2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
ملکه کسی نیست که روی تاج قرار دارد ، بلکه یکی است
چه کسی می داند که او ملکه است
در این متن ، من می خواهم در مورد اهمیت حمایت در زندگی افراد گمانه زنی کنم. این در مورد حمایت ذهنی یا روانی خواهد بود ، و بنابراین ، در مورد وضعیت یک فرد ، که او به عنوان ثبات ، اطمینان ، اعتماد در جهان و همچنین مراحل و مکانیسم های شکل گیری این حالت را تجربه می کند.
علاوه بر این ، این حالت حالت ذهنی همیشه با واقعیت دیگری مطابقت ندارد ، که معمولاً عینی نامیده می شود. در زندگی و در درمان ، من نمونه های بارز بسیاری از این اختلاف را دیده ام.
اغلب مواردی وجود دارد که یک شخص واقعاً قوی ، خوش تیپ و باهوش نمی تواند همه این ویژگی ها را در اختیار بگیرد و خود را به عنوان فردی ضعیف ، زشت ، تنگ نظر ، بی ارزش … متکی است. او نمی تواند به خودش تکیه کند ، تصویر او از خودش دور از واقعیت است و عزت نفس او "زیر پایه" است. در اینجا چند نمونه از این ناسازگاری ذکر شده است:
در ظاهر ، یک دختر بسیار زیبا خود را زشت می داند …
یک جوان باهوش و عمیق درباره توانایی های فکری خود نظر بالایی ندارد …
و مهمتر از همه ، با داشتن چنین هویت NEDO ، آنها آن را به طور فعال برای جهان پخش می کنند و سایر مردم اغلب آنها را آنطور که فکر می کنند می بینند.
و نمونه های متضاد این پدیده. یک دختر روشن و با اعتماد به نفس زیبا محسوب می شود. و همه آن را باور می کنند ، تحت این جادوی زیبایی او. دقیقاً با جادو ، زیرا اگر به طور ناگهانی موفق به نگاه کردن و قدردانی از آن شوید ، اغلب می توانید غافلگیر شوید که هیچ نشانه برجسته ای از زیبایی آن را مشاهده نمی کنید.
جهان ، به هر حال ، با چنین افرادی سازگار است. همه این عبارت را می دانند: وقتی ملکه می خواهد بنشیند ، همیشه یک صندلی در پشت وجود دارد. به نظر می رسد جهان حتی نمی تواند بپذیرد که صندلی ممکن است در مکان مناسب نباشد ، زیرا ملکه خود نمی تواند این را مجاز کند. این افراد خود را از این راه می برند ، به جهان خدمت می کنند. و جهان آنها را اینگونه درک می کند.
این چه قدرتی است که به شما اجازه می دهد جهان را با خودتان تنظیم کنید؟
چگونه تشکیل می شود؟
چرا برخی افراد آن را دارند ، در حالی که برخی دیگر آن را ندارند؟
و مهمتر از همه ، آیا فرصتی برای تشکیل آن وجود دارد؟
قبلاً اشاره کردم که این یک تجربه ذهنی است ، در اصل ایده آل است ، شبیه به جادو یا جادویی است که به شما امکان می دهد به طور فعال بر جهان عینی تأثیر بگذارید.
یک قسمت از فیلم شوروی "جادوگران" را به یاد می آورم. این لحظه ای بود که جادوگران و جادوگران باتجربه به همکار تازه کار خود آموختند که از دیوارها عبور کند. کلمات آموزشی آنها را به خاطر دارید؟
برای عبور از دیوارها ، سه شرط لازم است:
- هدف را ببینید
- خودتان را باور کنید
- موانع را نادیده بگیرید
من به این پدیده می گویم اهمیت روانی
اهمیت - آسانسور زیر بال هواپیما ، که آن را از زمین بلند کرده و اجازه پرواز می دهد.
اهمیت روانی - یک نئوپلاسم روانشناختی که در فرآیند رشد فرد با استفاده از افرادی که برای او مهم هستند شکل می گیرد ، که به فرد احساس قدرت درونی ، اعتماد به نفس ، حمایت درونی می دهد ، که به او امکان می دهد با اطمینان "در طول مسیر خود پرواز کند" زندگی."
این نئوپلاسم چگونه شکل می گیرد؟
برای شروع ، تعدادی از تزها را تدوین می کنم.
من سه مرحله را در شکل گیری آن متمایز می کنم. این مراحل به شرح زیر است:
- دنیای سحرآمیز
- سحر و جادو دیگر
- سحر و جادو خودم
مراحل بر اساس توهمات اساسی است که کودک می تواند در این مراحل تجربه کند.
2. هر یک از مراحل برجسته نتیجه تجربه قبلی روابط با جهان ، سایر افراد (قابل توجه) است.
در اینجا ما می توانیم سه مورد را تشخیص دهیم بردارهای روابط ، که به صورت متوالی در هر یک از مراحل برجسته فوق ارائه می شود:
من جهان هستم ؛
من شخص دیگری هستم ؛
من خودم هستم.
3. در هر یک از مراحل برجسته ، اهداف توسعه مرکزی بنابراین ، در مرحله اول ، وظیفه اصلی امنیت جهان است ، در مرحله دوم - وظیفه دلبستگی و صمیمیت با شخص دیگر ، در مرحله سوم - وظیفه ارتباط با خود.
4. تجربه توهمات اساسی در هر یک از مراحل برجسته منجر به شکل گیری می شود تاسیسات (نئوپلاسم) در ارتباط با جهان ، نسبت به دیگری ، نسبت به خود. این نگرش ها می تواند هم مثبت ("جهان امن است" ، "دیگری قادر مطلق ، بی قید و شرط دوست داشتنی ، قابل اعتماد و وفادار" ، "من خودکفا ، با اعتماد به نفس ، قوی") و منفی ("جهان خطرناک است") باشد. ، "دیگری غیرقابل اعتماد است" ، "من ناامن هستم"). ایجاد توهمات اساسی (نگرش مثبت نسبت به جهان ، دیگری ، من) - انرژی دهید. نگرش های مخرب (منفی) منجر به تثبیت شخص در حل کار فعلی و "گرفتن" انرژی برای حل وظایف توسعه بعدی می شود.
5- ناتوانی در تجربه توهمات اساسی منجر به ناتوانی در جذب آنها به تجربه خود و ایجاد نگرش های مثبت می شود. توهمات زندگی نشده توهماتی هستند که تکیه بر آنها غیرممکن است. این مهم است که دیگران قابل توجهی ، در مرحله مناسب رشد کودک ، از توهمات حمایت کنند. سپس این توهمات وارد می شوند و تبدیل به نگرش هایی می شوند که واقعاً می توانید بر آنها تکیه کنید.
6. شکل گیری هر مرحله بعدی بر اساس محتوای تشکیلات جدید مرحله قبلی است. در همان مورد ، اگر وظیفه مربوط به دوره توسعه به موقع حل نشود ، در این مرحله با تلاش های وسواسی برای حل آن تثبیت می شود. اما در عین حال ، وظیفه حل نشده قبلی توسعه با یک وظیفه جدید مشخصه دوره بعدی توسعه "پوشانده شده است".
اجازه دهید محتوای مراحل برجسته شده در بالا را با جزئیات بیشتری در نظر بگیریم.
دنیای سحرآمیز
در اولی در مرحله رشد ، بردار اصلی روابط کودک بردار می شود من جهان هستم. مشکل اصلی در اینجا امنیت جهان است. راه حل این مشکل برای کودک به لطف حضور یک بزرگسال محتاط ، قابل اعتماد ، حساس ، دلسوز و همدل امکان پذیر می شود. چنین فرد بالغی برای کودک اغلب مادر است. مادر واسطه بین جهان و کودک می شود و در ابتدا نماینده مستقیم این جهان برای او می شود. مادر نماینده کل جهان برای کودک است و ویژگی های او اساس تصویر جهان را برای او شکل می دهد. این که چگونه این تصویر از جهان - ایمن ، پذیرنده ، قابل اعتماد ، قابل ارائه یا خطرناک ، رد ، غیرقابل اعتماد - با نگرش مادر نسبت به کودک تعیین می شود.
اگر کودک خوش شانس باشد و شخص مهم دیگرش بتواند وظایف فرزندپروری خود را در این مرحله به خوبی انجام دهد ، کودک احساس می کند که در اینجا (در این دنیا) از او انتظار می رود. او یک توهم پایه مثبت خواهد داشت. دنیای جادویی ، که در آن از او استقبال می شود ، که همه برای او و برای او تنظیم شده است. این پایه ای برای شکل گیری او خواهد شد هویت حیاتی و نگرش مثبت در جهان: "جهان خطرناک نیست ، من اینجا نیاز دارم."
با بزرگ شدن ، چنین شخصی با پذیرش جهان و اعتماد به آن زندگی می کند. او می تواند به این احساس خود تکیه کند ، همانطور که هواپیما با بالهای خود به هوا تکیه می کند ، بدون این که انرژی خود را در بررسی مداوم جهان در مورد خطرات و ایمنی آن هدر دهد. او می تواند انرژی شخصیت خود را صرف برقراری روابط با اشیاء این جهان - دیگران کند.
در همان مورد ، اگر به دلایلی والدین با وظایف خود در این مرحله کنار نیامده باشند ، کودک شکل می گیرد نگرش اساسی منفی: "جهان ناامن است ، نمی توان به آن اعتماد کرد ، من اینجا اضافی هستم" … با چنین نگرشی نسبت به جهان ، شخص در طول زندگی بعدی خود مشغول مسائل مربوط به تأمین امنیت این جهان خواهد بود. حتی با حرکت فیزیکی به مرحله بعدی توسعه - روابط با دیگری - چنین شخصی از دیگری برای حل مشکل حل نشده خود در ایمنی استفاده می کند.
اینها افرادی هستند که هویت حیاتی شکل نیافته ای ندارند و از نیاز خود به این جهان مطمئن نیستند ، که خودداری مداوم از آنها این س soundsال را مطرح می کند: "آیا من یک موجود لرزان هستم یا حق من است؟" کمبود نشاط می تواند از طریق بی تفاوتی ، افسردگی ، فقدان خواسته ها ، اهداف زندگی خود را نشان دهد. یک تصویر خوب از تثبیت توصیف شده در مورد رابطه با جهان ، تصویر نستیا از افسانه "Morozko" است.
سحر و جادو دیگر
در مرحله دوم کودک مشکل دلبستگی و نزدیکی را با شخص دیگری حل می کند ،
در این مرحله ، کودک مشغول ایجاد روابط با افراد واقعی است که برای او مهم هستند - موضوعات محبت. او به طور فعال با محدودیت ها ، قوانین ، میزان تأثیر بر دیگری ، چارچوب آنچه برای خود در یک رابطه مجاز است ، آزمایش می کند و سعی می کند اهمیت و ارزش و ارزش خود را برای چنین افرادی درک کند. وظیفه اصلی عزیزان در این مرحله از رشد کودک توانایی دوست داشتن و پذیرش بی قید و شرط فرزندشان است.
اگر شخص مهم - موضوع دلبستگی - قادر به پذیرش بدون قید و شرط و عشق بی قید و شرط باشد ، در این صورت کودک نگرشی را ایجاد می کند سحرآمیز دیگر: "دیگری بدون قید و شرط مرا دوست دارد و مرا همانطور که هستم می پذیرد."
نصب و راه اندازی دیگری جادویی پایه ای برای شکل گیری در فرزند بعدی نصب خود جادویی و او می شود هویت اجتماعی. هویت اجتماعی متکی بر هویت حیاتی است.
در رشد بیشتر ، کودک با واقعیت عشق مشروط و سزاوار آشنا می شود. و پذیرش این واقعیت با داشتن نگرشهای اساسی نیاز آنها در جهان و ارزش بی قید و شرط آنها آسان تر است.
اگر معلوم شود که مورد دلبستگی برای پذیرش بدون قید و شرط ناتوان است ، کودک شکل می گیرد نگرش منفی: "من برای خودم ارزشمند نیستم ، شما نمی توانید فقط مرا دوست داشته باشید. عشق را باید به دست آورد. " عدم پذیرش بی قید و شرط در زندگی بزرگسالان به عنوان مشکل صمیمیت و در ایجاد روابط نزدیک ظاهر می شود. در زندگی بعدی خود ، یک فرد سعی می کند این مشکل توسعه را برای خود حل کند به امید یافتن دیگری جادویی ایده آل که بتواند بدون قید و شرط او را دوست داشته باشد ، و وارد رابطه ای وابسته با او شود.
من خودم جادو دارم
در مرحله سوم توسعه ، یک فرد مشکل رابطه با I خود را حل می کند.
در این مرحله ، برای اولین بار ، خود شخص به عنوان یک شیء از جهان برجسته می شود. بر این اساس ، می توان با شخصیت خود ، زندگی خود ارتباط برقرار کرد و موقعیت خاصی در رابطه با آنها گرفت. این ، به نوبه خود ، فرصتی را برای مدیریت مستقل زندگی شما ایجاد می کند ، برای اینکه یک جادوگر برای خود باشید.
اندیشه خودم جادویی بر اساس تنظیم است: "من فردی قوی و با اعتماد به نفس هستم. من نویسنده زندگی ام هستم ، می دانم چه می خواهم ، می توانم و آماده ام که خودم آن را از زندگی بگیرم! " تصویر زیبایی از این ایده در مونولوگ عبدالله از فیلم اکشن شوروی "خورشید سفید صحرا" ارائه شده است:
"قبل از مرگ ، پدرم گفت:" عبدالله ، من زندگی خود را به عنوان یک مرد فقیر گذرانده ام و از خدا می خواهم که یک جبه گران قیمت و یک مهار زیبا برای اسب برایت ارسال کند ". من مدت زیادی منتظر ماندم ، و سپس خدا گفت: "سوار شو و هر چه می خواهی بردار ، اگر شجاع و قوی هستی."
به این شکل شکل گرفته است هویت نفس شامل و بر اساس تمام هویت های قبلی - حیاتی و اجتماعی است.
اگر نگرش "من خودم جادویی" شکل نگرفته باشد ، معلوم می شود که فرد نمی تواند به خود تکیه کند و دائماً منتظر "هدایای زندگی" از جهان و سایر افراد است. نگرشهای مراحل قبلی به تجربه I تبدیل نمی شود و بنابراین توهم باقی می ماند. … چنین فردی ناگزیر با نگرش انتظار از جهان ، افراد دیگر با ایده آل سازی مداوم و ناامیدی بعدی مشخص می شود.
هنگام برخورد با نگرش های مشکلی (منفی) ، مهم است که به خاطر داشته باشیم که برای حل مشکل ، باید به مرحله قبل از مرحله ای که مشکل "به نظر می رسد" برگردیم.بنابراین ، برای مثال ، مشکل روابط با خود را نمی توان بدون حل مشکل روابط با دیگری حل کرد. و مشکلات در روابط با دیگری ناگزیر ما را به سطح رابطه I-World منتقل می کند.
غلبه بر نگرش های منفی از طریق تجربه زندگی مجدد در توهمات اساسی توسعه امکان پذیر است. این تجربه از دست رفته اعتماد در جهان ، دیگران و خود را می توان هم در زندگی و هم در درمان به دست آورد. اما در زندگی این روند خود به خودی است ، ضعیف کنترل می شود و طولانی است. آنقدر طولانی است که گاهی اوقات یک زندگی به سادگی کافی نیست. بهتر است این کار را در طول درمان با حضور یک متخصص ، متخصص ، با تجربه ، با درک و پذیرش درمانگر دیگر انجام دهید.
سپس فرصتی وجود دارد.
برای افراد غیر مقیم ، می توان از طریق اینترنت با نویسنده مقاله مشورت کرد.
ورود به Skype: Gennady.maleychuk
توصیه شده:
تبدیل به یک سنگ خاکستری شوید ، یا چکار باید بکنید تا یک روانی روانی شما را تنها بگذارد
وقتی قطع ارتباط غیرممکن است هنگام برخورد با افراد دستکاری کننده و سمی ، از جمله خودشیفتگان ، سایکوپات ها ، افراد بدسرپرست ، افراد سوسیوپات ، افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی و هیستریک - به طور خلاصه ، انواع خون آشام های احساسی - معمولاً توصیه می شود که عکس العمل نشان ندادن بهترین واکنش به توجه ناخواسته است.
اصول تجزیه و تحلیل بالینی و روانی اختلالات روانی
این اصول توسط ویگوتسکی تدوین شد. اصل اول: عملکردهای ذهنی بالاتر در شرایط in vivo شکل می گیرند ، آنها از نظر اجتماعی تعیین شده ، در ساختار خود نمادین هستند ، در عملکرد آنها واسطه و دلخواه هستند از نظر روانشناسی روسیه ، طبیعی یا غیر طبیعی بودن عملکرد مهم نیست.
لحظات روانی و روانی آموزش
1. ارتباط عاطفی ناموفق با مادر - اساس بسیاری از گزینه ها برای ناراحتی روانی کودک. رشد فکری کودک و روابط بین فردی او نیز به این بستگی دارد. 2. مقایسه کودک با شخص دیگری که با او مخالف است ، به عنوان الگو . اساس ایجاد عزت نفس پایین ، خود محوری ، حسادت ، اضطراب ، به طور کلی هوشیاری نسبت به ارزیابی.
چرا مراقب من نیستی؟ چرا مردان به زنان دیگر اهمیت می دهند ، اما به من اهمیت نمی دهند؟
شکایات مربوط به عدم مراقبت بیشتر برای زنان معمول است ، در حالی که مردان می توانند در مورد آن با احساس وقار خاصی صحبت کنند ("زن آنقدر به من اهمیت نمی دهد … و چرا؟"). با این حال ، در هر صورت ، شخصی شروع به پرسیدن یک سوال دردناک می کند - من چه مشکلی دارم ، چرا به دیگران داده می شود ، و نه به من؟ ساده ترین راه یادگیری افراد از طریق درک داستان است - مثالهایی از موقعیت ها بهتر به خاطر می آیند و انتقال آنها به طور مستقیم به روابط آسان تر است.
اهمیت غذای روانی
دوستان عزیز ، در این مقاله می خواهم توجه خواننده را به خلوص و محتوای غذای روانی جلب کنم ، که ما (داوطلبانه و آگاهانه) خود را تغذیه می کنیم. به من بگویید: چرا مردم فرهنگ تغذیه مناسب را در زندگی سازمان می دهند؟ بنابراین آنها از سلامت جسمانی مراقبت می کنند ، وضعیت بدنی بهتری دارند ، بیماری ها را ریشه کن می کنند ، درست است؟ دقیقاً همان چیزی که در سطح عملکرد ذهنی فرد اتفاق می افتد: