هنگام دور زدن راه خود را به خاطر بسپارید

تصویری: هنگام دور زدن راه خود را به خاطر بسپارید

تصویری: هنگام دور زدن راه خود را به خاطر بسپارید
تصویری: چند شنبه با سینا | فصل سوم | قسمت 10 | فرنوش حمیدیان 2024, آوریل
هنگام دور زدن راه خود را به خاطر بسپارید
هنگام دور زدن راه خود را به خاطر بسپارید
Anonim

وقت آن است که راز خود را به شما بگویم. من واقعاً می خواهم در کنارت باشم. من واقعاً می خواهم و بسیار می ترسم

می دانی ، هرچه به من نزدیک می شوی ، از از دست دادن تو می ترسم.

من روش ها و ترفندهای مختلفی را ارائه می دهم تا در کنار من با هر قدم به سوی من ، غیرقابل تحمل تر شود.

من کسانی را انتخاب می کنم که از صمیمیت فرار می کنند. و سالها و عمرها خستگی ناپذیر آنها را تعقیب می کنم. هر بار ، برخورد با سیم خاردار ، پاره شدن همه چیز به خون و درد شدید. بنابراین ، به خود ثابت می کنید که نباید نزدیک شوید ، اما هنوز هیچ شانسی برای عشق ورزیدن ندارید. و به کسی که به من نگاه می کند و منتظر نگاه من است ، یک لبخند ، به کسی که عشق با او ممکن است اتفاق بیفتد ، با صدای بلند فریاد می زنم: همانجا که هستی بمان! نزدیک نشو! یک قدم دیگر و من به طرز غیرقابل تحملی به شما صدمه می زنم.

و چرا می آیی ، لحظه ای فرا می رسد که می خواهی بروی. و من از این زنده نخواهم ماند. و من می خواهم با کسی ملاقات کنم که می خواهد بماند ، به من اطمینان می دهد در آینده. و سحرهای سرد زمستانی شیرم را گرم می کند ، موهایم را اتو می کند و چشم هایم را از روی لطافت می بندد. اما این شما نیستید ، کسی خواهد بود ، گاهی اوقات و به احتمال زیاد در رویاهای من. من نمی خواهم به یک دلیل ساده با شما ملاقات کنم ، من از دست دادن شما می ترسم. و حتی در هذیان خود ، من در ایوان خود منتظر شما هستم و او را از دیگران محافظت می کنم. با عرق سرد و چسبناک بیدار می شوم ، نام شما را زمزمه می کنم و با دست لرزان ، به امید یافتن لب های شیرین ، ملحفه را بررسی می کنم. من آماده تحمل سخت ترین عذاب ها و گذراندن تمام حلقه های جهنم در افکار ، تجربیات و زندگی ام هستم. اگر فقط انتظار شما را متوقف نکنم ، انتظار را متوقف نکنم ، هرگز با شما ملاقات نکرده باشم. و این همه به این دلیل است که من از از دست دادن شما در لحظه ای می ترسم که بیشتر از هر کس دیگری در جهان به من نزدیک خواهید شد.

از دست دادن در اینجا مردن است. فوراً بمیرید ، بدون حق زندگی. زیرا با از دست دادن دیگری ، من نیز ناپدید می شوم. اگر در تجربه از دست دادن بسیار دردناکی وجود داشته باشد که نمی توان آن را تجربه کرد و با دیگری صحبت کرد. از آن احساسات قوی نفس شما را می گیرد. ضرری که می خواهید به هر طریقی جبران کنید. زندگی به جستجوی عشق و فرار از آن تبدیل می شود. مجموعه ای از رمان ها در مورد عشق بی جواب به نثر پیش پا افتاده تبدیل می شود و تعداد "ملاقات هایی که هرگز اتفاق نیفتاده" به طعم تلخ وقت تلف شده تبدیل می شود.

در چنین شرایطی ، وقتی شخص دیگری ناپدید می شود ، زندگی واقعاً متوقف می شود. به عبارت دقیق تر ، به یک شیوه زندگی در گذشته یا انتظار برای آینده می پردازد. همه افکار ، اهداف ، اقدامات برای جستجو ، تعقیب ، پرواز و تخیل است. بسیاری از حواس ممنوع و روانه زندان می شود. آنها به دلیل سازماندهی ناراحتی شدید در ناحیه قلب محکوم به حبس ابد شدند. و تنها رنج از عشق ناراضی احساس گناه آنها را کاهش می دهد و به آنها اجازه می دهد تا یک نفس تازه در ریه های خود بکشند. آزادی آنها به معنای ملاقات حضوری با آنها است. علل آنها را درک کرده و وجود آنها را تصدیق کنید. از آنجا که آنها در زندان بسیار خطرناک تر از آزادی هستند. آنها در ناخودآگاه جابجا شده و شخصی را کنترل می کنند که هیچ فرصتی برای انتخاب باقی نمی گذارد.

می دانید ، من به طور تصادفی از گوشم شنیدم: "شما می توانید دوست داشته باشید و می توانید از دست بدهید. این به شما آسیب می زند ، اما شما زنده خواهید ماند. و هنوز می توانی عاشق باشی زیرا وقتی علف در مزرعه ای در پاییز می سوزد ، در بهار حتی آبدارتر ، قوی تر و سبزتر می شود. دانه ای که در زمین است با آتش از بین نمی رود. و اگر زمان خشک شدن چمن فرا رسیده باشد ، آتش فقط آن را از بار سنگین رهایی می بخشد. " احساسات ما می تواند قدیمی را سوزانده و به جدید زندگی دهد. شما نباید از آنها بترسید ، مهم نیست که چقدر قوی و "ناراحت کننده" هستند. از جدایی ها نترسید ، زیرا جلسات جدیدی در پی آنها است.

توصیه شده: