد عادی محبوب یا معشوق خود را با ویژگی هایی از نوعی تصویر یا "قهرمان فرهنگی" در قلب خود هدیه دهد ، اسکیزوئید چیزی غیرقابل درک ، که از اعماق روح اسکیزوئید او استخراج شده است ، بر روی تصویر عشق او نشان می دهد. کهن الگوهای نامشخص ضرب و شتم و در آنها شنا حتی برای خود خیال چندان روشن نیست.

بنابراین اگر عاشق اسکیزوئید شدید ، به مترجمی از زبان عادی احساسات به اسکیزوئید - و بالعکس - نیاز خواهید داشت. همدلی ساده روزمره به مسائل اینجا کمکی نمی کند. شما باید محقق شوید و به کشور دیگری بروید ، کسی که زبان آن را نمی داند.

و اگر اینطور اتفاق افتاده است که شما خودتان یک اسکیزوئید هستید و عاشق یک اسکیزوئید شده اید ، مطمئناً در یک چیزی روح خویشاوندی خواهید یافت ، اما شما هر دو هنوز به مترجم احتیاج خواهید داشت.

بنابراین ، اسکیزوئیدها افرادی هستند که تمایل دارند به صداهایی که از اعماق روانشان می آید گوش دهند

درک شما از علت ایجاد این "صداها" بستگی به این دارد که بیشتر به کدام نظریه روانشناسی تمایل دارید. اگر روان اسکیزوئید را در چارچوب مفهوم "ناخودآگاه جمعی" ارائه شده توسط یونگ در نظر بگیریم ، می توانیم بگوییم کهن الگوها و دیگر تصاویر حافظه جهانی انسان بر روح اسکیزوئیدها ضربه می زند. اما صرف نظر از هر نظریه ای ، می بینیم که اسکیزوئیدها مستعد درون نگری هستند ، تفکر چندان استانداردی ندارند و قادرند الگوها و ارتباطات نه چندان واضح را در آنچه در حال رخ دادن است ، تشخیص دهند. آنها بیشتر به کلی گویی علاقه دارند تا موارد خاص. و موسیقی کمی متفاوت در حوزه حسی آنها در روح سایر نمایندگان بشریت به گوش می رسد.

توصیه شده: