2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
یک نابغه ناشناخته که علاوه بر این ، از تشخیص می ترسد - این چیزی است که "چیز وحشتناک" نامیده می شود.
اگر دختر متقاعد شود که او به معنای واقعی کلمه "گل سرخ" است که هر مردی می خواهد آن را بچیند ، یا حتی بدتر از آن با او انجام دهد ، پس از بزرگ شدن و تبدیل شدن به یک دختر ، ناامیدی های بزرگی در انتظار او خواهند بود.
به عنوان مثال ، یک دختر خود را از مردان پنهان می کند ، از آنها دوری می کند ، زیرا "آنها فقط به یک چیز نیاز دارند".
به عنوان مثال ، او رنج خواهد برد که مردان ذات واقعی او را نمی بینند. او همچنین گنجینه ای است که باید صف طولانی برای آن صف کشیده بود. خوب ، او این خط را پراکنده می کرد ، بله ، فقط کسی وجود ندارد.
بچه ها با چند پسر احمق از خانواده "دختران بابونه" ازدواج می کنند. و گل سرخ او با حاشیه طلایی هیچکس را جذب نکرد.
از چنین "بدون ماهی" در زمینه خواستگاران بالقوه ، دختر شروع به شک و تردید در خود می کند. او شروع به جستجوی اشکالات در خود می کند و البته آنها را نیز پیدا می کند.
ممکن است یک دختر به این نتیجه برسد که والدینش او را فریب داده اند ، او یک گل نیست ، بلکه برعکس ، یک باباآدم است. همچنین ، ممکن است یک دختر به این نتیجه برسد که همه اطرافیان احمق هستند و او تنها کسی است - یک پروفسور.
اگرچه فکر کردن درباره یک استاد به تجارت نزدیکتر است. یک نابغه ناشناس می تواند خود را یک متخصص منحصر به فرد و از قبل منحصر به فرد بداند و منتظر تماس او بماند و سپس "آنطور که باید" ارزیابی شود.
اگر دختری یک بار از ایده منحصر به فرد خود الهام گرفته بود ، فقط می تواند از این طریق حساب کند ، و نه به گونه دیگری.
به هر حال ، من چند بار با چنین دخترانی ملاقات کردم. با چشمانی درخشان ، آنها دقیقاً به من گفتند که در طول درمان با مراجعین خود چه می کنند. آنقدر با شور و حرارت گفته شد که هر دو از احساس والای عظمت خود اشک ریختند.
می توانم بگویم که شیوه های آنها کاملاً استاندارد است ، اما از آنجا که هیچ کس از من س askedال نکرد ، من چیزی نگفتم.
غالباً "نابغه های شناخته نشده" مبارز در عشق یا حرفه ای تنها می مانند. آنها شکایت دارند که در "سلول رهبانی" خود ، جایی که از دنیای بی رحمی که به آنها شناخت و عشق نمی دهد ، پناه گرفته اند ، مورد توجه قرار نمی گیرند.
اما ، به هر حال ، برای اینکه مردم نوری را که از یک نابغه یا از یک فرد معمولی سرچشمه می گیرد ، ببینند ، تنها کاری که باید انجام دهید این است که دیگر "سیاه چاله" ای نباشید که تمام فضا را به خود می کشاند. در مجموع ، لازم است که نور خود را به مردم برسانید.
فردی با فرمت "نابغه ناشناخته" می تواند چراغ راه باشد که راه کشتی ها را روشن کرده و آنها را از صخره ها دور نگه می دارد.
و همچنین می تواند یک چراغ راهنما باشد ، اما بدون فانوس. تماشای نحوه خراب شدن کشتی ها ، نحوه غرق شدن مردم ، او واقعاً می تواند رنج ببرد ، اما فقط هیچ یک از دریانوردان غرق شده از فانوس دریایی درخواست نکردند تا فانوس آنها را روشن کند.
آیا در شما نوری وجود دارد؟ آیا فانوس دریایی بدون چراغ قوه روشن دیده اید؟
با هم راهی برای امکانات پنهان شما پیدا خواهیم کرد!
توصیه شده:
من همانطور که هستم هستم و اصلا نمی خواهم تغییر کنم
در مورد بدن ، شرم و تغییر من با بچه ها به یک زمین بازی بزرگ ، حدود یک کیلومتر از خانه ، کنار مدرسه می روم. به موازات ، من بار دیگر خطوطی را که دیروز دیدم ، که قبلاً در بین دختران VKontakte بسیار محبوب بود ، به خاطر می آورم: "من همانطور که هستم هستم و اصلا نمی خواهم تغییر کنم …"
متشکرم ، من همه چیز را فهمیدم ، یا من روانشناس خودم هستم
این داستان توسط یکی از همکارانم که مدت ها پیش ، حتی قبل از ظهور تلفن های همراه ، به عنوان روانشناس شروع به کار کرده بود ، به من گفته شد (عدم وجود تلفن همراه یک جزئیات مهم است). بنابراین ، در نقطه ای ، مشتری شروع به درخواست وقت ملاقات از یک همکار-روانشناس کرد.
من یک مرد آزاد هستم ، اما با پدر ، مادر برای همیشه هستم
موضوعات نامرئی ما را با افراد دیگر مرتبط می کند: شریک ، فرزندان ، بستگان ، دوستان. اولین و قوی ترین پیوند بدون شک پیوند با مادر است. ابتدا ، کودک توسط بند ناف به مادر متصل می شود ، این یک ارتباط فیزیکی واقعی است ، سپس ارتباط فیزیکی با یک رابطه عاطفی و پر انرژی جایگزین می شود.
آیا من یک مادر بد هستم؟ من یک مادر معمولی و خوب هستم
چرا چنین اهمیتی در روانشناسی به نوزادان و سن 6 سال داده می شود؟ در این سن چه اشکالی دارد؟ چرا اینقدر بر رابطه مادر و فرزند تأکید می شود؟ چگونه می توان مادر بد یا خوب را تشخیص داد ؟؟؟ آیا اصطلاح بهتری بین این دو قطب وجود ندارد؟ آیا تا به حال تصویری را دیده اید:
شما کامل هستید و من فقط هستم
من به طور مبهم به یاد می آورم که برای اولین بار با شما ملاقات کردم ، به نظر می رسد که ما چندین سال با هم بودیم ، در ابتدا ، به محض به هوش آمدن ، به یکدیگر معرفی شدیم ، به یاد می آورم ، آن زمان گفتم ، من نگفتم هر چیزی ، و مهم نیست ، زیرا در آن زمان هیچ چیز مهمتر از شما نبود.