2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
دیگر نام کتاب را به خاطر ندارم ، شاید فقط مصاحبه ای با شخص مشهوری بود. نکته اصلی این بود که مردی در دهه نود پرشور ، مانند بسیاری دیگر ، برای کسب درآمد اضافی و امتحان شانس به آمریکا رفت.
اما واقعیت معلوم شد که اصلا تصور او نبوده است. این پول به زودی تمام شد و با دیپلم شوروی به عنوان پزشک ، او هیچ جا استخدام نشد. چه باید کرد؟ من مهارت های خود را در ورزش به خاطر آوردم و در یک باشگاه بدنسازی درآمد کسب کردم. بلکه او خود را در آنجا با درآمد ناچیز قطع کرد تا از گرسنگی نمیرد.
در باشگاه ورزشی ، بسیاری از آمریکایی های آفریقایی تبار در مشاغل کمکی کار می کردند. قهرمان ما هر روز با آنها ارتباط برقرار می کرد ، صحبت می کرد ، به زندگی آنها علاقه مند بود و یک زبان مشترک پیدا می کرد ، مانند یک رانده شده که برای قشرهای بالای جامعه نیز در دسترس نیست.
برخلاف او ، این افراد حداقل درآمد ثابت ، مسکن ، بیمه داشتند. معلوم نیست که سرنوشت آن مرد چگونه پیش می رفت ، اما یک بار دوستان سیاه پوست او ، با مشاهده نحوه ضربه زدن به "در بسته ها" ، تصمیم گرفتند خود را به سمت او پرتاب کنند ، حداقل پنجاه دلار - هزینه ای برای هماهنگی از زندگی
آنها برای اینکه توهین نکنند ، گفتند که وام می دهند ، بگذارید وقتی در آمریکا "آزاد شدند" آن را بازگردانند. و از زمین بلند شد! مرد به جای اجاره مسکن مناسب تر ، یک ماشین دست دوم خرید و کل روز مالیات گرفت. و در همان زمان ، هنگام رانندگی با اتومبیل ، تصمیم گرفتم زبان انگلیسی خود را تقویت کنم.
ولاد (با او چنین می گوییم) با مردم صحبت می کرد ، صادقانه به زندگی آنها علاقه داشت ، به ویژه از آنجا که او مرتباً بسیاری را در منطقه خود رانندگی می کرد ، می دانست که آنها در کجا زندگی می کنند ، کار می کنند و استراحت می کنند. و همچنین ، مسافران داستان هایی را در مورد زخم های خود با او به اشتراک گذاشتند و به شوخی او را "حوض" نامیدند.
اما برای ولاد این یک شوخی نبود ، او تمام پولی را که از به اشتراک گذاری ماشین به دست آورده بود خرج کرد تا امتحانات را تأیید کند تا مدرک خود را تأیید کند. و در طول دوره مالیات ، او همچنین توانست برای مشتریان زیادی از ساکنان منطقه به دست آورد. و همه کارکنان باشگاه تناسب اندام مشتریان بالقوه او شدند.
اخلاق این "افسانه" این است: صادقانه به افراد اطراف خود علاقه نشان دهید ، حتی اگر خودتان در بهترین شرایط نیستید. این چیزی است که من در مشورت نوشتن به نویسندگان می گویم. اکنون ارتباطات به فضای اینترنت منتقل شده است. بنابراین از توجه به همکاران نویسنده و مخاطبان کتابخوان خود نترسید!
و مانند رودخانه ای با ژله های ژله ای ، و درخت سیب با سیب های طلایی در یک افسانه - آنها مطمئناً با مهربانی به شما پاسخ خواهند داد ، و شاخه ها را به صورت شما نمی زنند. خواهید دید ، و به مرور زمان ، مانند مردی که توصیف شده است ، برای خود مشتری خواهید داشت. و همچنین ، رتبه خود را افزایش دهید ، تعداد زیادی مشترک جذب کنید. و مهمتر از همه ، احساس خواهید کرد که کسی را دارید که برای او بنویسید و کار کنید.
و این محبوبیت است ، همانطور که گفته شد ، درآمد بالایی به دنبال خواهد داشت. با خلاقیت ، ارتباط سازنده و گرم با خوانندگان موفق باشید!
* من در ماه جولای یک استخدام جدید را برای مشاوره در مورد مهارت های نوشتاری ادامه می دهم. سه نفر اول که ثبت نام کردند 30 درصد تخفیف دریافت می کنند. در حال حاضر 2)
توصیه شده:
درک مردم را بیاموزید! هر آنچه مردم می گویند واقعیت ندارد
من مطمئن هستم که هر یک از شما حداقل یکبار با موقعیتی روبرو شده اید که شخصی یک چیز را به شما می گوید ، اما کاری کاملاً متفاوت انجام می دهد. چرا این اتفاق می افتد؟ این یک دروغ ، ضعف ، ناامنی است … انگیزه افراد در این لحظه چیست؟ در زندگی ، درک افراد بسیار مهم است.
مردم و مردم
آنچه در روان درمانی اتفاق می افتد را می توان به دو قسمت بخش درمانگر و بخش مراجعه کننده تقسیم کرد. بله ، با هم ، این دو بخش چیزی کلی را تشکیل می دهند ، به نام اتحاد درمانی ، که به عنوان پیش نیاز تغییرات مطلوب در مشتری عمل می کند. این اتحاد شامل دو نفر ، دو شخصیت با مجموعه ویژگی های خاص خود ، دو واحد مستقل است.
درباره بالا رفتن از مردم و پازل کردن مردم
موفقیت ، اهداف ، دستاوردها - این کلمات در همه جای جهان مدرن یافت می شوند. برای یک فرد باهوش ، تحصیلکرده و در حال توسعه ، تلاش برای موفقیت ، تعیین اهداف جدید برای خود و دستیابی مداوم به آن ، به ترتیب چیزها است. اما اگر شما نیز به همان اندازه باهوش و در حال توسعه باشید ، اما مفاهیم تعیین اهداف ، غلبه بر ، دستیابی به دلایلی روح شما را گرم نمی کند ، بلکه برعکس - آنها شما را به حیرت وادار می کند و به طور کلی شما را از انجام حتی یک حرکت باز می دارد.
از سناریوی والدین خارج شوید و خودتان شوید. چگونه حرفه رویایی خود را پیدا کردم
وقتی به یاد 17 سالگی ام می افتم ، دیوار خاکستری خانه ای قدیمی را می بینم. ژاکت پشمی مرطوب پوست را گاز می گیرد و "خواسته" من - "رویای" من قطره های ابری از موها روی گونه هایم می چکد. سال 1993 بود. زمان تاجران "خوب"
اگر در حین رابطه عاشق شوید عاشق چه می شوید؟
بیایید تصور کنیم که شما رابطه خوبی دارید ، همه چیز برای شما مناسب است. شما با یکدیگر خوب و دلسوزانه رفتار می کنید. قدردان شخصی باشید که سالها با او بوده اید. و در اینجا ، در پس زمینه یک آسمان بدون ابر - اشتیاق و جذب دیگری! البته اینها احساسات فوق العاده ای هستند ، اما اگر ازدواج کرده اید با آنها چه کنید؟ اول: