مواردی برای رهایی از روان پریشی و فوبیا در هیپنوآنالیز روانشناسی ، هیپنوتراپیست گنادی ایوانف

فهرست مطالب:

تصویری: مواردی برای رهایی از روان پریشی و فوبیا در هیپنوآنالیز روانشناسی ، هیپنوتراپیست گنادی ایوانف

تصویری: مواردی برای رهایی از روان پریشی و فوبیا در هیپنوآنالیز روانشناسی ، هیپنوتراپیست گنادی ایوانف
تصویری: ده نشانه هشداردهنده بیماری های روانی 2024, ممکن است
مواردی برای رهایی از روان پریشی و فوبیا در هیپنوآنالیز روانشناسی ، هیپنوتراپیست گنادی ایوانف
مواردی برای رهایی از روان پریشی و فوبیا در هیپنوآنالیز روانشناسی ، هیپنوتراپیست گنادی ایوانف
Anonim

هدف این است که بی عدالتی رایج در رابطه با روانشناسی و به ویژه روان پریشی ، منطقه ای که بیش از حد با عرفان روبرو شده است ، تکان داده شود. بسیاری از جراحان و رواندرمانگران آن را یک شبه علم می دانند ، به ویژه از نظر تأثیر پیشنهاد (هیپنوتیزم) ، که وجود آنها به عنوان پزشکان واقعی معتقد نیست. این امر در کشوری که جد هیپنوتراپی بالینی است شگفت آورتر است. در کشوری که به جهان یک پلی گراف ، روانشناسی اجتماعی ارائه کرد و اولین فردی بود که مفهوم هیپنوتیزم را از نظر علمی به پزشکی جهانی معرفی کرد. میراث بزرگ بدون ادعا باقی ماند ، به احتمال زیاد به دلیل برچسب "فوق محرمانه" ، که تحت آن بسیاری از پیشرفتهای برجسته هیپنوتیزم درمانی دهه 30 مانند پلاتونوف ، لوریا از بین رفت (فهرست را ادامه دهید). بعدها ، مارکسیسم-لنینیسم داخلی مشغول بتن ریزی همه میکروب ها در "علم نامرئی" بود و هر آنچه را که در چارچوب مفهوم ماتریالیسم نمی گنجید نفی کرد. و امروزه نگرش به روانشناسی هیپنوتیزم کننده از بسیاری جهات مهر ایدئولوژی شوروی را به همراه دارد ، اگرچه این در حال حاضر اینرسی است ، که مدت طولانی حق وجود خود را از دست داده است. این مجموعه به گونه ای گردآوری شده است که می توانید به چیزهای آشنا با چشم جدید نگاه کنید. برای روشن شدن دیدگاهی که پیش روی پزشک یا پیراپزشکی است که تکنیک های تأثیرگذاری را در اختیار دارد. برای اینکه بتوانید تصور کنید که هیپنوتراپی چه مکانی را باید در سازماندهی فعالیتهای بیمارستانهای مدرن ، کلینیک ها و سازمانهای اورژانس اشغال کند.

جلسه هیپنوتیز چیست؟

این کار باعث می شود که طرف مقابل به حالت احساسی خاصی برسد. این چه شغلی است؟ ابتدا ، شما باید برای یک روانگردان روانی کار ، در حافظه طرف صحبت کنید تا آن را به عنوان دکمه ای روشن کنید که پس از آن او به معنای واقعی کلمه "شروع به کار می کند". لحن احساسی همان روانی است که ما آن را هیپنوتیزم می نامیم ، زیرا در این زمان احساسات بر ذهن غلبه می کند و به درمانگر اجازه می دهد از ابزارهای روانی برای مبارزه با بیماری استفاده کند. ثانیاً ، مطلوب است که طرف مقابل چیزی در این مورد نداند ، در غیر این صورت کارایی کاهش می یابد. جلساتی که یک طرف از طرف دیگر مراقب باشد شکنجه است. در چنین مواردی ، من می گویم: "اگر اعتماد ندارید ، به جنگل بروید." به هر حال ، این نیز یک تکنیک روانشناسی است که کار می کند. همانطور که یک هیستریک از سیلی به خود می آید ، یک شکاک دلسرد نیز می تواند به سرعت نگرش خود را تغییر دهد. با این حال ، اینها قبلاً جزئیات هستند.

درباره طبیعت ترسناک کودکان. هیپوآنالیز برای کودکان

فعالیت شناختی مغز همیشه خود را به عنوان انگیزه های احساسی نشان می دهد. چند بار در زندگی خود شگفت زده شده اید ، چند بار گسترش آگاهی شما رخ داده است. اگر حوزه عاطفی فرد توسعه نیافته باشد ، ممکن است با فعالیت شناختی مشکل داشته باشد. با این حال ، من در مورد چیز دیگری صحبت می کنم. من در مورد دانش غیر منطقی صحبت می کنم. به هر حال ، این دانش را متوقف نمی کند زیرا منطق را منطبق نمی کند. ما می توانیم با مثال خرافات بزرگسالان یا ترس های دوران کودکی در این مورد متقاعد شویم. در نتیجه ، دانش غیر منطقی را می توان با دانش عقلانی دقیقاً به همان شیوه - از طریق شگفتی جایگزین کرد.

به یاد دارم که زمانی در سن پیش دبستانی از ترس مرگ عذاب می کشیدم. من او را آنقدر واقع بینانه تصور کردم که حتی از سر دلسوزی برای خودم گریه کردم. و سپس یک روز من بدبختی خود را به مادرم اعتراف کردم ، که او به طور غیر منتظره ای با آرامش واکنش نشان داد: "همه خواهند مرد". و ناگهان او افزود: "حتی پوشکین وجود دارد و آن مرد." این واقعیت آنقدر مرا شگفت زده کرد که آرام شدم و به اسباب بازی ها بازگشتم. الزام به مردن دیگر مرا اذیت نکرد.

من یک تکنیک درمانی مشابه را در انجمن خواندم ، سپس ، در کاهش ، بازگویی داستان از طرف نویسنده.

"من این داستان را خیلی وقت پیش فراموش کردم ، زمانی که یک بار پسر 5 ساله ام می گوید:" من زیر تختم مار دارم!"

و اینطور شروع شد - و مبل کنار گذاشته شد و آنها توضیح دادند که مار نمی تواند در طبقه 5 در وسط شهر باشد. بی فایده است - "می ترسم" و بس!

یک شب ما با پسرمان دراز کشیده بودیم ، و او دوباره به خاطر خودش: "دعوا". از ناتوانی خودم ، شروع به مزخرف کردن کردم و یک راز شوم به صدایم اضافه کردم:

- بله حق با شماست. من به شما یک راز می گویم. PYTHON در زیر تخت زندگی می کند. اسمش جورج است!

با دیدن اینکه چشم های من مانند بشقاب ها به من نگاه می کنند ، احساس کردم که الهام می گیرم:

- حقیقت! فقط شما به او توهین نکنید ، او مهربان است! او دم دارد. وقتی هوا گرم است ، آن را از زیر مبل بیرون می آورد. نگاه کنید ، قدم نگذارید ، در غیر این صورت گوشا ناراحت می شود ، عصبانی می شود و ما روی پیانو بازی نمی کنیم!

- روی پیانو؟

- مطمئن. نشنیدی؟ در داخل از چنین پیانو عظیمی (با دستانم سه برابر ارتفاع مبل را نشان می دهم). زیر تخت می ایستد. گوشا روی آن "BIRCH STANDED THE FIELD" بازی می کند!

سرانجام ، در نگاه مخاطب من چیزی شبیه بی اعتمادی جرقه زد.

- و او من را نمی خورد؟

- گوشا مردم را نمی خورد ، او عاشق شیرینی است: شیرینی با مربا یا مارمالاد با چای. به هر حال ، زیر تخت او نیز ارزش SAMOVAR دارد! خوش تیپ ، مسی ، شکم پر از گلدان. گوشا آن را گرم می کند و چای را از یک نعلبکی می نوشد! فقط اکنون ، مشکل این است که او دست ندارد ، بنابراین گاهی اوقات دم را می سوزاند!

پسر قبلاً سرپرستی کرده است:

- و او زیر تخت من نمی خزد؟

-نهوو آنجا گرد و خاک است و جوراب های شما دور هم افتاده است! و گوشا آلرژی به جوراب دارد …

ما مدت زیادی آنجا دراز کشیدیم و خیال پردازی کردیم. ترس از بین رفت ، اما روز بعد پسر جوراب ها را از زیر تخت بیرون آورد و گرد و خاک را پاک کرد. احتمالا فقط در مورد. بعداً ، یک TIRRANOSAUR BURKA در گنجه ما پیچید ، و یک عنکبوت TARZAN در حمام ، و یک پرواز بزرگ OCTYABRINA در بالکن. و سپس متوجه شدم که برخورد با ترس کودکان از طریق اطلاعات یک تمرین بی فایده است. یک گوه با یک گوه حذف می شود - اگر با یک تصویر احساسی روبرو هستیم ، فقط می توان آن را با یک تصویر دیگر جایگزین کرد - همان تصویر احساسی ، مهم نیست که از نظر منطق چقدر توهم زا باشد. در اینجا چنین "جنجالی" وجود دارد!"

تصویر
تصویر

درباره دکوراسیون ، چشم و سایر جذابیت های جادوی باستان

من یک داستان را برای شما بازگو می کنم که برخی اسرار را از حوزه جادوها برای آسیب و چشم بد فاش می کند. دختری با درخواست حذف خسارت به من مراجعه کرد. معتقد است که توسط "دوستی" دستور داده شده است که با او در یک نزاع وحشتناک است. او فهمید که این مشکل ناشی از مشکلات مردان و وضعیت کلی امور است. همه چیز بد است.

من فکر کردم فساد بسیار خراب است. متوجه شدم که صدای این کلمه در بدن دختر می پیچد ، بنابراین پیشنهاد کردم محل دقیق آن مشخص شود. به سینه اش اشاره کرد. در مورد توضیحات او ، این جوهر شامل یک متراکم به عنوان یک لخته احساسی است ، که گاهی اوقات آنقدر قابل درک است که دختر یک تصویر بصری را در مقابل خود دید و از خواب محروم شد.او از من خواست تا به خاطر بسپارم که چه آسیبی از این نهاد دریافت شده است. در واقع ، من به این سال علاقه ای نداشتم ، اما مهم این بود که احساسات طرف مقابل را تحریک کنم تا وضعیت روحی-روانی او را تا حد مطلوب تسریع کنم. به محض اینکه دختر بالغ شد ، یعنی "نه خودش" شد ، من به او گفتم همه چیز را همانطور که واقعا بود بگو.

معلوم شد که یک نزاع شدید با یکی از دوستان وجود داشته است ، در گرمای آن عبارت به نظر می رسد: "با شما همان چیزی است که با عمه شما". بهترین دوست من آن را فاش کرد. پس از آن ، مشتری من شروع به مقایسه سرنوشت خود با سرنوشت غم انگیز عمه خود کرد. او از طریق این منشور به همه موقعیت ها نگاه کرد. پرسیدم چه نوع "عمه" ای؟ معلوم شد که حماسه خانوادگی یک شخصیت افسانه ای است ، چیزی شبیه به سایه پدر هملت ، که به دلیل "چشم بد" با سرنوشت غم انگیزی قابل توجه است ، و پس از آن تمام زندگی یک شخص به سمت پایین رفت.

در هر صورت ، من تصمیم گرفتم که به طرف مقابلم عقب نشینی کنم ، بنابراین به او گفتم که به موجودی که در قفسه سینه زندگی می کند مراجعه کند و از او بخواهم نشان دهد که کی و در چه شرایطی در آنجا مستقر شده است. داستان آموزنده بود این مراسم تشییع جنازه شوهر همان "خاله" بود که مادر مصاحبه کننده من با صدای بلند با او صحبت کرد. او را متهم کرد که هموار شده و بنابراین باعث مرگ شوهرش شده است. مامان با چنان اعتقاد و اشتیاق صحبت می کرد که روی دختر 3 ساله اش تأثیر گذاشت ، که به "گفتگوی" باز خواهران گوش می داد. یک اتفاق بسیار غیرمعمول رخ داد: کلمات خطاب به "عمه" در روح دخترم فرو رفت ، که سالها بعد روی صندلی روان درمانگر قرار گرفت ، زیرا دوستی که تواریخ آن خانواده را به خوبی می دانست ، یک رفلکس خفته را از خواب بیدار کرد. یک عبارت بی دقتی.

با درک موضوع ، با کمک ابزارهای استاندارد به دختر نشان دادم که افکار مادرش لزوما افکار او نیستند. از نظر احساسی که از تصویر مادرش جدا شده بود ، او توانست تمام داستان را از بیرون تماشا کند. معنی کلمات شنیده شده تغییر کرد ، قدرت آنها از بین رفت. با بیرون آمدن از هیپنوتیزم ، دختر چیزی شبیه به عکس العملی را تجربه می کند که شخص هنگام دریافت شگفتی دریافت می کند. این در حالت شادی و هیجان او مشهود بود.

یک سال گذشت. تماس گرفت ، صحبت کرد … دوره های شهوانی. موقعیت جدید. شهرت "زن خطرناک". کجا رفت آن دختر آشفته با چشمانی تب دار نه در مورد چیزهای دیگر صحبت می کنید و نه در مورد چشم بد … هیچ رمانتیسیسم. همه چیز در قرون وسطی بسیار خوب بود: اژدها ، جادوها ، جادوگران …

مرجع املا

ارتباطات هیپنوتیزمی عمدتا کلامی است ، جزء غیر کلامی فقط خرافات و پیش فرض ها است. و تأثیر مکالمه با دریافت کننده پیشنهاد در درجه اول به دقت کلمات و عبارات مورد استفاده هیپنوتراپیست بستگی دارد. زاویه برخورد برابر با زاویه بازتاب است - تصویر کلامی که توسط طرف مقابل درک می شود باید دقیقاً با واکنشی که درمانگر انتظار دارد منطبق باشد. جمله بندی را از کجا باید تهیه کرد؟ شاید این یکی از سوالات اصلی این حرفه باشد ، زیرا عبارات دقیق و تأیید شده در اینجا مانند هیچ جای دیگری اهمیت دارد. پس از همه ، ناخودآگاه همه چیز را به معنای واقعی کلمه می گیرد. معنی کلمات را بیشتر از آنچه تصور کنیم می داند. بنابراین ، بهتر است از اصطلاحنامه ای که صحبت می کند استفاده کنید. به عنوان مثال ، هنگامی که من در یک جلسه به نتیجه خاصی می رسم ، همیشه از طرف مقابل می پرسم این نتیجه چگونه به نظر می رسد ، چه احساسی دارد ، وقتی در مورد آن فکر می کند ، چه احساسی دارد ، به قول خودش ، چه اتفاقی افتاده است. من کلمات و عباراتی را می نویسم که در آنها فرد دارای هوشیاری ناتوان تأثیر من را تعیین می کند ، شاید در هر مورد دوم. سپس این کلمات و عبارات است که من به مغز هیپنوتیزم شده هدایت می کنم ، زیرا می دانم که من در سیستم معانی که زبان مادری آن است صحبت می کنم. این روش شکل گیری" title="تصویر" />

درباره دکوراسیون ، چشم و سایر جذابیت های جادوی باستان

من یک داستان را برای شما بازگو می کنم که برخی اسرار را از حوزه جادوها برای آسیب و چشم بد فاش می کند. دختری با درخواست حذف خسارت به من مراجعه کرد. معتقد است که توسط "دوستی" دستور داده شده است که با او در یک نزاع وحشتناک است. او فهمید که این مشکل ناشی از مشکلات مردان و وضعیت کلی امور است. همه چیز بد است.

من فکر کردم فساد بسیار خراب است. متوجه شدم که صدای این کلمه در بدن دختر می پیچد ، بنابراین پیشنهاد کردم محل دقیق آن مشخص شود. به سینه اش اشاره کرد. در مورد توضیحات او ، این جوهر شامل یک متراکم به عنوان یک لخته احساسی است ، که گاهی اوقات آنقدر قابل درک است که دختر یک تصویر بصری را در مقابل خود دید و از خواب محروم شد.او از من خواست تا به خاطر بسپارم که چه آسیبی از این نهاد دریافت شده است. در واقع ، من به این سال علاقه ای نداشتم ، اما مهم این بود که احساسات طرف مقابل را تحریک کنم تا وضعیت روحی-روانی او را تا حد مطلوب تسریع کنم. به محض اینکه دختر بالغ شد ، یعنی "نه خودش" شد ، من به او گفتم همه چیز را همانطور که واقعا بود بگو.

معلوم شد که یک نزاع شدید با یکی از دوستان وجود داشته است ، در گرمای آن عبارت به نظر می رسد: "با شما همان چیزی است که با عمه شما". بهترین دوست من آن را فاش کرد. پس از آن ، مشتری من شروع به مقایسه سرنوشت خود با سرنوشت غم انگیز عمه خود کرد. او از طریق این منشور به همه موقعیت ها نگاه کرد. پرسیدم چه نوع "عمه" ای؟ معلوم شد که حماسه خانوادگی یک شخصیت افسانه ای است ، چیزی شبیه به سایه پدر هملت ، که به دلیل "چشم بد" با سرنوشت غم انگیزی قابل توجه است ، و پس از آن تمام زندگی یک شخص به سمت پایین رفت.

در هر صورت ، من تصمیم گرفتم که به طرف مقابلم عقب نشینی کنم ، بنابراین به او گفتم که به موجودی که در قفسه سینه زندگی می کند مراجعه کند و از او بخواهم نشان دهد که کی و در چه شرایطی در آنجا مستقر شده است. داستان آموزنده بود این مراسم تشییع جنازه شوهر همان "خاله" بود که مادر مصاحبه کننده من با صدای بلند با او صحبت کرد. او را متهم کرد که هموار شده و بنابراین باعث مرگ شوهرش شده است. مامان با چنان اعتقاد و اشتیاق صحبت می کرد که روی دختر 3 ساله اش تأثیر گذاشت ، که به "گفتگوی" باز خواهران گوش می داد. یک اتفاق بسیار غیرمعمول رخ داد: کلمات خطاب به "عمه" در روح دخترم فرو رفت ، که سالها بعد روی صندلی روان درمانگر قرار گرفت ، زیرا دوستی که تواریخ آن خانواده را به خوبی می دانست ، یک رفلکس خفته را از خواب بیدار کرد. یک عبارت بی دقتی.

با درک موضوع ، با کمک ابزارهای استاندارد به دختر نشان دادم که افکار مادرش لزوما افکار او نیستند. از نظر احساسی که از تصویر مادرش جدا شده بود ، او توانست تمام داستان را از بیرون تماشا کند. معنی کلمات شنیده شده تغییر کرد ، قدرت آنها از بین رفت. با بیرون آمدن از هیپنوتیزم ، دختر چیزی شبیه به عکس العملی را تجربه می کند که شخص هنگام دریافت شگفتی دریافت می کند. این در حالت شادی و هیجان او مشهود بود.

یک سال گذشت. تماس گرفت ، صحبت کرد … دوره های شهوانی. موقعیت جدید. شهرت "زن خطرناک". کجا رفت آن دختر آشفته با چشمانی تب دار نه در مورد چیزهای دیگر صحبت می کنید و نه در مورد چشم بد … هیچ رمانتیسیسم. همه چیز در قرون وسطی بسیار خوب بود: اژدها ، جادوها ، جادوگران …

مرجع املا

ارتباطات هیپنوتیزمی عمدتا کلامی است ، جزء غیر کلامی فقط خرافات و پیش فرض ها است. و تأثیر مکالمه با دریافت کننده پیشنهاد در درجه اول به دقت کلمات و عبارات مورد استفاده هیپنوتراپیست بستگی دارد. زاویه برخورد برابر با زاویه بازتاب است - تصویر کلامی که توسط طرف مقابل درک می شود باید دقیقاً با واکنشی که درمانگر انتظار دارد منطبق باشد. جمله بندی را از کجا باید تهیه کرد؟ شاید این یکی از سوالات اصلی این حرفه باشد ، زیرا عبارات دقیق و تأیید شده در اینجا مانند هیچ جای دیگری اهمیت دارد. پس از همه ، ناخودآگاه همه چیز را به معنای واقعی کلمه می گیرد. معنی کلمات را بیشتر از آنچه تصور کنیم می داند. بنابراین ، بهتر است از اصطلاحنامه ای که صحبت می کند استفاده کنید. به عنوان مثال ، هنگامی که من در یک جلسه به نتیجه خاصی می رسم ، همیشه از طرف مقابل می پرسم این نتیجه چگونه به نظر می رسد ، چه احساسی دارد ، وقتی در مورد آن فکر می کند ، چه احساسی دارد ، به قول خودش ، چه اتفاقی افتاده است. من کلمات و عباراتی را می نویسم که در آنها فرد دارای هوشیاری ناتوان تأثیر من را تعیین می کند ، شاید در هر مورد دوم. سپس این کلمات و عبارات است که من به مغز هیپنوتیزم شده هدایت می کنم ، زیرا می دانم که من در سیستم معانی که زبان مادری آن است صحبت می کنم. این روش شکل گیری

حمله پانیک در ورزشکاران

یک رزمنده که وارد حلقه می شود فشار خون شریانی را با فشار خون بین 140-150 تا 90-100 تجربه می کند. اگر این وضعیت سالها ادامه پیدا کند ، ممکن است فشار خون واقعی ایجاد شود. آریتمی و آسم برونش تقریباً به یک شکل ایجاد می شود. به عبارت دیگر ، اضطراب ، حتی اگر ویژگی هیجان اولیه را داشته باشد ، همچنان اضطراب است که نشانه جسمانی آن تپش قلب سریع و خفگی است. چنین افرادی به راحتی دچار اختلالاتی مانند هراس اجتماعی و آگورافوبیا (ترس از فضای باز و ازدحام جمعیت) می شوند. چرا ، زیرا فرد ضربان سریع قلب را به عنوان نشانه ای از بیماری تعبیر می کند. میخائیل والوسکی ، متخصص قلب و روانشناس ورزشی داخلی در این مورد نوشت: "قوانین بر اساس دو باور عمیق یک شخص در مورد خود استوار است:" من بد هستم "و" من درمانده هستم. "تجربه اولیه کودکی به عنوان پایه و اساس است." و من موافقم با او. مثال از تمرین خودم

یکبار ، پدر پسر 18 ساله خود ، کشتی گیر را برای معاینه آورد. یک ورزشکار حرفه ای ، یکی از اعضای تیم ملی ، اما اخیراً نبض شروع به پرش با منظمیت وحشتناک به 154 کرد و در آن لحظه مرد جوان عرق کرد ، ترس و ناراحتی در قفسه سینه احساس کرد. او سعی کرد با روش های متداول متداول با این بدبختی مبارزه کند: او با اراده خود آرام شد (در 15 دقیقه مقابله کرد) یا به بازخورد بیولوژیکی متوسل شد (سنسورهای خاصی روی بیمار گذاشته می شود که اجازه می دهد پارامترهای مختلف سیستم عصبی او ثبت شود ، و بیمار ، با نگاه کردن به صفحه نمایش ، سعی می کند پارامترهای بدن شما را تنظیم کند). از جهاتی کمک کرد ، اما به طور کلی شرایط تغییر نکرد. مهمتر از همه ، آرتم به یک قاعده اشاره کرد: به محض اینکه تنفس شخصیت عمیقی به خود گرفت ، ضربان قلب بلافاصله شروع به قوی تر شدن کرد.من فکر کردم: ارتباط روان تنی آشکار است ، بنابراین در طول جلسه تصمیم گرفتم وضعیت را بازتولید کنم: شروع علائم از طریق تهویه بیش از حد ریه ها. آرتم شروع به تنفس سخت کرد ، و من آنچه را که اتفاق می افتاد ثبت کردم:

how احساس خود را شرح دهید؟

○ مثل قبل ، من احساس ترس می کنم. آیا می توانم متوقف شوم؟

○ بیایید کمی بیشتر ادامه دهیم. تمرکز بر بدن در جایی که احساس دردناک بوجود می آید؟ خود را چگونه احساس می کند؟

در قفسه سینه. انگار اشک می ریزد

this این احساس چگونه است؟ بصری تصور کنید.

نمی دانم ، درد می کند ، همین.

○ تصور کنید که کلمات ، صداها ، افکار - همه چیز در اطراف به این انرژی از ناراحتی تبدیل می شود. شما مثل آینه به این لخته نگاه می کنید. آنجا چه می بینید؟

○ من نمی خواهم تماشا کنم….

سپس انحراف با اشک شروع شد. معلوم شد که احساس گناه اولیه آرتیوم زمانی به وجود می آید که او دوست خود را که شبانه با احساسات مضطرب او را تنها گذاشته بود مرده است. قلب ایستاد. از دوز بیش از حد. و سپس وقایع مختلف استرس زایی روی داد: مرگ مادربزرگم ، سوال پیوستن به تیم ملی ، پزشکی که خاطرنشان کرد نبض بالا نشانه بیماری است. هر یک از این تجربیات به آتش سوخت افزودند و آتش شروع شد. هیپنوتیزم درمانی و پدر کمک کرد ، که کودک خود را زیر نظر داشت و به موقع نتیجه گیری لازم را انجام داد. پس از چندین جلسه ، این اختلال کاهش یافت.

توصیه فوری به پزشکان. چگونه می توان حمله پانیک را حذف کرد

در نیمی از موارد ، چالش با علائم سکته مغزی ، حمله قلبی ، صرع و سایر بیماریها همراه با علائم وحشت هیچ ارتباطی با گوشت فانی ندارد. این نظر همه جانبازان آمبولانس است که با آنها صحبت کردم. مشکل این است که هیچ وقت برای رسیدگی به تماس وجود ندارد - شما باید کمک کنید. من می توانم روشی را پیشنهاد کنم که به شما کمک کند به سرعت حمله هراس را شناسایی کرده و همزمان آن را برطرف کنید (اگر اینطور باشد). واقعیت این است که حمله روان تنی قدرت احساسی است که کل انسان را در بر می گیرد. شرایط کار ایده آل برای روان درمانگر. در 90 مورد از 100 مورد ، كافي است كه چنين شخصي پيشنهاد كند كه چشمان خود را ببندد و او را متمركز كند تا بر حس دردناكي كه او را در حال خوردن است تمركز كند تا بتواند به خواب آور شبيه مطيع دست يابد. سپس باید بپرسید که این احساس چگونه به نظر می رسد؟ نترسید که سوالات شما احمقانه به نظر برسند - اگر ما با روان پریشی روبرو هستیم ، بیمار به یک هذیان واضح مانند یک جدول ضرب واکنش نشان می دهد. این پدیده به عنوان "منطق خلسه" توصیف شده است. بنابراین ، هنگامی که سوژه شما شروع به توصیف نوعی از تصویر می کند ، اغلب شوم ، به این معنی است که شما در مسیر درستی هستید. خطری جان او را تهدید نمی کند. ما با روان پریشی خالص سروکار داریم که فقط باید متوقف شود. حمله پانیک معمولاً بر اساس احساس درماندگی بنیادی است. (به عنوان یک قاعده ، این پژواک موقعیتی است که شخص در دوران کودکی دور تجربه کرده است). به عبارت دیگر ، تصویری از بیماری که روانگردان ما آن را "می بیند" چیزی است که هر چقدر هم ترسناک به نظر برسد ، از ترس می لرزد. در دو یا سه عبارت ، گیرنده خود را در این مورد مطلع کنید ، از او بخواهید که شیء مشاهده شده را آرام کند. بگذارید این موجود احساس کند که دوستش دارد ، ایمن است و هیچ چیز او را تهدید نمی کند. بعد از اینکه مشتری شما سعی کرد "alter ego" تشنج خود را بی حس کند ، از او بپرسید که در حال حاضر چگونه به نظر می رسد؟ چه شکلی است؟ معمولاً دگرگونی مطابق طرح "اژدها به مار تبدیل می شود" صورت می گیرد. فشار خون و نبض بیمار به حالت عادی برمی گردد. با نگاهی به ساعت خود ، خواهید دید که پنج دقیقه است که از بیمار خواسته اید چشمان خود را ببندد …

SITCOM

هر فردی در زندگی خود دفاع های روانی زیادی ایجاد می کند که هر کدام از آنها می تواند دردسرهای زیادی را برای روان درمانگر ایجاد کند. در واقع ، بدون غلبه بر بلوک ، گاهی اوقات رسیدن به حافظه غیرممکن است. با گذشت زمان ، من یک تکنیک ایجاد کرده ام که می خواهم آن را به اشتراک بگذارم.

واقعیت این است که من یک فرد شاد هستم و همه چیز را با استفاده از تأثیرات پیشنهادی دوست دارم.(احتمالاً به همین دلیل ، این دوره های "شوخی" من بود که تعداد بی نظیری از فارغ التحصیلان را به نمایش گذاشت در برنامه های تلویزیونی روسیه و اوکراین). من گاهی اوقات افرادی را که برای کمک به من مراجعه می کنند به حالت روانی مناسب برای کار معمولی می آورم: من بازی ای را ارائه می دهم که طی آن تضمین می شود که بخش من برای او در شرایط استرس زا قرار می گیرد و از نظر روانی باز می شود.

در ادبیات ، ژانر ، هنگامی که قهرمان در موقعیتی کنجکاو قرار می گیرد ، "کمدی" نامیده می شود. این وضعیت خوب است زیرا قهرمان داستان را از شیار معمولش بیرون می کند. در این لحظه ، او چهره واقعی خود را نشان می دهد (به هر حال ، این طبیعت کمیک این وضعیت است) ، و برای روان درمانگر این نکته اصلی است. چند مثال از تمرین می آورم.

یک جوان 27 ساله برای قرار ملاقات ثبت نام کرد. او از زنان خجالت می کشید ، اما وقتی مشکل را شرح داد ، کلمات کلیدی را با آرامش و حتی بی تفاوت بیان کرد. از او خواستم که روسپی را درست در مقابل من صدا کند و درباره هزینه و نحوه ارائه خدماتش با او صحبت کند. من به لحن احساسی احتیاج داشتم ، و آن را دریافت کردم: گفتگوی من به وضوح آشفته بود و شماره ای را از آگهی روزنامه زیر نظر شخصی ناآشنا گرفت. به نحوی که پس از صحبت با کشیش عشق ، به شکل اولیه در مقابل من ظاهر شد. در این حالت ، از او خواستم که چشمانش را ببندد و او را تحت هیپنوتیزم قرار دهد. در طول جلسه ، ما متوجه شدیم که ویژگی غالب کمرویی نیست ، بلکه احساس درماندگی است که به سادگی به عنوان کمرویی مخفی شد.

پنج سال پیش بود. gusar بخش من بی رحمانه. یک بار ، در یک نوشیدنی قوی ، او نتوانست با کار معمول کنار بیاید و در تلاشهای بیهوده برای بازسازی خود ، "شریک" خود را عصبانی کرد. عصبانی شد و هرچه راجع به او فکر کرد گفت. در به صدا در آمد و آقا دلسرد در روحیه بسیار "فلسفی" باقی ماند. از آن زمان ، او یک مد داشت: وقتی صحبت از صمیمیت به میان آمد ، او از خراب شدن می ترسید. یک دور باطل وجود داشت که ما آن را شکستیم - مخاطب من ، در مورد همه اینها صحبت کرد ، از نظر احساسی تمام تلاش خود را کرد و حتی اشک ریخت. از آن لحظه همه چیز رو به راه شد.

مورد دیگر مربوط به یک زن است. او یک زن تجاری کلاسیک بود ، او مشکل خود را به عنوان یک تنگی توصیف کرد که به شدت فعالیت های عمومی را مختل می کند. منشاء خانواده ای است که در آن بزرگ شده است (والدین با شدت مذهبی متمایز بودند). با خارج شدن از این فضا برای ورود به تجارت ، زن شروع به گرفتن خود کرد و فکر کرد که نمی تواند با نقش رئیس کنار بیاید ، زیرا به هر طریقی از جلسات اجتناب می کرد.

با گوش دادن به داستان بانویی که روی صندلی نشسته بود ، ناخواسته لحن یکنواختی را ذکر کردم. همانطور که معمولاً در مورد چیزهایی که خیلی مهم نیستند گفته می شود. چنین تناقضاتی همیشه نشان دهنده وجود حفاظت روانی است ، بنابراین برنامه من به شرح زیر بود: ارسال گفتگو "برای مردم". من به او پیشنهاد کردم که به داروخانه برود ، جایی که مجبور بود بدون انتظار در صف کاندوم بخرد.

باید بگویم که واکنش به پیشنهاد من حداقل کمرویی بود ، اما من سرسخت بودم. در نتیجه ، بخش من کار را تکمیل کرد ، و من این فرصت را پیدا کردم که رفتار واقعی او را مشاهده کنم. و من نه تنگی ، بلکه اضطراب دیدم! روی صندلی ، خانم حدس را تأیید کرد. او پس از عقب نشینی در دوران نوزادی ، خود را نوزادی توصیف کرد که چهره های غریبه ها روی او خم شده بودند. یک جشن به افتخار تولد دختر برگزار شد و والدین خوشحال در جایی دور از گهواره بودند ، که در آن کودک در حال گریه بود. در بین مهمانانی که می خواستند آرام شوند ، کمبود مهمان وجود نداشت ، اما دختر بیشتر گریه می کرد تا اینکه شروع به جیغ کشیدن کرد. اینگونه است که رفلکس محافظ متولد شد: "بسیاری از مردم خطرناک هستند". تا قبل از مدرسه ، نمی توان کودک را از دامن مادرش جدا کرد ، و سپس ، هنگامی که نوجوان بود ، سعی کرد از ازدحام مردم جلوگیری کند. والدین این را دیدند ، اما آن را به کمرویی نسبت دادند.

چندین جلسه تصویر درمانی به همراه من این امکان را داد که سه یا چهار خاطره آسیب زا از تجمعات شلوغ را از نظر احساسی زنده کند.به این ترتیب ، ما بنیاد را از زیر برخی نگرش های او بیرون کشیدیم. پس از جدایی از آنها ، بخش من به سرعت تغییر داخلی داد.

متاتورفوز هیپنوآنالیز

اگرچه هیپنوتیزم یک چیز قدرتمند است ، اما بدون درک عمیق از روان انسان هیچ معنایی ندارد. من موردی را به یاد آوردم که یک زن میانسال با یک هیپنوتراپیست که او را می شناخت با یک شکایت نسبتاً استاندارد ملاقات کرد: مشکلات در زندگی شخصی او. پس از چندین جلسه ، او شروع به زنده شدن کرد ، شکوفا شد ، همه چیز در محل کار بالا رفت ، اما پس از یک سال و نیم - یک شکاف شکسته. حالت روانی قبلی برگشت. حتی به نظر می رسد حتی بدتر شده است.

همانطور که بعداً معلوم شد ، هنگام کار با متخصص دیگری ، حامی هیپنوتراپی واپس گرایانه تاکتیک های کمک به مخاطب خود را که برای پاسخ احساسی قوی طراحی شده بود ، انتخاب کرد. این معمولاً در مورد افرادی که به راحتی به احساسات دسترسی دارند ، صادق است. ناگهان استرس کودکان به یاد می آید ، به عنوان یک قاعده ، اعصاب مشتری را متورم می کند و زمینه احساسی مطلوبی را برای کار هیپنوتراپیست ایجاد می کند. و این خانم در سن پانزده سالگی دچار روان پریشی شد. برخی احمق ها به او تجاوز کردند و والدین مشروبش به جای حمایت از او شروع به سرزنش او برای هیستری کردند: شما هنوز جوان هستید ، هیچ اتفاقی برای شما نمی افتد. باید تحمل کنیم. کلماتی که در یک زخم روانی (ذهنی) باز انداخته شده اند به نوعی نفرین واقعی یا از نظر علمی به نگرش های عمیق تبدیل شده اند. زن همیشه این قسمت را به خاطر می آورد و از عدم اعتماد به خود و جنس مخالف تغذیه می کرد. هیپنوتراپیست ، به جای مشاهده آنچه در سطح بود ، یک مراسم استاندارد را با غوطه وری در دوران کودکی آغاز کرد ، جایی که انواع قسمت های استرس زا را جمع آوری کرد. تناسخ به صورت مکانیکی انجام شد ، طبق نظریه جسمانی (درمانگر ایدئولوگ پیتر لوین) ، جایی که واکنشهای غریزی در قلب نهفته است ، که ظاهراً می تواند با حرکت مجدد بدن به ریتم احساس ناراحتی خاموش شود. به عنوان یک برنامه از پیش تعیین شده ، تنها در مواقعی که احساسات قوی وجود داشته باشد ، تحریک افراط و تفریط مفید است. اما دوره زایمان نقش اصلی را در مشکلی که مانع زندگی یک زن می شود ، ایفا نمی کند ، بر این اساس ، او بسیار ضعیف واکنش نشان می دهد. این شرایط جادوگر ما را شرمنده نکرد ، اگرچه جلسات را به اقدامات آیینی تبدیل کرد. احتمالاً به همین دلیل است که این تسکین عمومی بیشتر به دلیل دارونما به دست آمد ، اما پس از مدتی ، همانطور که انتظار می رفت ، اثر پیشگیرانه از بین رفت. به هر حال ، ریشه های مشکل به جایی نرسیده است.

قهرمان ما که از هیپنوتیزم ناامید شده بود ، به یک روان درمانگر عادی شناختی روی آورد. او فقط با او صحبت کرد. در افکار او ، رفن را گرفت ، او خواست بگوید که باد از کجا می وزد. و او گفت و درام نوجوان. و در مورد والدین. او شروع به گریه کرد. و با تجربه تر از همکار خود ، پزشک به درمان تصویری روی آورد و گفتگو را تشویق کرد تا احساسات منفی را به تصاویر بصری تبدیل کند ، که می تواند به چیزی خنده دار و دلپذیر تبدیل شود. معلوم شد که انعکاس نمادین آنقدر روان را از بار رهایی بخشید که امکان مشاهده وضعیتی که او را از اوج سالهای خود عذاب می دهد وجود داشت. حرف های مادر قدرت خود را از دست داده است. مشتری در واقع خود را دوباره تصور کرد ، برای اولین بار یک زنانه آرام را پیدا کرد ، که به شدت بر ظاهر او تأثیر نگذاشت. علاوه بر این که می توان بدون نوسانات خلقی قبلی به وضعیت جسمانی پایدار دست یافت ، مشکلات مربوط به پوست پشت نیز برطرف شد (برای اولین بار در هفت سال هیچ بثوراتی در پشت مشاهده نشد).

و شما می گویید هیپنوتیزم ، عقب گرد …

روانشناسی شمارش. مانع گفتار احساسی

من می خواهم در مورد یک داستان آموزنده برای شما بگویم که به درک این نکته کمک می کند که روان تروما همیشه فراموش می شود و همیشه از نظر احساسی بارگذاری می شود. فردی که تا آنجا که به خاطر می آورد لکنت زبان داشت ، مانند بسیاری از لکنت زبان ها به عنوان یک پسر خاموش و متواضع بزرگ شد ، زیرا لکنت زبان برای برقراری ارتباط مناسب نیست.در مغازه ، در تخته سیاه ، او سرخ شد ، زیرا متوجه شد که در حال تلاش برای صبر شخص دیگری است در حالی که سعی می کند یک صامت صدا را تلفظ کند. اگرچه او به خوبی درس می خواند و به طور کلی از این واقعیت که لکنت زبان در هر جایی که مجبور به صحبت بود دخالت می کرد ، رنج نمی برد. با ورود به یک مدرسه نظامی ، من از طریق روانشناسان نظامی به یک هیپنوتراپیست خوب مراجعه کردم ، که به گفته وی ، "داخل من را به سمت بیرون چرخانده و مرا در شرایط عالی به عقب هل داد." به مدت 10 جلسه (2 ماه) ، فرد غیر قابل تشخیص تغییر کرده است: او تمام موقعیت های زندگی را بیش از حد ارزیابی کرد ، لکنت زبان از بیماری به یک ویژگی جالب تبدیل شد. در درس یازدهم ، تحت هیپنوتیزم ، دلیل آن نیز مشخص شد (که با تعجب توسط پدر تأیید شد ، که مدتها عذرخواهی می کرد که بلافاصله این حادثه را به خاطر نمی آورد): در 3 سالگی او تلویزیون تماشا می کرد ، پدر در آشپزخانه مشغول بود برنامه ای در مورد قلدری حیوانات وجود داشت و مجری هشدار داد که کودکان و افرادی که روان ضعیفی دارند باید از صفحه نمایش حذف شوند. البته ، کودک با اشتیاق آماده تماشای "برنامه های بزرگسالان" شد ، اما تصاویری از فیلمبرداری آماتور از بریدن سر بچه گربه را نشان داد. پسر از ترس در آشپزخانه به رنگ سفید به عنوان ملحفه به طرف پدرش دوید و سپس چند روز سکوت کرد. این روان درمانی به بستری برای ایجاد اسپاسم تبدیل شد. درمان بیشتر به سرعت انجام شد - پس از یک جلسه ، دانش آموز ما لکنت زبان خود را آنقدر کاهش داد که به نظر معجزه می آمد. او خودش گفت که "در ماه اول من اعتقاد نداشتم که آزادانه صحبت می کنم و هیچ سنگی در حنجره من وجود ندارد که باعث ایجاد هرگونه صدایی شود." مکالمات با هیپنوتراپیست با توافق متقابل به پایان رسید ، اما پس از شش ماه لکنت زبان بازگشت. بدیهی است ، رویداد استرس زا تنها موردی نبود و لازم بود کار را ادامه دهید - هیپنوتراپیست در این مورد و همچنین در مورد احتمال عود بیماری صحبت کرد. با این حال ، اصلی ترین کار انجام شد - لکنت برگشتی هیچ ناراحتی ایجاد نکرد. با گذشت زمان ، لکنت زبان ما بر هنر اجتناب از صداها و کلمات خطرناک در گفتار مسلط شده است. برای این ، بدون شک ، لازم بود واژه نامه را گسترش داده و بر برخی الگوهای گفتاری تسلط پیدا کرد ، اما او این کار را انجام داد و در هر ضیافتی خوش آمدید. او درباره خود چنین می نویسد: "من در زندگی روزمره مثل همیشه زحمت نمی کشم و لکنت زبان دارم ، اما اصلا اهمیتی نمی دهم. شما باید بتوانید به خودتان بخندید و موقعیت را به نفع خود بازی کنید." شخصاً فکر می کنم در این سرنوشت شخصیت اصلی خوش بینی یک مرد جوان است. او به دنبال راه حلی برای این مشکل بود و طبیعتاً آن را پیدا کرد. از نقطه نظر حرفه ای ، علت استاندارد لکنت زبان قابل توجه است - استرس وحشتناک در سنین کودکی. ممکن است واقعاً کسی را شگفت زده کند که 11 جلسه طول کشید تا به علل روانی لکنت زبان برسد ، اما این معمولاً زمانی اتفاق می افتد که احساسات ممنوع است. نکته اصلی این است که هیپنوتراپیست قادر به تغییر نگرش های اخلاقی در مخاطب خود بود و لکنت زبان دیگر به عنوان یک فاجعه تلقی نمی شد.

  • تکنیک های ترنس و هیپنوآنالیز شناختی برای خلاص شدن از شر روانگردان (آموزش هیپنوتیزم داخلی در یک گروه کوچک در مسکو)
  • دوره آنلاین "هیپنوتیز و روانشناسی" (120 ساعت دانشگاهی ، مدت یک ماه و نیم و گواهی ادامه تحصیل)
  • گروه VK "هیپنوتیزم: آموزش هیپنوتیزم و بررسی هیپنوتیزم درمانی"
  • کتاب هیپنوتراپی واپس گرایانه و تکنیک های هیپوآنالیز شناختی

توصیه شده: