2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
یکبار طلاق گرفتم
آن تجربه برای من بسیار سخت ، بسیار دردناک و … شاید ضروری بود. در آن زمان بود که متوجه شدم زمان آن فرا می رسد ، و من قطعاً یاد می گیرم که چگونه در ازدواج رفتار کنم تا رابطه شاد و طولانی مدت شود.
این اتفاق افتاد که من نه تنها به مطالعه این موضوع در خانواده جدیدم ادامه می دهم ، بلکه در مورد مسائل مربوط به خوشبختی خانوادگی با مشتریانم در گروه ها و جلسات فردی کار می کنم.
مقیاس وضعیت
هر زمان که یک وضعیت بحث برانگیز یا درگیری در زندگی خانوادگی رخ می دهد ، مهم است که تفاوت های ظریف را حذف کرده و این وضعیت را جهانی تر کنید. در این مورد ، به من کمک می کند که این سال را از خودم بپرسم: "آیا این من را به کم و بیش خوشبختی می رساند؟ آیا این همان چیزی است که من در خواب دیدم؟ " در پاسخ به این س forال ، من قبلاً می دانم چگونه بیشتر ادامه دهم - برای آرامش و رها کردن موقعیت یا دفاع از موقعیتم.
تعارض!
هنگام درگیری ، آگاهی از آنچه در حال حاضر در حال رخ دادن است بسیار مهم است. اینگونه است که از خودم می پرسم: "ما اکنون در چه چیزی مشترک هستیم - قدرت ، پیروزی ، کنترل ، عدالت ، چیز دیگری؟"
و همچنین ، در درگیری ، بسیار مهم است که بتوانیم قسم بخوریم. به طور طبیعی ، من تمایل دارم از درگیری دور شوم ، نارضایتی خود را "زیر فرش بکشم" و به امید این که "این نیز بگذرد". "بگذار ظروف را بشورم. به من بگویید که چه کاری باید انجام شود و من آن را انجام خواهم داد "- این قبلاً در درگیری ها رفتار می کردم ، و این به چیزی منجر نشد. به عبارت دقیق تر ، منجر به از دست دادن خود در یک رابطه شد.
اکنون برای من واضح است: توانایی درگیری یکی از تنگناها و نقاط اصلی در یک خانواده سالم است. من این را نه تنها از روی تجربه خودم ، بلکه با توجه به نیازهای مشتریان خود می گویم.
من و همسر فعلی من نمی دانستیم چگونه با هم درگیر شویم. و من شرمنده نیستم که در طول 15 سال ازدواج ، ما بارها و بارها به درمانگران خانواده مراجعه کرده ایم. من حتی به این درخواست ها افتخار می کنم - آنها به من کمک کردند تا هر چیزی را که برایم ارزشمند است بسازم. این درمانگران خانواده بودند که به من آموختند چگونه بین تضاد بین دفاع از مرزهایم و حمایت از آنها تعادل ایجاد کنم. و اگر قبلاً دیالوگ های ما در درگیری شبیه "من نمی خواهم چیزی بشنوم!" و "من هم همینطور!" ، اما اکنون آنها به "من سعی می کنم شما را بشنوم" و "من واقعاً می خواهم بدانم چه احساسی دارید" تغییر کرده اند.
وقتی آموختیم که چگونه با تعارضات برخورد کنیم ، به سطح جدیدی از مسئولیت ، آزادی ، بزرگسالی ، امنیت و در نتیجه ، سطح جدیدی از روابط خانوادگی ، سطح جدیدی از دسترسی متقابل رسیدیم ، جایی که همه آماده باز شدن بودند. روابط عمیق تر از قبل این چگونه بیان شد؟ به عنوان مثال ، بیایید دو خانواده انتزاعی را در نظر بگیریم (در واقع ، هر یک از این خانواده ها همسر من و من "قبل" و "پس از" تغییرات ما هستند ، جایی که همسران به طرق مختلف درگیری خود را طی می کنند.
حل تعارض گزینه A ، یا "همیشه مثبت"
- من چاقم؟
- نه ، تو زیباترین هستی.
- من باهوشم؟
- نه ، تو فوق العاده ای!
گزینه B یا "تعارض با طعم منفی"
آیا با این گزینه آشنا هستید؟ بسیاری از زوج ها ، "درگیری های وسیع زیر فرش" ، نه تنها برای سالهای طولانی ، بلکه در تمام زندگی خود به این شیوه زندگی می کنند! در نگاه اول ، به نظر می رسد که شرکت کنندگان در گفتگو صادق هستند ، اما این صداقت در م cheapلفه ارزان آن است ، نوعی صداقت کودکانه که فقط بر پشتوانه بنا شده است. دادن اطلاعات مثبت به شریک زندگی همیشه آسان تر است: خطرات کمتری وجود دارد. اما ، افسوس ، این رویکرد برای حل مسائل درون خانواده از عدم بزرگسالی ، از عدم تمایل به شنیدن چیزی دشوار که نیاز به تغییر دارد ، صحبت می کند.
و … به بن بست می انجامد. حتی اگر شرکا به صورت دو نفره به زندگی خود ادامه دهند ، این یک ازدواج با اینرسی است و به سختی می توان آن را خوشبخت نامید.
- من چاقم؟
- شما چقدر وزن دارید؟
- 72 کیلوگرم
- دو کیلوگرم به وضوح اضافه است!
- "بدیهی است که اضافی" - این به من صدمه می زند. اگر بگویید "دو کیلوگرم اذیتم می کند" ، کمتر آزرده می شوم.
- خوب ، یکی از دو پوند اضافی شما مرا نگران می کند و دیگری بیشتر مرا نگران می کند!
برقراری ارتباط از این طریق به بزرگسالی و مسئولیت بیشتری نیاز دارد.اما در این مورد ، شما ابزار بیشتری دارید تا واقعاً به مسائل نگاه کنید. اما ، البته ، برای تعامل در این نسخه ، شما نیاز به تنظیم مداوم متقابل ، حساسیت نسبت به یکدیگر ، عشق و خودکفایی دارید. و سپس هیچ یک از همسران مجبور نخواهند شد مسئولیت طرف مقابل را بر عهده بگیرند (به هر حال ، همه با گزینه ضمانت متقابل آشنا هستند ، هنگامی که در کوچکترین تند باد کینه به وجود می آید ، خاک جمع می شود و در نتیجه به نظر می رسد دستکاری کننده است: "من چیزی به شما نمی گویم که به شما صدمه نزند").
صادق باشید!
صداقت داستانی نه تنها در مورد نحوه حمایت از یکدیگر است (رابطه "جسد کجاست؟" "جسد در گاراژ". و اگر نتوانستید مسئولیت پذیر باشید و فکر کنید ، هیچ چیز در روند گفتگو دخالت نمی کند ("جسد کجاست؟" "جنازه در گاراژ است!" "چه احمق!
و - مهمترین خبر خوب - در این نسخه ، هنگامی که بین همسران توافق می شود در مورد فرصت شنیدن اطلاعات شریک زندگی نه تنها مثبت ، بلکه منفی ، خانواده قادر به رشد است ، آینده ای واقعی دارد ، که معمولاً شادی نامیده می شود.
بحران های خود را با سبک زندگی کنید
در لحظه ای که تعارض را آموخته اید و سعی کرده اید در رابطه با صداقت کار کنید ، می توانید به مرحله بعدی رشد خانواده ، مرحله "برای افراد پیشرفته" - مرحله ای که باید نحوه برخورد را بیاموزید ، بروید. با بحران ها
بسیاری از کلمه "بحران" می ترسند ، اما …
… بحران لزوماً چیز بدی نیست. برعکس: هر بحران یک گام مهم و ضروری برای توسعه خانواده است. بحران سه سال ، بحران هفت سال ، یائسگی ، بحران های بلوغ (تولد کودک ، رفتن کودک به مدرسه ، رفتن کودک به سربازی ، ثبت نام کودک در موسسه ، بازنشستگی) - این مراحل از مرحله به مرحله برای همه آشنا هستند و برای بسیاری از زوج ها ، این مراحل از مسیر مشترک مخرب بود. قابل درک است! بحران زمانی است که دیگر به روش قدیمی امکان پذیر نیست ، اما شما هنوز نمی دانید چگونه این کار را به شیوه ای جدید انجام دهید. اما بعد از هر شب ، سحر فرا می رسد: شما فقط باید زندگی جدید را بیاموزید ، و در ده سال آینده زندگی با رنگهای جدیدی می درخشد ، آسان ، قابل درک و پیش بینی خواهد بود - و شما دوباره با یک صدا صحبت خواهید کرد و در یک لحظه به خواب بروید درست است ، دقیقاً تا بحران بعدی اینگونه خواهد بود ، تا زمانی که مجبور شویم همه چیز را دوباره تغییر دهیم و یکدیگر را دوباره مطالعه کنیم.
فقط زن و شوهرهایی که گزینه B رفتار را در درگیری ها فرا گرفته اند می توانند به چنین سفری بروند: آنها هم در یک کلمه مهربان و هم در یک کلمه خوب مهارت دارند (که اگر شریک زندگی شما بگوید: "هیچ چیز خوبی در اینجا در انتظار ما نیست ، خوب است. "، شروع به لغزش می کند:" و اگر؟.. "). اگر نیست! …
عشق بی سر و صدا به ساحل رفت …
این در "تصنیف عشق" ویسوتسکی پس از سیل است ، عشق بی سر و صدا به ساحل می رسد. همه چیز در زندگی متفاوت است. چند بار در روند طلاق با مشتریان همراه بوده ام ، بارها دیده ام که چگونه پس از اتمام این فرایند ، پشت خشم ، نفرت ، انتقام از سطح زندگی ، در فضای خالی از احساسات و ادعاها ، عشق به معنای واقعی کلمه فوران می کند هر بار بسیار … قوی است. و هر بار در چنین لحظاتی به یاد خوشبختی خودم می افتم. من و همسرم واقعاً قدر او را می دانیم. ما خیلی طرفدار او هستیم. وقتی با هم دعوا می کنیم ، من با دانستن ارزش خوشبختی خود فریاد می زنم: "شما نمی توانید مانع شاد بودن من شوید! هیچ کس در شادی من دخالت نمی کند!"
و من بسیار آرزو می کنم که همه زوج های متاهل - و به ویژه آنهایی که اکنون روزهای سختی را پشت سر می گذارند - از این مشکلات عبور کنند. به سطح بعدی بروید. و برای ادامه زندگی - خوشبختانه تا ابد.
توصیه شده:
برعکس - نحوه رفتار در هنگام ازدواج و ازدواج نکردن
نه یک بار ، و دیروز دوباره به داستان مشتری در مورد اینکه چگونه ازدواجش به طرز نامعملی فروپاشیده بود ، گوش دادم ، و همه اینها به خاطر این بود که او خیلی تلاش کرد … قبل از تولد بچه ها ، او یک پرنده بسیار آزاد ، شخصیتی روشن و آرام بود. با توجه به مردان ، او طوری زندگی می کرد که انگار واقعاً به کسی احتیاج ندارد … و در ازدواج او بسیار می خواست مادر و همسر صد درصدی شود … او دو نفر پشت سر هم به دنیا آورد ، یک خانه دنج ، پای ، شوهرش مثل یک چراغ در پنجره بود و همه چیز در لیست بود.
چگونه می توان از قطع ازدواج ، ازدواج ، ازدواج جلوگیری کرد؟ ریشه ها و راه حل. روانشناسی شخصیت
اغلب این سوال برای جوانان (دختر و پسر) جالب است. آیا خانواده خواهم داشت؟ آیا من دقیقاً با دختری (مرد) که دوست دارم ملاقات می کنم؟ چنین تجربیاتی کاملاً طبیعی است! اما چگونه می توان شرایط ازدواج را رها کرد و دیگر به تنهایی احتمالی فکر نکرد؟ این موضوع بیشتر افراد را در سنین جوانی نگران می کند ، زیرا آنها تجربه کافی در روابط ندارند (در پس زمینه افزایش هورمونی ، آنها واقعاً می خواهند با جنس مخالف رابطه برقرار کنند ، اما با همه مشکلات روبرو نشدند.
چرا نمی توانم ازدواج کنم و کار پیدا کنم؟
"من تحصیلات خوبی دارم ، اجتماعی هستم و می دانم که خوب به نظر می رسم ، اما در عین حال به طور مزمن قادر به یافتن مردی نیستم که در نهایت می خواهم با او زندگی کنم و شغلی که دوست دارم در آن کار کنم. . مردانی که من را دوست دارند ، من را دوست ندارند.
سکته نکرده؟ چرا من اینقدر زود ازدواج کردم (ازدواج کردم)؟ دلایل اندیشه برای مردان و زنان در ازدواج
راه نرفتی بالا؟ چرا من زود ازدواج کردم (ازدواج کردم)؟ داستانهای واقعی (حروف): پیتر ، 30 ساله ، سن پترزبورگ. من پنج سال است ازدواج کرده ام. همسرم از من کاملاً راضی است ، من حتی روابط بسیار خوبی با والدینش دارم. من فکر می کنم مشکل من این است که در دو سال گذشته درآمد زیادی را شروع کرده ام.
من نمی دانم چگونه احساساتم را کنترل کنم
احساسات فرایندهای ذهنی هستند که در آن فرد نگرش خود را نسبت به پدیده های خاص واقعیت اطراف تجربه می کند. احساسات همچنین بیانگر حالات مختلف بدن انسان ، نگرش او به رفتار خود و فعالیت هایش است. مردی که قادر به کنترل احساسات خود نیست چگونه رفتار می کند؟ او از هوش هیجانی کافی برخوردار نیست ، هنگام تصمیم گیری های جدی ، چنین افرادی تمایل به تجزیه و تحلیل وضعیت ندارند ، نمی توانند برای مدت طولانی تردید کنند ، قادر به سازش نیستند ، در شرایط اختلاف یا درگیری خود را در جای خود قرار نمی