2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
شرایطی وجود دارد که به نظر می رسد شما نمی توانید (نمی توانید = نمی خواهید) فردی را رها کنید ، زندگی بدون او غیرممکن است ، زندگی غیرقابل تصور ، خالی ، بی معنی به نظر می رسد. این شخص دیگر می تواند بمیرد ، یا رابطه را ترک کند ، به سراغ دیگران برود - نکته این است که همراه با شخص ، معنای درونی ، بخش بزرگی از خودش ، ترک می شود ، گویی روح شما را با رفتن خود گرفته است.
در مشاوره با روانشناس ، مطمئناً این جمله را می شنوید که باید فردی را رها کنید ، به زندگی خود ادامه دهید ، زندگی خود را پر کنید. اما گاهی اوقات به نظر می رسد که رها کردن خود راحت تر است …
چرا این اتفاق می افتد؟ در غیاب عشق به خود (به طور کلی ، حتی برای قطرات) ، معشوق خلاء درونی را پر می کند - با "عشق" به شخص دیگر. و بله ، به نظر می رسد که اگر فناوری اطلاعات را رها کنید ، هیچ چیز برای شما باقی نخواهد ماند ، با یک سیاه چاله در داخل ، و با پرتگاهی که داخل آن مکنده است. و اینکه اصلا زندگی نکنی بهتر از این است که با این خلوت رها شوی. زیرا بدتر از دردی که اکنون تمام درون بدن را فرا گرفته و تمام سلولهای بدن را اشباع کرده است ، فقط این خلأ وجود دارد - هیچی … بهتر از این نمی توانید بگویید: راحت تر خود را رها می کنید.
در یکی از مقاله هایم گفتم که شخص از خود آگاه است ، وجودش در دو حالت - این عشق است یا درد. اگر عشق به خود وجود نداشته باشد ، پر شدن معنای شخص وجود دارد ، خودآگاهی از طریق عشق به دیگری. سپس وضعیت زیر رخ می دهد: شما خالی هستید ، هیچ چیز در داخل وجود ندارد و شخصی ظاهر می شود که با ظاهر خود معنا بخشیده است ، شما زندگی را احساس می کنید ، احساس می کنید که هستید ، شما وجود دارید ، شما زندگی می کنید. "من عاشق هستم - اینجا هستم ، خودم را احساس می کنم." وقتی معشوق می رود ، می رود ، همه چیز را می گیرد.
و اگر دیگر عشق وجود نداشته باشد ، درد همچنان باقی می ماند ، زیرا اگر فردی احساس دوست داشتن خود را متوقف کند ، شروع به احساس درد می کند. از رنج ، نگرانی ، این زخم را برمی دارد ، رنج به خودی خود تبدیل می شود ، رنج به خاطر رنج کشیدن. پیشنهاد رهایی از این درد ، پایان دادن به رنج به معنای رها کردن تنها چیزی است که به شما اجازه می دهد زندگی را احساس کنید!
بیایید وانمود کنیم که یک پارچ هستید. کوزه خالی بود ، به این معنی که زندگی خالی و بی معنی است. و وقتی او ظاهر شد ، شما کوزه خود را با آب ، مثلاً پر کردید. و این احساس دلپذیری از پری و شادی بود! شما به سرعت به چیزهای خوب عادت می کنید ، بنابراین وقتی شخصی می رود و آب را با خود می برد ، می خواهید کوزه را با هر چیزی پر کنید - حتی با روغن مازوت ، فقط برای اینکه دیگر هیچ وقت احساس نکنید! هرگز احساس نکنید من آنجا نیستم! روغن سوخت حداقل چیزی است ، به هیچ وجه چیزی بیش از صفر نیست. و اکنون باید شیر را به آرامی در یک کوزه روغن مازوت بریزید (عشق به خود). روغن مازوت به تدریج جابجا می شود و به همین ترتیب تا زمانی که فقط شیر باقی نماند.
چگونه این اتفاق می افتد؟ عشق به خود از کجا می آید؟ از طریق فریاد کشیدن درد ، کینه - این بار. دو - شخص باید یاد بگیرد که خودش را احساس کند. انگار او یک نوزاد تازه متولد شده است. نوزاد شروع به مطالعه بدن خود می کند ، با توانایی های او آشنا می شود: مشت های خود را فشرده و باز می کند ، پاهایش را تکان می دهد ، صداها را صدا می کند (همهمه می کند) ، خود را احساس می کند. ابتدا خودش را می شناسد. او با مطالعه خود ، حرکات ، صدا ، احساسات چشایی که هنگام نوشیدن شیر مادر احساس می کند ، وجود خود را احساس می کند. یک کودک کوچک بی پایان مشغول مطالعه خود است ، هنگامی که شروع به خزیدن می کند ، شروع به مطالعه جهان اطراف خود می کند.
کوچک شروع کنید - طوری به بدن خود نگاه کنید که انگار برای اولین بار آن را می بینید! خود را به معنای واقعی کلمه احساس کنید: پاها ، باسن ، شکم ، شانه ها ، موها ، گونه ها ، لب ها ، گوش ها ، گردن. اجازه قضاوت ندهید: "پاها کج هستند ، گردن ضخیم است ، چشم ها کج هستند!" یک کودک کوچک به هیچ وجه خود را ارزیابی نمی کند ، او صرفاً از روی کنجکاوی ، از روی تشنگی به مطالعه می پردازد. این کنجکاوی را در خود بیدار کنید و خود را از چشم یک کودک تازه متولد شده ببینید.
در مرحله بعد ، کاوش در مورد آنچه دوست دارید و چه چیزی را دوست ندارید شروع کنید.واقعا چه نوع موسیقی مطابق سلیقه شماست؟ بدون هارد راک ، بدون چرت و پرت ، طوری گوش کنید که انگار برای اولین بار در حال گوش دادن هستید ، بدون این که به این یا آن آهنگ دارای معنا یا خاطرات نوستالژیک باشید. شما واقعاً چه غذایی را دوست دارید؟ طعم را احساس کنید ، خود را در این حس چشایی غوطه ور کنید. هویج بخورید و میل کنید ، سیب زمینی بخورید ، شیر بنوشید ، کمپوت ، آب پرتقال. معجزه گاه اتفاق می افتد! مردی که قبلاً متقاعد شده بود که از سمولینا متنفر است ، ناگهان آن را خوشمزه می بیند! شما ممکن است شروع به دوست داشتن کف شیر کنید ، اما قبل از اینکه کیک پنیری مورد علاقه شما ناگهان بی مزه به نظر برسد ، قبل از اینکه سس مایونز مورد علاقه شما در دهان شما مانند مایه چربی احساس شود! چه بوهایی را بیشتر دوست دارید؟ نشستن در چه موقعیتی برای شما راحت تر است؟ چه حرکاتی را دوست دارید؟
خود را بشناسید ، قطعه قطعه خود را جمع کنید. یاد بگیرید که خودتان را ، فقط خودتان ، بدون هیچ کس ، به عنوان یک فرد جداگانه احساس کنید. و به خود پاسخ دهید: من (چه) هستم؟ که من دوست دارم؟ آنچه که من دوست دارم؟ دافعه چیست؟ از چه چیزی خوشم نمی آید؟ قبل از اینکه عاشق چیزی شوید ، باید بدانید! در مورد خودم هم همینطور …
ممکن است به نظر برسد که خودتان را می شناسید ، 20 ، 30 ، 45 ، 60 سال است که با خودتان زندگی می کنید! باور کنید واقعیت ندارد! اگر خودتان را دوست ندارید به این معنی است که خودتان را نمی شناسید. و همه قضاوت های شما در مورد خودتان بر اساس ارزیابی های ذهنی دیگران است ، افرادی که خود را چنین دوست ندارند!
خود را بشناسید و خود را دوست داشته باشید!
توصیه شده:
وقتی عدم اطمینان راحت می شود
بسیاری از مشتریان من مدتهاست که با مردان در اینترنت ارتباط برقرار می کنند و می گویند زمانی می رسد که احساس می کنند برای آنها راحت تر است که رشد نکنند. از آنجا که شیوه ای که همه چیز در حال رخ دادن است روشن و آشنا است ، اما در زندگی واقعی او این خطر را دارد که از یک مرد خوشش نیاید ، و شاید او برای او دوست داشته باشد.
در ردپای نستنکا. یا راحت بودن راحت است؟
در ردپای نستنکا … فیلم افسانه ای "Morozko" با ناتالیا صدیخ در نقش اصلی را به خاطر می آورید ، که بیش از یک نسل از کودکان شوروی روی آن بزرگ شدند؟ قسمتی که یک نستنکا با لباس سبک زیر درخت کریسمس می نشیند و موروزکو در اطراف راه می رود ، سرما از این اتفاق می افتد ، و او می پرسد:
کودکان "راحت" برای زندگی چندان راحت نیستند
- تو زنگ زدی؟ - مامان روبروی مرییوانا می نشیند و با دقت نگاه می کند. - بله حتما! مادر وانیا هستی؟ من با شما یک گفتگوی جدی دارم! - من با دقت به شما گوش می دهم ، - مادرم لبخند محبت آمیزی می زند و با یک ژاکت بافتنی خاکستری به معلم نگاه می کند ، بدیهی است که جدید نیست ، اما مرتب و زیبا است.
از سناریوی والدین خارج شوید و خودتان شوید. چگونه حرفه رویایی خود را پیدا کردم
وقتی به یاد 17 سالگی ام می افتم ، دیوار خاکستری خانه ای قدیمی را می بینم. ژاکت پشمی مرطوب پوست را گاز می گیرد و "خواسته" من - "رویای" من قطره های ابری از موها روی گونه هایم می چکد. سال 1993 بود. زمان تاجران "خوب"
اگر در حین رابطه عاشق شوید عاشق چه می شوید؟
بیایید تصور کنیم که شما رابطه خوبی دارید ، همه چیز برای شما مناسب است. شما با یکدیگر خوب و دلسوزانه رفتار می کنید. قدردان شخصی باشید که سالها با او بوده اید. و در اینجا ، در پس زمینه یک آسمان بدون ابر - اشتیاق و جذب دیگری! البته اینها احساسات فوق العاده ای هستند ، اما اگر ازدواج کرده اید با آنها چه کنید؟ اول: