2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
صد سال است که صورتت را ندیده ام
تو را در آغوش نگرفت
در چشمان تو منعکس نشد ،
از سفیدی ذهن س questionsال نکرد ،
من به گرمای زانوهای تو دست نزدم …
یک زن صد سال است که منتظر من است
من و او مثل دو سیب دور هم جمع شده بودیم
روی شاخه سیب ،
و سپس
از درخت افتاد و غلتید …
و بین ما
زمان صد سال است ،
جاده صد سال قدمت دارد ،
و در نیمه تاریکی I
آن زن
همه جا دنبال اثری می گردم
صد سال است که به دنبال آن هستم
صد سال دنبالش می دویدم …
ناظم حکمت
راستش را بخواهید ، اگر ما در دنیایی ایده آل زندگی می کردیم ، من بلافاصله با یک رابطه دوم شروع می کردم ، عشق اول را با همه عذاب هایش دور می زدم ، انتخاب های مضحک و در آبگوشت گل آلود شورها می جوشید. من کتاب فصل دوم را برمی داشتم و باز می کردم. چرا؟ زیرا غالباً از اولین عشق است که اثری پاک نشدنی در روح ما باقی می ماند ، شبحی که ما را نگه می دارد ، مانع از شروع یک رابطه جدید می شود یا از این روابط هوا و انرژی می گیرد.
نه همیشه و نه برای همه ، البته ، روابط گذشته ارواح را پشت سر می گذارند. و ممکن است عشق لزوماً اولین نفر نباشد. اما قطعاً این یک عاشقانه گرداب با طوفان احساسات بود ، هم به طرز غیرقابل تحملی شیرین و هم دردناک. و این ارتباط به پایان نرسید ، به طور طبیعی از بین نرفت. آن پاره شد - شما رها شده اید ، شخص مرده است ، شما تحت شرایط فورس ماژور از هم پاشیده شده اید. هیچ فرآیند جدایی وجود نداشت ، یا کوتاه و دردناک بود. سیم در وسط قطع شد و به جای تنش دیوانه کننده ، متاسفانه قطعات پشمالو آویزان شده بود. و هرچه فاصله ناگهانی و غیرقابل درک باشد ، شانس بیشتری برای به دست آوردن شبحی خواهید داشت که در روح شما زندگی می کند و با حسادت از قلمرو آن محافظت می کند.
ما عاشق می شویم و به نظر می رسد - در اینجا ، نیمی از ما ، پسر عموی دوقلوی ما در دوران کودکی گم شده است ، همه قطعات پازل بالاخره با هم منطبق شده اند. گویی با شخصی که مدتهاست او را می شناسیم روبرو می شویم ، با شخصی بسیار نزدیک ، اگرچه در واقعیت موضوع متفاوت است. ما به سادگی قسمتی از خودمان را در آنجا به قسمت دیگر نشان می دهیم. و توجه داشته باشید ، به دور از بدترین قسمت. ما به طور ناخودآگاه به یک فرد ویژگی های ایده آل خود ، زن درونی یا مرد درونی خود را می دهیم.
وقتی وقفه ای رخ می دهد ، قطعه ای از من در قسمت دیگر باقی می ماند. تکه ای بسیار گرانبها گاهی قطعه کلیدی پازل. خیلی درد می کند. و از آنجا که همه اینها کاملاً ناخودآگاه است ، من نمی فهمم چه اتفاقی می افتد. و من نمی توانم قسمتی از خودم را که در قسمت دیگری گذاشته ام پس بگیرم و پس دهم. ارتباط باقی می ماند ، زیرا اشتیاق زیبایی که در دیگری گذاشتم باقی می ماند و سابق یا سابق بی قرار ما ظاهر می شود.
عشق معمولاً در باغ عدن آغاز می شود. با ایده آل سازی شی. با عاشق شدن ، خود را در یک رابطه ایده آل می بینیم که مدتهاست توسط تخیل ما ایجاد شده است. با پیشرفت سالم وضعیت ، زندگی درخت دانش ما را از بین می برد و ما شروع به دیدن شخص واقعی در معشوق خود می کنیم ، او را می شنویم و احساس می کنیم. اینگونه است که روابط ما توسعه می یابد و عشق از آن رشد می کند. خوب ، یا رشد نمی کند. به عنوان مثال ، زیرا بدون عینک گل رز انفجار هورمونی ، این شخصیت خاص برای ما مناسب نیست.
و اگر وقفه در مرحله عاشق شدن رخ دهد؟ بله ، و در اوج شور؟ تصویر معشوق فوق العاده زیبا باقی می ماند و به تصویر یک شخص واقعی از گوشت و خون تبدیل نمی شود. ما این ایده را با ایده آل های خود تغذیه می کنیم و در طول سالها او مانند استفان هاوکینگ باهوش ، مانند جانی دپ خوش تیپ ، مانند لئونارد هافستادر ملایم ، لمس کننده و مراقبت کننده می شود. اصلاً مهم نیست که این شخصیت در واقع کمی عصبی کچل با یک ضریب هوشی مناسب برای یک مدیر میانی بود. او غیر ممکن است. مانند کودکی که هرگز به دنیا نیامده و بنابراین می تواند با استعداد ، زیبا ، محبت آمیز و غیره باشد.
این شبح می تواند سالها از قدرت ، زمان و انرژی استفاده کند. گاهی اوقات می تواند مانع از ایجاد دلبستگی های جدید شود و گاهی اوقات در روابط واقعی امروز زیر پا می گذارد. زیرا ما تمام تلاش خود را می کنیم تا عشق جدیدمان "با آنچه در ذهن ما زندگی می کند" "همزمان" شود.ما سعی می کنیم یک فرد گرم و شرایط واقعی را به جای یک شبح سرد وارد کنیم. به عنوان یک قاعده ، افراد واقعی نمی خواهند به آنجا بروند ، آنجا ناراحت هستند. و ما همچنان به مقایسه حال با گذشته می پردازیم ، و زمان حال زنده برای ما همیشه رنگ پریده تر ، کم خونتر از گذشته شبح گونه است. این شگفت انگیز است ، اما واقعیت این است که مقایسه آن با آتلی که سالها نقاشی کرده بودیم ، به هیچ وجه آسان نیست.
چگونه می توانید خود را از این زندان ، از این دردی که هر روز ما را همراهی می کند ، یا جایی در اعماق می نشیند ، رها کنید ، مانند یک شیطان از جعبه اسنف در خارج از زمان مناسب بیرون بیایید؟ این ساده ترین فرایند نیست. ما باید به تعدادی از سوالات پاسخ دهیم. این مرد برای ما چه زندگی بود؟ او چه نیازهایی را برآورده کرد؟ ما سعی داشتیم از طریق او چه قسمتی از خود را تجسم دهیم؟
به تدریج ، می توانید دوباره خود را با قسمت هایی از روح که در بهشت عاشقان رها کرده ایم آشنا کنید. و سپس دوباره آنها را بردارید. به همین ترتیب ، ما هرگونه ویژگی جدیدی را در خود پرورش می دهیم - از توانایی "نه" گفتن گرفته تا توانایی شنا روی پشت. با درک آنچه ما همیشه با روح سابق پیوند ناپذیری داشتیم ، به نحوی نامحسوس حتی کاملتر از قبل از آن دوره شدیم. و در نهایت ، ما بیشترین روابط ناموفق را به چیزی کاملاً متفاوت تبدیل می کنیم. در رابطه ای که هر رابطه ای برای ما به شکل دوستانه ایجاد می شود - تجربه ای که ما را تغییر داده و توسعه می دهد.
توصیه شده:
کراوات با قیچی بریده نمی شود. روان درمانگر یادداشت می کند
نویسنده: النا گوسکووا منبع: گاهی اوقات اتفاق می افتاد که با شروع کار روان درمانی ، گفتگوکنندگان من می گفتند که با یک روانشناس دیگر "همه اینها را قبلاً انجام داده اند: آنها با قیچی روابط خود را قطع کردند - هیچ چیز تغییر نکرد ، تصاویر خیالی ، رنگ ، شکل آنها تغییر کرد ، سوختند ، سپس هیچ تغییری نکردند.
خوب ، خودت را دوست داشته باش ، آشغال! روان درمانگر یادداشت می کند
شما می دانید که مردم اغلب با درخواست "من باید خودم را دوست داشته باشم" تماس می گیرند. همراه با افزایش عزت نفس ، پربازدیدترین موضوع. به زودی یک تابلو روی درب نصب می کنم که می گوید: "عزت نفس در اینجا دوباره به دست می آید". آیا فکر می کنید آنها واقعاً می خواهند خود را همانطور که هستند دوست داشته باشند؟ هیچ چیز از این دست.
روان درمانگر یادداشت می کند
هر از گاهی لزوماً کسی در ساعت مقرر حاضر نمی شود. شخصی با یک تماس یا نامه ، قرار ملاقات را لغو می کند. عذرخواهی می کند. تجربه کردن. کسی از درمان فرار می کند ، مانند فرار از شخص نامعلوم. مخفیانه ، بدون گذاشتن آدرس ، تلفن را خاموش کنید.
"چرا مرا ترک نکردی؟!" روان درمانگر یادداشت می کند
من و همسرم 8 سال است که با هم نخوابیده ایم. - او گفت که به درون یخ پرش کرد. تقریبا از آستانه در. ظاهراً زمان زیادی طول کشید تا آماده آمدن شد. اتفاق می افتد. قد بلند ، لاغر ، حدود پنجاه سال ، ورزشکار ، با مهر پاک نشدنی از هوش روی صورتش. تاریخ ، به احتمال زیاد با تکنولوژی بالا ، تنیس ، دوچرخه سواری یا اسکی در سراشیبی.
روان درمانی یک روان درمانگر ، یا اینکه چرا روان درمانی طولانی مدت با یک درمانگر همیشه م Moreثرتر است
مقاله ای در مورد اینکه اگر هرکسی روانشناس خاص خود را داشته باشد چه عالی خواهد بود! من فقط می خواهم افکار خود را به اشتراک بگذارم. من فکر می کنم که جهان آرام تر خواهد بود ، اگر هرکسی روانشناس خود را داشته باشد ، اضطراب در ما کمتر خواهد بود.