روانشناسی خیانت

فهرست مطالب:

تصویری: روانشناسی خیانت

تصویری: روانشناسی خیانت
تصویری: نحوه برخورد با خیانت 2024, ممکن است
روانشناسی خیانت
روانشناسی خیانت
Anonim

نویسنده: میخائیل لیتواک منبع:

"من مورد خیانت شاگرد محبوبم قرار گرفتم ، امید من ، آینده من ، در سخت ترین لحظه ، هنگامی که روی کمک او حساب باز می کردم ، خیانت کرد." "بهترین دوست ، زیردست ، شوهر و غیره به من خیانت کردند." اغلب مجبور بودم به چنین یا تقریباً چنین اظهاراتی از بیماران یا مراجعانی که معمولاً افسرده بودند گوش دهم. اغلب آنها تکرار می کردند: "چگونه می توان بیشتر زندگی کرد؟ به کی می توانی اعتماد کنی؟ " البته من از آنها دلجویی کردم و تا جایی که می توانستم با آنها رفتار کردم. همه چیز بهتر می شد ، اما پس از مدتی آنها دوباره قربانی خیانت شدند. من از درون از "حماقت" آنها عصبانی بودم و دوباره به کمک خود ادامه دادم

اما تنها در زمانی که به من خیانت شد ، از اظهارات هوگو قدردانی کردم: "من نسبت به ضربات چاقو دشمن بی تفاوت هستم ، اما سوزن سوزن شدن یکی از دوستان مرا آزار می دهد." و من تصمیم گرفتم این پدیده را به طور کامل درک کنم ، سعی کنم اقدامات لازم برای جلوگیری از خیانت را انجام دهم ، ویژگی های رفتار را هنگامی که قبلاً به شما خیانت شده است ، پیدا کنم ، بفهمم که آیا خود شما به کسی خیانت کرده اید ، یا تصویر روانی خائن را توصیف کنید. من قبلاً مطالب را جمع کرده ام.

چه کسی خیانت می کند؟ افراد "فداکار": افراد مورد علاقه (دانش آموزان ، کارمندان ، زیردستان و غیره) ، و همه کسانی که در آنها هم منابع روحی و هم منابع مادی سرمایه گذاری کرده اید. الگو به شرح زیر است: هرچه عمل نیک بزرگتر باشد ، خیانت قوی تر است.

خیانت در همه جا رواج دارد. در سخنرانی های روانشناسی خیانت ، از کسانی که به آنها خیانت شده بود خواستم که دست خود را بلند کنند. تقریباً همه دستهای خود را بالا گرفتند (و شنوندگان من بیماران مبتلا به روان رنجوری و بیماریهای روان تنی هستند). تقریباً همه خیانت را تجربه کرده اند. اکنون توسط فرزندان ، اکنون توسط والدین ، اکنون توسط یک دوست ، اکنون توسط یک دانش آموز محبوب خیانت شده است.

پس خیانت چیست؟

خیانت عبارت است از ایجاد عمدی صدمه (مادی ، اخلاقی یا جسمی) به شخص یا گروهی از افراد که به شما اعتماد کرده اند

باید خیانت را از ارتداد متمایز کرد. ارتداد ، امتناع از برقراری ارتباط با شخص یا گروهی از افراد نزدیک قبلی است. به یاد داشته باشید که پطرس سه بار مسیح را انکار کرد ، اما با این وجود او تا به امروز مورد احترام است. یهودا فقط یک بار به مسیح خیانت کرد و این عمل معیار خیانت است.

این خیانت در کمدی الهی دانته به تفصیل شرح داده شده است. در حلقه نهم ، خائنین در چهار خندق عذاب می کشند. در خندق اول ، که به نام قابیل ، که برادرش هابیل را کشت ، نام برد ، خائنان بستگان در حال گذراندن دوران محکومیت خود هستند ، در خندق دوم - خائنان به سرزمین مادری و افراد همفکر ، در سومی - خائنان به همنوردان ، در چهارم - خائنان به معلمان. در این خندق است که یهودا ، بروتوس و کاسیوس واقع شده اند.

ما ، که در سنت های خاصی پرورش یافته ایم ("ابتدا در مورد سرزمین مادری فکر کنید ، و سپس در مورد خودتان") ، ممکن است متحیر باشیم که خیانت به همنوع با مجازات شدیدتری نسبت به خیانت به خویشاوندان ، سرزمین مادری و همفکران مجازات می شود.

درست است که ما به ما خیانت آموختند. به هر حال ، پاولیک موروزوف ایده آل برای پیشگامان بود. خدا را شکر که در حال حاضر مقالات مربوط به الزام به اطلاع دادن به خویشاوندان خونی از قانون جزا حذف شده است! و کسانی که به معلمان خود خیانت کردند به چه سطحی رسیدند ، اجازه دهید جلسه بدنام VASKh-NIL را که از "آموزه" لیسنکو دفاع می کرد و جلسه آکادمی علوم پزشکی اتحاد جماهیر شوروی ، "دفاع" I. P. پاولووا!

اما چرا ، به هر حال ، خیانت به مهمانان بیشتر از خیانت بستگان و وطن مجازات می شود؟ اینجاست که نبوغ دانته وارد می شود. نبوغ همیشه آنچه را که با قوانین زندگی مطابقت دارد منعکس می کند و نه قوانین مکتوب. قوانین برای همه اجباری است و هیچ استثنائی نمی شناسند. بنابراین این قوانین از نظر روابط بین مردم چیست؟

پیش از این ، همراهی وجود داشت که همزمان شکارچی ، کارمند یا سرزمین مادری بود؟ و چه کسی به شخصی نزدیکتر است: کارمندی که هر روز با او ارتباط برقرار می کند یا برادری که ممکن است در مکان کاملاً متفاوتی زندگی کند؟ البته ، یک همراه ، یک کارمند.غذا برای ما چه معنایی دارد؟ غذا زندگی است! بنابراین ، همدم فردی است که به ما در زنده ماندن کمک می کند. و اگر با کسی که غذا خوردم بد رفتار کنم ، خود به خود خیانتکار می شوم.

بنابراین ، من برای خودم یک قاعده قرار دادم که با شخصی که با او درگیر هستم روی میز ننشینم. و برعکس ، اگر این اتفاق می افتاد که من با کسی دیدار می کردم ، هرگز با او مخالفت نمی کردم. با یک رابطه بلاتکلیف با شخصی ، من با او روی میز می نشینم تا بعداً خیانتکار نشوم.

دانته حق داشت که خیانت به خویشاوندان خود را ساده ترین می دانست. بله ، و مردم می گویند این مادر نیست که زایمان می کند ، بلکه آن است که بزرگ می کند و پرورش می دهد. و دانته سه بار حق دارد که بالاترین مجازات را برای خیانتکاران معلم تعیین کرده است ، زیرا آنها به لطف معلم مرد می شوند. و اگر با معلم اختلاف دارید ، او را ترک کنید ، اما مخالفت نکنید.

کار علمی من مربوط به مشکل سرنوشت است. یکی از نکات برجسته در اینجا مثلث سرنوشت کارپمن است. اگر شخصی وارد فیلمنامه شود ، زندگی او از این مثلث پیروی می کند ، جایی که نقش های او تغییر می کند.

این نقش ها چیست؟ اینها نقش های متجاوز ، نجات دهنده و قربانی است.

یک بیمار یا مراجعه کننده به قرار من به عنوان قربانی می آید. بازگشت به یک زندگی شاد تنها در صورتی امکان پذیر است که او روابط مساوی با مردم را بیاموزد. سپس او از نقش متجاوز و رهایی بخش ، که از نظر روانشناختی یکسان است - ارتباط با نشانه برتری نسبت به شریک زندگی اجتناب می کند. اگر رئیس تحت امر زیر دست را تعقیب کند ، درصورتی که قدرت پیدا کند ، رئیس را تعقیب می کند ، که از پیگیر به قربانی تبدیل می شود.

سرنوشت تحویل دهنده مشابه است. اگر والدین در مراحل تربیت فرزندان خود را از مشکلات رها کنند ، آنها بر گردن خود می نشینند و والدین قربانی می شوند. از این ملاحظات قاعده ای به دست می آید: تعقیب نکنید و تسلیم نشوید ، و در این صورت هیچ کس به شما خیانت نخواهد کرد و شما به هیچکس خیانت نخواهید کرد.

بسیاری با قلدری تحمل می کنند ، به این امید که خیانتکار وجدان را بیدار کند. اما چیزی که وجود ندارد نمی تواند بیدار شود. وجدان تابع روح است ، اما خائن آن را ندارد.

دانته عمیقاً خاطرنشان کرد: "به محض اینکه روح خیانت کرد … دیو بلافاصله بدن او را در اختیار می گیرد و در آن باقی می ماند ، تا زمان گوشت تمام شود." علاوه بر این ، هیچ خائنی متوجه نمی شود که او خائن است. معمولاً او عمل خود را با علایق پرونده توضیح می دهد. بگویید ، او با معلم نه به خاطر تمایل به آسیب رساندن به او مخالفت می کند ، بلکه از آنجا که ایده های او در حال حاضر منسوخ شده است ، فعالیت او در این زمینه ترمز می کند و غیره. یک خائن ، برای توجیه خیانت اول ، مرتکب دوم ، سوم می شود ، و به همین ترتیب تا بی نهایت ، "تا زمانی که زمان گوشت تمام شود".

چند کلمه در مورد شخصیت خائن.

خائنان فعال و منفعل هستند. آنها با این واقعیت ارتباط دارند که آنها مشاغل خود را ندارند ، آنها با هزینه افراد خلاق زندگی می کنند. اگر عیسی مسیح نبود ، چه کسی درباره یهودا می دانست؟ بنابراین ، یک خائن همیشه ثانویه است. اوژن اونگین را می توان یک خائن منفعل دانست. بنابراین ، از روی کسالت ، با خواستگاری از اولگا ، او لنسکی را به یک دوئل تحریک می کند و او را می کشد. یک خائن فعال Pechorin است. او از پرنسس مری ، دختری بی تجربه خواستگاری می کند و عاشقانه خود را پنهان می کند.

بنابراین ، اگر نمی خواهید قربانی خیانت شوید ، افراد وفادار را هدایت نکنید ، در برابر تحسین مصونیت پیدا کنید. تحویل ندهید ، اما پیگیری هم نکنید. چگونه خود خائن نشوید؟ به هر حال ، خیانت آگاهانه و ناخودآگاه است. اما بازپرداخت در هر دو مورد یکسان است. پس از همه ، وقتی یهودا متوجه شد که او یک خائن است ، خود را به دار آویخت.

خیانت به شریک ارتباطی معمولاً با شک آغاز می شود. حکمت شرقی می گوید: "شک و تردید برابر با خیانت است."

من مدیری را می شناسم که هرگز کارمندانی را که به او شک دارند استخدام نمی کند. و این موضع کاملاً صحیح است. از این گذشته ، اگر به فردی شک دارم ، بنابراین ، می بینم یا فرض می کنم که او دارای ویژگی هایی است که برای من مناسب نیست.و چه کسی اهمیت می دهد که آنها واقعاً وجود دارند یا نه ، من با او طوری رفتار می کنم که گویی در او هستند ، این منبع دائمی نگرانی ها و نگرانی های غیر ضروری است. آیا بهتر نیست بلافاصله ارتباط را رها کنیم؟ من همیشه به شنوندگانم چیزی شبیه به موارد زیر می گویم: "اگر شک دارید که به سخنرانی های من بروید یا نروید ، پس نروید. اگر در جاهای دیگر احساس خوبی دارید ، من برای شما خوشحال می شوم. اما اگر آنجا احساس بدی داشته باشید ، روح شما با من خواهد بود. و سپس او جنازه را می آورد. " با توجه به موارد فوق ، واضح است که اگر هنگام تصمیم گیری های حیاتی شک و تردید ایجاد شود ، بهتر است قصد را کنار بگذارید (به عنوان مثال ، ایجاد خانواده با این شخص).

اما اگر ارتباط از قبل آغاز شده است ، پس باید به طور کامل و بدون شک اعتماد کنید. پیروی از این قانون منجر به این واقعیت شد که در حال حاضر من هیچ دشمنی در محیط نزدیک خود ندارم. ممکن است کسی استدلال کند که من اشتباه می کنم. خوب شاید! اما این بهتر از این است که دشمن نداشته باشید ، اما فکر کنید که آنها دشمن هستند. از این گذشته ، اگر من با این احساس زندگی کنم که هیچ دشمنی ندارم ، فقط در لحظه ای احساس بدی می کنم که آنها با من کاری کثیف انجام می دهند و اگر به دوستانم شک کنم ، همیشه احساس بدی دارم.

من حتی یاد گرفتم که از حوصله خود استفاده کنم. با شروع هر شغلی با یک شریک جدید ، من کاملاً به او اعتماد دارم. بنابراین ، من تصور یک ساده لوح را روی یک فرد بی وجدان می گذارم ، و او مرا فریب می دهد. اما اولین چیزی که همیشه بی اهمیت است! بنابراین من یک "شاخص کارت" از افراد قابل اعتماد و غیرقابل اعتماد تشکیل داده ام. و این در حال حاضر سرمایه خوبی است! علاوه بر این ، فرصتی برای همکاری با افراد قابل اعتماد وجود دارد که من در آنها اطمینان دارم. و اگر چیزی درست نشد ، من می دانم که همه چیز مربوط به شرایط است. به طور کلی ، همانطور که رسول گامزاتوف گفت ، "اسب را سرزنش نکنید ، جاده را مقصر بدانید."

توصیه شده: