درباره عشق

تصویری: درباره عشق

تصویری: درباره عشق
تصویری: هفت حقیقت عجیب و جالب درباره عشق!(احتمالاْ نمی‌دانستید!) 2024, ممکن است
درباره عشق
درباره عشق
Anonim

ضبط شده توسط استودیوی ناتالیا کدروا در کنفرانس کیف در سال 2014

من می خواهم دو ایده را با شما در میان بگذارم. فکر اول انسانی است و دومی درمانی است.

اندیشه انسان: مردم به عشق نیاز دارند و اغلب سعی می کنند آن را از دیگری دریافت کنند ، گویی عشق چیزی است که در دیگری وجود دارد. و هرچه بیشتر تلاش می کنیم ، درد ، ناامیدی و رنج بیشتری را تجربه می کنند. سعی کنید از بیرون به خودتان عشق بورزید ، باید هیجان زده باشید ، فعال باشید ، نیاز را تشخیص دهید ، طرف مقابل را با ویژگی های جذاب او متمایز کنید ، به آن نزدیک شوید و پرخاشگر باشید ، ریسک کنید ، گاز بگیرید و جذب کنید. اما عشق چیزی گریزان است: مهم نیست که چگونه آن را در خارج جستجو می کنید ، در درون ظاهر نمی شود.

اخیراً فکر کردم که بیشترین عشق را در نقاشی های لویتان و ون گوگ احساس می کنم زیرا فضای زیادی وجود دارد و آفتاب زیادی وجود دارد. من فکر می کنم هر کس تصویر خاص خود را دارد. من تعجب کردم که چرا نقاشی های لویتان اینقدر مرا تحت تأثیر قرار داد. واقعا آفتاب و هوا زیاد است ، بودن در آنجا گرم است و تنفس عمیق آسان است. به نظر می رسد هیچ چیز خاصی در طرح وجود ندارد ، اما احساس از این تصاویر این است که واقعاً می توان عشق را احساس کرد و تجربه کرد. هیچ کس به کسی چیزی نمی دهد ، چیزی را استخراج نمی کند ، برای هنرمند او فضایی خاص ، فضایی خاص ایجاد می کند و در این فضا یک تجربه خاص در من بوجود می آید - عشق. شما می توانید عشق را در خود و برای خود ، در اطراف احساس کنید. چه شرایطی می تواند فرصت دیدار با این تجربه را ایجاد کند؟ چه چیزی باید در جو باشد؟

در اینجا می توانید تصاویر را مشاهده کنید و فضا و ایمنی زیادی وجود دارد. این چیزی است که استقبال می شود ، چیزی آفتابی است ، معمولاً در یک رابطه است و می توانیم در ظاهر با آن ملاقات کنیم. به عنوان مثال ، وقتی با یک نگاه گرم و خوشامد روبرو می شوید ، احساس راحتی در آن لحظه آسان است.

اگر ما در مورد روابط بین مردم صحبت می کنیم ، پس برای اینکه این اتفاق بیفتد ، یک راه ارتباطی کاملاً متفاوت مورد نیاز است. نه تماس با هدف شکار از دیگری ، بلکه چنین موجودی در کنار دیگری ، به طوری که امکان احساس گرما و لطافت و زیبایی و هر چیز دیگری در داخل وجود داشته باشد.

سپس معلوم می شود که در روابط نزدیک ، این منحنی تماس معمولی نیست که به شکل نزدیک شدن به دیگری به منظور جلب یا نیش گرفتن از او ، نشان دادن پرخاشگری و تکان دادن چیزی از او مطرح می شود ، اما چنین ارتباطی ، در صورت امکان ، احساس انرژی ، هیجان برای نزدیک بودن به دیگری در تنش / که از آن چیزی می تواند متولد شود / که در آن می توانید چیزی کاملاً متفاوت را احساس کرده و تجربه کنید. این ارتباط در مورد تغییر تهاجمی طرف مقابل نیست ، بلکه در مورد فرصتی است که می توانید عمق و زیبایی لحظه را در کنار دیگری تجربه کنید. خیلی سخت است. از آنجا که هیجان در ابتدا به راحتی توسط مردم به عنوان گرسنگی و / یا خطر تشخیص داده می شود ، و این ارتباط بر اساس اصل "آمدن و آمدن از" ایجاد می شود. این مدل به شدت با نیاز به ارضای گرسنگی ارتباط دارد ، به عنوان نیاز به تهیه چیزی برای خودتان. و سپس کل سیستم با این واقعیت تنظیم می شود که دیگری به عنوان شیئی تلقی می شود که باید به آن نزدیک شد و از آن بهره گرفت. و اگر او مقاومت کند ، تجاوز بیشتری لازم است ، ممکن است تجاوز بسیار مهربانانه وجود داشته باشد ، اما همه این تجاوزها بدست آوردن ، بازسازی دیگری و استفاده از آن است.

و برای تجربه عشق ، باید مسیری کاملاً متفاوت را دنبال کنید: نزدیک بودن به دیگری ، حفظ هیجان و تنش ، و نزدیکی دیگری به این تنش عدم قطعیت و گشودگی تا بتواند به زیبایی و گرما تبدیل شود. در حال حاضر ، هیچ گونه مبادله ای از جمله "تو برای من هستی - من برای تو هستم" وجود ندارد ، این فرصتی است که توسط دیگری لمس شود.

این یک فکر است که می خواستم به اشتراک بگذارم.

برای یک کودک کوچک ، عشق یک حالت پیش زمینه است ، فضایی که در آن زندگی می کند. و من فکر می کنم که او از طریق چیزهای پیشین - در ظاهر ، از طریق فضایی که به او احساس می کند دوست داشتنی است - عشق می ورزد. آنها امروز درباره پاریس صحبت کردند. پاریس شهری شگفت انگیز است که در آن احساس می کنید دوست دارید.همه چیز آنجا انجام می شود تا احساس خوبی داشته باشید. برای چشم زیبا ، بوی خوب ، بدن خوب است ، به موقع خوب است. همه چیز در آنجا کمی زیبا ، کمی زائد ، اما بسیار هدفمند است. و در آنجا احساس می کنید که همه اینها برای جلب رضایت شما انجام شده است. کودک همچنین زمانی که مردم با لذت به او نگاه می کنند ، در فضایی قرار می گیرد ، وقتی اطرافیان با صداهای ملایم صحبت می کنند ، این فضایی را ایجاد می کند که در آن می توان احساس کرد دوست داشتنی است و در آن زندگی می کند. وقتی این مورد وجود ندارد ، اشتیاق به وجود می آید. اشتیاق تجربه ای است که چیزی مهم از دست می رود. تجربه مخالف عشق سودا است. هیچ چیز خیلی مهم نیست ، اما مشخص نیست که چه چیزی است. چیزی که من هرگز ندیده ام ، اما می دانم که باید جایی باشد. چنین تجربه ای از کسری بی معنی ، بی معنی و دردناک ، که نمی توان آن را برطرف کرد ، تصرف کرد ، هنوز باقی است.

و من فکر می کنم که احساس عشق بی مورد است. عشق تجربه ای است که درک آن برای ما دشوار است. به عنوان مثال ، همدردی. همدلی هدف قرار می گیرد. احترام هدف قرار می گیرد. اما عشق چیزی است که به پیشینه اشاره دارد. این تجربه ای است که در حضور کسی به وجود می آید و به همه چیز تسری می یابد. من فکر می کنم باید یک کاتالیزور یا کسی باشد که بتوانید این تجربه را با او در میان بگذارید. اما این بیش از یک نگرش هدفمند نسبت به یک فرد است. آیا می توانید چیزی زیبا تصور کنید؟ موسیقی؟ وقتی به موسیقی گوش می دهید این چه احساسی است که شما را فرا می گیرد؟ و این خوشبختی به چه کسانی هدایت می شود؟ به آهنگساز ، به ویولن ، به رهبر؟ هنگامی که ما فردی را دوست داریم ، می توانیم چیزی را در او دوست داشته باشیم - ظاهر ، ظاهر ، صدا ، و عشق همیشه کمی بیشتر از چیزی خاص است. این مشکل است ، زیرا شما می توانید آن را در چیزی ملموس درک کرده و بیان کنید ، و تجربه همیشه بیشتر از این تجربه عینی است. و تجربه برخی از نقص ها باقی می ماند. به نظر می رسد که او گفت و گفت ، اما هنوز چیزی باقی مانده است. من فکر می کنم قدردانی از شخصی است که به شما اجازه می دهد آنچه را که قادر به آن هستید تجربه کنید.

شاید ما به دنبال فردی هستیم که دوستش داشته باشد زیرا نمی توانیم این تنش را در داخل تحمل کنیم و به دنبال یک شخص یا سگ یا ریاضیات هستیم. اما این چیزی است که شخص ایجاد می کند و قادر است در درون خود تجربه کند.

فکر دوم مربوط به درمان است … لورا پرلز می گوید پشتیبانی در پس زمینه است. و در مورد عشق ، می توان گفت که به پس زمینه اشاره دارد. ما همیشه در مورد آن صحبت نمی کنیم و اغلب آن را آموزش نمی دهیم. اما ایجاد زمینه ای که در آن چیزی ظاهر شود بسیار مهم است.

آزمایش کنید سعی کنید فضایی را تصور کنید که حاوی آنچه دوست دارید باشد. خود را در آن احساس کنید. سپس چشمان خود را باز کنید و سعی کنید شریک خود را در آن فضا قرار دهید. لازم نیست سعی کنید او را دوست داشته باشید ، فقط سعی کنید آنچه را که دوست دارید در اطراف او ببینید. فقط در مورد چیزی با یکدیگر صحبت کنید و ببینید چه اتفاقی می افتد. سپس نقش ها را تغییر دهید. در مورد اینکه آیا موفق به ایجاد و احساس فضای عشق شده اید بحث کنید. چگونه تجربه شد.

به نظر من بسیار مهم است که بتوانیم زمینه ای را ایجاد کنیم که در آن احساس راحتی کنیم و می توانیم بر آن تکیه کنیم. و این زمینه می تواند پشتیبان مهمی برای مشتری باشد.

سوال: - آیا می توان این را واقعیت تلقی کرد یا یک توهم است؟

ناتالیا: این توانایی شما برای دوست داشتن است.

سوال: - اما رنج عشق چیست؟ وقتی عشق زیادی دارم و نمی دانم با آن چه کنم.

ناتالیا: من فکر می کنم اشکالات زیادی در اینجا وجود دارد. اول این که منبع عشق به عنوان چیزی متعلق به دیگری تلقی می شود. فرد این را به عنوان توانایی خود نمی شناسد و نمی شناسد. این اتفاق می افتد اگر شخص به هیچ وجه احساس خوبی در درون خود نداشته باشد. به عنوان مثال ، اگر در دوران کودکی عشق از او پذیرفته نمی شد ، بلکه فقط به او داده می شد. در این صورت ممکن است شخص متوجه این منبع در خود نگردد ، چیزی که خود تولید می کند و ایجاد می کند. سپس او به دنبال کسی است که بتواند این تجربه را به او بدهد.

مرحله بسیار مهم است وقتی احساسی فقط در شما ایجاد می شود ، تجربه فقط آغاز می شود و می توانید آن را به عنوان چیزی از خودتان تشخیص دهید. به نظر می رسد یک پس زمینه ، یک تماس قبلی ، زمانی که هنوز هیچ بتن ، هیچ شیء وجود ندارد.

دومین منطقه ای که در آن رنج ایجاد می شود ، ناتوانی در یافتن شکلی برای بیان احساسات شما است. وقتی احساس می کنید چیزی وجود دارد ، اما نمی دانید چگونه آن را بیان کنید.

عشق زمینه ای است که نمی توانیم آن را به طور کامل خالی کنیم. این یک حالت است ، تجربه ای که بیش از قابلیت های زبان یا بدن است. اگر سعی کنیم آن را تا حدی خاص کنیم ، با عدم امکان بیان و مبهم بودن کلمه "عشق" روبرو می شویم. برای مدت طولانی این کلمه به عنوان مبهم و نامفهوم رد شد: دقیقاً بگو از من چه می خواهی؟ و این جزء نامفهوم بسیار مهم است. اما هنوز وجود دارد و به نوعی تجسم نیاز دارد. واژه "sublimate" به معنای رهایی از تجربه است و "تجربه" به معنی یافتن شکلی برای تجسم است.

توصیه شده: