کودکان "راحت" برای زندگی چندان راحت نیستند

تصویری: کودکان "راحت" برای زندگی چندان راحت نیستند

تصویری: کودکان
تصویری: بهترین راه تقویت مکالمه انگلیسی برای راحت تر صحبت کردن - آموزش به انگلیسی فکر کردن 2024, آوریل
کودکان "راحت" برای زندگی چندان راحت نیستند
کودکان "راحت" برای زندگی چندان راحت نیستند
Anonim

- تو زنگ زدی؟ - مامان روبروی مرییوانا می نشیند و با دقت نگاه می کند.

- بله حتما! مادر وانیا هستی؟ من با شما یک گفتگوی جدی دارم!

- من با دقت به شما گوش می دهم ، - مادرم لبخند محبت آمیزی می زند و با یک ژاکت بافتنی خاکستری به معلم نگاه می کند ، بدیهی است که جدید نیست ، اما مرتب و زیبا است.

- فهمیدی ، من حتی نمی دانم چگونه این را به تو بگویم. وانیا در مدرسه پرش کننده به بچه های دیگر می فروخت! معلمان دیدند و به من گفتند! من با ماشا تماس گرفتم - او می گوید که واقعاً یک جامپر خرید! و بچه های دیگر نیز ، - مرییوانا مکث تئاتری می کند و چشم انتظار به مادرش نگاه می کند.

مامان ، با لبخند محبت آمیز ، اندکی ابرو راستش را بالا می آورد:

- و؟

- به مفهوم - و؟ - مرییوانا به وضوح انتظار واکنش متفاوتی نسبت به کلمات خود داشت.

- پس چی؟ فروش بلوز. اینها توپ هایی هستند که به سرعت بالا می روند ، درست است؟ فهمیدم. چرا به من زنگ زدی؟

- خوب البته. برای همین زنگ زد. در مدرسه ، در تعطیلات …

- یعنی سر کلاس نیست؟

- اوه … - معلم به وضوح با این سوال گیج شده است. - نه اما چه ربطی به آن دارد. او! در مدرسه! فروختن! اسباب بازی!

مامان دومین ابروش را بالا می آورد:

- آیا او رفتار بدی داشت؟ آیا معلمان از او شکایت کردند؟ آیا او دو نفره دریافت کرده است؟ با کسی دعوا کرد؟ چیزی دزدیده؟ در نهایت ، او خریدار خود را فریب داد و جامپر خریداری شده را ارائه نکرد؟

مرییوانا قبل از ادامه دهان باز چند ثانیه یخ می زند.

- نه اما…

- یعنی در اوقات فراغت خود در زمان تعطیلات ، او استقلال خود را نشان داد و طرح مشاغل کوچک خود را اجرا کرد ، نه به ضرر تحصیل یا رفتار؟

- آیا تو جدی هستی؟

- کاملا. من در حال تلاش برای یافتن دلیلی هستم که امروز از کارم مرخصی گرفتم تا به شما مراجعه کنم.

- اما من بهت گفتم! - مریوانا به وضوح شروع به عصبی شدن می کند.

- معذرت می خواهم. احتمالاً ، من قوانین رفتاری را در مدرسه با دقت نخوانده ام. اما من به طور مطلق نمی توانم به یاد بیاورم که حداقل چیزی در مورد ممنوعیت فروش جهنده در تعطیلات وجود داشت.

- چگونه می توانید متوجه نشوید ، - معلم شروع به جوشیدن می کند. - شما نمی توانید در مدرسه چیزی بفروشید!

- حقیقت؟ آیا در ناهار خوری نان های رایگان دارید؟

- نان ها چه ربطی به آن دارند؟

- خوب ، شما گفتید که نمی توانید در مدرسه چیزی بفروشید. اما به دلایلی من هفتگی پول نان به کودک می دهم.

- بنابراین. جدی میگی؟ او در مدرسه به سایر دانش آموزان اسباب بازی می فروخت! اینجا مدرسه است نه بازار! - مرییوانا شروع به جوشیدن می کند.

- البته متأسفم ، اما دقیقاً از من چه می خواهی؟ اگر قوانین شما بیان می کنند که این کار امکان پذیر نیست ، فقط این قوانین را به وانیا نشان دهید. او نسبت به قانون شکنی بسیار حساس است.

- آیا می خواهید به نحوی روی او تأثیر بگذارید؟

- نفوذ؟ - مامان چند ثانیه فکر می کند. - شاید بله. او طرح کسب و کار کوچک خود را توسعه داد ، نیازهای خریداران احتمالی را مشخص کرد ، در جایی خرید را پیدا کرد ، سود احتمالی را محاسبه کرد. و همه اینها بدون کمک من. کاملا به تنهایی. بله ، من فکر می کنم ارزش تشویق او را دارد. آیا فکر می کنید آخر هفته رفتن به پارک آبی کافی است؟ بله ، و لطفاً ، دفعه بعد ، اجازه دهید مسائل مشابه را با تلفن حل کنیم. من کار دارم و زمان پول است.

قبل از شما یک برخورد معمولی از دو واقعیت وجود دارد - مدرسه و بزرگسال ، مدرن و پس از شوروی ، مطیع و مستقل ، آشنا و خلاق. به دلایلی ، بسیاری از والدین غیرممکن را می خواهند ، به طوری که فرزندشان زیر 18 سال یک دانش آموز فوق العاده مطیع ، خاموش ، آرام (و ترجیحاً گنگ) بود و ناگهان ناگهان به یک تاجر موفق ، با اعتماد به نفس و موفق تبدیل شد. و آنها بسیار شگفت زده می شوند - اینکه دختر کوچک "وارد" موسسه شد و در مسکن کمک کرد و شغلی پیدا کرد - اما هیچ چیز تغییر نمی کند. پسر از روز تا عصر با پلانکتون اداری می رود ، جمعه ها آبجو می نوشد و تمام آخر هفته پشت کامپیوتر می نشیند. او همچنین از والدین خود پول می خواهد. و او خودش در حال حاضر بیست و پنج سال دارد … چرا ما این کار را اشتباه کردیم؟ بالاخره همه چیز برای اوست عزیزم.

و آنها به ندرت به یاد می آورند که وقتی پسری در کلاس پنجم می خواست به کاراته برود ، به او اجازه داده نشد. (آسیب زا) در هفتم ، آنها اجازه نداشتند استراحت کنند. (فقط این کار را انجام دهید بلاژ!) در هشتم به زور برای مدل سازی هواپیما ارسال می شود. (چه ادبیات دیگری؟ چه نوع کلاس هایی برای یک کودک؟) در نهم آنها به یک دانشکده انگلیسی منتقل شدند. (فقط فکر کنید ، دوستان! او موارد جدیدی را شروع خواهد کرد!) (او هنوز چنین کالسکه ای دارد.) آنها اجازه ورود به روزنامه نگاری را نداشتند (کجا ، کجا؟). برای پرداخت هزینه های اقتصادی ارسال شده است. (خب ، ریاضیات چه اشکالی دارد! او یاد می گیرد!) آنها با عمو کولیا در یک شرکت کار کردند. (حالا کجا می تواند کار پیدا کند … چنین زمانی …)

بله ، آنها هنوز وحشتناک تعجب کرده اند. پسر همسایه ای وجود دارد - در کودکی او فقط یک بدشانسی بود! همیشه با زانوهای شکسته راه می رفتم. در مدرسه ، هر سال بخش را تغییر می داد ، نمی توانست جایی بنشیند. من برای تحصیل علوم سیاسی رفتم. یک سال بعد آن را کنار گذاشتم. سپس از حدود هجده سالگی کار کرد. در بیست سالگی فقط به نامه نگاری رفتم. و اکنون ما شرکت خودمان را داریم ، یک ماشین ، یک همسر زیبا ، و به زودی بچه هایی به دنیا می آیند. من و همسرم عاشق دوچرخه هستیم ، هر آخر هفته آنها به جایی می روند ، یکی از همسایه ها تصاویر را نشان می دهد. چطور؟

البته شرایط اغراق آمیز توصیف شده است. اما روند کلی این است. اگر به کودک اجازه داده نشود در سه سالگی ابتکار عمل را انجام دهد و همه چیز را پشت سر هم در ده سالگی منع کند ، در بیست سالگی ناگهان مستقل و با اعتماد به نفس نخواهد شد. او برای والدین بسیار "راحت" خواهد بود ، لباس ها را پاره نمی کند ، زانو نمی شکند و با معلمان دفاع می کند و از نظر خود دفاع می کند. او مطیع و استثنایی صحیح خواهد بود. فقط والدین باید به این فکر کنند که چه فرزندی را می خواهند بزرگ کنند؟ در دوران کودکی مناسب است یا در زندگی موفق؟ وقتی کودکی از سرگرمی به سرگرمی می شتابد و به دنبال خود می گردد ، وای چه وسوسه ای دارد - فریاد بزند و او را وادار به رفتن به مدرسه موسیقی منفور کند. تنها در این صورت است که می توانید فردی را در خروجی به دست آورید که نه تنها علاقه ای به خود ندارد ، بلکه اصولاً از موسیقی به شدت متنفر است.

کودک همان شخص است ، فقط کوچک است. او باید نظر داشته باشد و در قبال تصمیماتش پاسخگو باشد. تنها در این صورت است که او می تواند به یک فرد بالغ مسئول تبدیل شود و نه یک پسر مادر شیرخوار. اگر همه تصمیمات را برای او بگیرید ، بدون مشورت ، می توانید زندگی را برای خود راحت کنید و در آینده نیز آن را پیچیده کنید. و هم برای خودم و هم برای کودک.

و یک موضوع جداگانه حمایت والدین است. نه کسی که "از طریق خواهرزاده دوست پدرم در موسسه کار می کند ، زیرا مسیر امیدوار کننده است". و کسی که "شما تصمیم می گیرید و من و پدرم از انتخاب شما حمایت می کنیم".

یاد بگیرید که به فرزندان خود گوش دهید و بشنوید. توصیه - مجبور نیست. پشتیبانی - مانع نشود. پیشنهاد - نه زور. توضیح دهید - نهی نکنید. و شما خوشحال خواهید شد.

توصیه شده: