اگر دوست دختر دارید چرا به روانشناس حقوق بدهید؟

تصویری: اگر دوست دختر دارید چرا به روانشناس حقوق بدهید؟

تصویری: اگر دوست دختر دارید چرا به روانشناس حقوق بدهید؟
تصویری: با این افراد ازدواج نکنید #روانشناسی #ازدواج 2024, ممکن است
اگر دوست دختر دارید چرا به روانشناس حقوق بدهید؟
اگر دوست دختر دارید چرا به روانشناس حقوق بدهید؟
Anonim

اخیراً با قسمتی از مجموعه تلویزیونی "رابطه جنسی و شهر" روبرو شدم که در آن کری دوستان خود را با داستان هایی درباره اینکه بز رویایی که مرد رویای او بود چگونه شکنجه می کند ، چگونه او چنین زیبا ، باهوش و بامزه را نمی بیند ، شکنجه می کند. فوق العاده ، با استعداد ، سکسی - کری و اینکه او انگشت داشت ارزشش را ندارد و به زودی وقتی بفهمد چه کسی را از دست داده آرنجش را گاز می گیرد! اما دیر خواهد شد!

چگونه او می توانست من را با یک مدل لباس لاغر ناتاشا عوض کند و با او ازدواج کند! آدم چقدر باید کور و ناسپاس باشد! روزی او پیر و تنها خواهد مرد و من برای او متاسفم! او شانس خود را از دست داد.

در ابتدا دوستان کری به مدت طولانی و با قاطعیت به رنج های او گوش می دادند ، اما پس از مدتی آنقدر از این جریان بی پایان کلمات و احساسات خسته شده بودند که تصمیم گرفتند حقیقت را به او بگویند: "شما وسواس مرد خود را دارید رویاها ، ما خسته شده ایم ، دیگر قدرتی وجود ندارد. "…

کری با ناراحتی پاسخ می دهد: "آیا نمی توان در لحظه جدایی در مقابل دوست دختر خود ناله کرد؟"

دوست دخترها می گویند: "البته ، می توانید ، اما آیا بهتر نیست که در حضور روانشناس غر بزنید؟"

کری به طرز ناراحت کننده ای تعجب می کند: "چرا می توانید به کسی پول بدهید ، اگر می توانید روح خود را به صورت رایگان بیرون بریزید و در عین حال چیزی برای نوشیدن دارید؟ من به کمک یک متخصص احتیاج ندارم ، من شما را دارم."

سامانتا می گوید: "بله ، حتی به مدت 10 دقیقه - سپس اکسیژن و شات کنترل را قطع می کنیم." کری دوباره عصبانی می شود: "من به درمان نیاز ندارم ، من به دوستان جدید نیاز دارم."

دوست دخترها به آن پاسخ می دهند: "ما هم مثل شما دیوانه شده ایم. مثل این است که یک نابینا دیگری را هدایت می کند. گاهی اوقات صحبت با فردی با ذهن باز مفید است."

این قطعه از فیلم مرا به یاد گذشته من انداخت ، زمانی که دوستانم را نیز با تجربیات احساسی خود در مورد یک رابطه ناموفق دیگر آزار می دادم.

در ابتدا ، آنها با لذت گوش می دادند و از من حمایت می کردند ، توصیه می کردند ، پیشنهاد گلزنی می کردند ، همه چیز را از سر من بیرون می انداختند ، آنها می گفتند این شخص به سادگی برای شما مناسب نیست و آن را نمی بیند. به طور کلی ، آنها به هر طریق ممکن از من حمایت کردند ، به من توصیه کردند!

اما صبر آنها به پایان رسید. هنوز احساساتی در من وجود داشت ، من هنوز بعد از ناامیدی دیگری زخم هایم را می لیسیدم ، و آنها به سادگی قدرت گوش دادن را نداشتند. من متوجه شدم که من آنها را از قبل با رنج کشیدن دائمی یک قربانی آزار می دادم. به هر حال ، همه چیز در طول سالها تکرار شد.

مردان ، به عنوان موضوعات عشق ، تغییر کردند ، اما ماهیت رنج ثابت بود. یک داستان مشابه در زندگی من تکرار شد ، مانند یک ملودی در یک ضبط فرسوده. و من اصلاً نمی فهمیدم که در زندگی من چه اتفاقی می افتد و من درگیر همان سناریو هستم.

بله ، من همچنین از دوستانم ناراحت شدم که آنها از ناله های من خسته شده اند ، و من به تنهایی در انزوای فوق العاده به رنج کشیدن ادامه دادم ، فکر می کردم هیچ کس مرا درک نمی کند. در آن زمان ، تصویر من از جهان به سادگی وجود نداشت و می توانستم برای کمک به روانشناس مراجعه کنم.

در عوض ، من در مورد چنین افرادی شنیدم ، اما آنها به نظرم نوعی دور ، غیرقابل درک و عجیب بودند ، به طوری که افراد ناسالم از نظر روانی که نمی توانند به تنهایی با مشکلات خود کنار بیایند ، به آنها مراجعه می کنند. و اگر به روانشناس مراجعه کنم ، با این کار به نوعی ضعف خود را می پذیرم.

اعتراف به اینکه من شکست خوردم و از کسی کمک می خواهم مانند اعتراف به مشکل من ، شکست است. بنابراین من آن زمان فکر کردم. خوب ، من قوی و سالم هستم ، خودم می توانم آن را اداره کنم! من خوبم ، من مریض نیستم!

و به طور کلی ، چگونه می توانم به سراغ یک فرد کاملاً غریبه بروم ، زیرا او را نمی شناسم ، آیا می توانم به او اعتماد کنم ، چگونه می توانم باز شوم. من ترجیح می دهم خودم کتاب بخوانم و فیلم را تماشا کنم و آن را بفهمم. من یه جور احمق نیستم!

بنابراین ، من گزینه ای را برای حل مسائل خود با یک روانشناس ندیدم و افرادی را که به روانشناسان مراجعه می کنند نیز درک نمی کنم.

سالها گذشت و من واقعاً خیلی چیزها را فهمیدم ، کوههای کتاب ، مقالات دوباره خوانده شدند ، گیگابایت مواد ویدئویی تجدید نظر شد. متوجه شدم که چقدر می توان در زندگی با کمک روانشناسی تغییر کرد.

اما با مشکلی روبرو شدم که خودم نتوانستم آن را حل کنم. و این ایده به ذهنم رسید که شروع به مراجعه به روانشناس کنم.به من توصیه شد که یک درمانگر گشتالت خوب داشته باشم و در این آزمایش تصمیم گرفتم.

به یاد دارم که چقدر عصبی بودم و شب قبل از ملاقاتمان نخوابیدم. افکار در سرم می چرخید:

او کیست ، او چیست ، چگونه به من واکنش نشان می دهد ، چگونه می توانم با یک غریبه کامل صحبت کنم ، در مورد چه چیزی صحبت خواهیم کرد؟

ناگهان ما یکدیگر را دوست نداریم یا به هم نمی خوریم. من بسیار مضطرب و شرمنده بودم که در مورد خودم چیزی بگویم ، مخصوصاً دلیل آمدنم ، چیزی که به تنهایی نمی توانستم با آن کنار بیایم.

تصور می کردم چنین مادری است که مرا زیر میکروسکوپ معاینه می کند ، مرا محکوم می کند ، زندگی را آموزش می دهد و تشخیص می دهد.

آیا او می تواند به من کمک کند؟ آیا او درد من را درک می کند؟ من فکر کردم مکالمات ساده چگونه می توانند به طور کلی کمک کنند. ترسیده بودم ، اما در عین حال جالب بود.

و همچنین متاسفم که برای مکالمات ساده پول پرداخت می کنم ، چرا باید پرداخت کنم؟ اگر نمی توانید پرداخت کنید؟ همانطور که کری گفت. شاید به نوعی خودش حل شود و بهتر شود؟

فکر کردم ، خدا ، چرا این کار را کردم ، چرا قرار ملاقات گذاشتم ، می توانم همه چیز را لغو کنم و در آرامش زندگی کنم. به نظر می رسد همه چیز خوب است. اکنون می دانم که اکثر مردم با چنین مقاومت داخلی در برابر تغییر روبرو هستند.

با این حال ، من شجاعت خود را از دست دادم و با احساسی که مدتها فراموش شده بود ، مانند قبل از امتحان به جلسه رفتم. تصمیم گرفتم فقط یکبار بروم ، به نحوی از آن جان سالم به در ببرم ، و سپس به بهانه ای آن را رها کنم.

می پرسید بعد چه شد؟

در جلسه اول آنقدر از روانشناسم پذیرش ، گرمی ، درک و عدم قضاوت دریافت کردم که مات و مبهوت ماندم.

آنها مرا می بینند ، من را قضاوت نمی کنند ، مرا درک می کنند ، مجازاتم نمی کنند ، رنج مرا بی ارزش نمی کنند! من در یک شوک دلپذیر قرار گرفتم ، زیرا تجربه جدیدی از تعامل با یک غریبه داشتم ، که قبلاً برایم ناشناخته بود.

و من مشتاقانه منتظر جلسه بعدی بودم ، زیرا آنها را بسیار دوست داشتم. اما با این وجود ، هر بار قبل از جلسه مقاومت را تجربه می کردم و می خواستم فرار کنم. اما وقتی جلسه تمام شد ، فکر کردم چقدر خوب بود که آمدم.

هنوز بسیاری از لحظات و بینش ها را به خاطر دارم و آنها در زندگی به من کمک می کنند. من خودم را بیشتر شناختم. اگرچه بسیاری از درک ها خوشایند نبودند ، اما مفیدترین آنها بودند و بیشترین پیشرفت را در من داشتند.

کار مشترک ما ادامه داشت و بیشتر و بیشتر اوقات خودم را به این فکر می انداختم که می خواهم همین کار را انجام دهم ، می خواهم روانشناس شوم! من این روند را بسیار دوست داشتم - ارتباط صادقانه و بدون قضاوت با شخص قلبی و نتایج و تغییراتی که ممکن است رخ دهد. این مانند این است که روح افراد را لمس کنید ، روابط خود را در سطح کاملاً جدیدی از تعامل ایجاد کنید. این یک تجربه بسیار ارزشمند برای من بود.

احتمالاً ، من خوش شانس بودم که به روانشناس خود رسیدم و از او و کارهای مشترکمان با گرمی و قدردانی بسیار یاد می کنم.

سالها گذشت و اکنون من خودم روانشناس شده ام و همچنین درمان شخصی خود را ادامه می دهم. البته نظر من در مورد روانشناسان ، مراجعه کنندگان و کار آنها کاملاً تغییر کرده است.

و اگر از کری مثال ما را بگیرید.

تفاوت بین دوست و روانشناس چیست - اینجا و آنجا صحبت می کنیم و راحت تر می شود. با این حال ، گاهی اوقات ، به یک دوست ، نمی توانیم همه چیز را صددرصد صادقانه بگوییم. ما ممکن است محدودیت هایی داشته باشیم ، آشنایان متقابل ، یک دوست تضمین نمی کند که داستان شما را به شخص دیگری نگوید ، اغلب گفتن چیزی شرم آور است ، زیرا بسیار شخصی و صمیمی است ، که حتی از اعتراف به آن می ترسیم به خودمان

و گاهی اوقات شما نمی خواهید اشتباهات خود را بپذیرید یا اسطوره ای را که درباره شریک خود اختراع کرده اید از بین ببرید. اگر هنوز همه چیز درست شود و او برگردد چه؟ زیرا تا همین اواخر ، شما تحسین می کردید و به آنها می گفتید که او چقدر فوق العاده است و چگونه او را دوست دارید و این بهترین مرد روی زمین است و همه چیز در رابطه شما کاملاً عالی است.

اما مهمترین نکته به نظر من تفاوت است. اگر نمی خواهید فقط صحبت کنید ، احساسات خود را دور بریزید ، بلکه موقعیت خود را نیز حل کنید ، از همان سناریو خارج شوید ، دوستان شما به شما کمک نمی کنند.زیرا دوست دختران بخشی از فیلمنامه معمول شما هستند که در آن شما سالها یک چیز را به آنها می گویید.

مناظر متفاوت است ، مردان متفاوت هستند ، اما گفتگوها و تجربیات یکسان است. و این دارای هیجان خاص خود است ، شیرینی خاص خود - ایجاد روابط برای سالها ، ناامید شدن و سپس لذت بردن از رنج های خود با دوستان خود.

روانشناس به شما کمک می کند وضعیت خود را از بیرون ببینید ، نقش های خود را که دائماً ایفا می کنید ، مشخص می کنید ، از وضعیت روانی پیشرو خود آگاه هستید ، که رویدادهای زندگی را شکل می دهد ، مردان خاصی را جذب می کند ، به وضعیت خود طوری نگاه کنید که گویی از بیرون ، و سپس خودتان تصمیم می گیرید که آیا می خواهید همان بازی تکراری را ادامه دهید یا می خواهید به سطح جدیدی از روابط برسید. و در مورد موضوعات کاملاً متفاوت با دوست دختران خود صحبت کنید.

اگر تصمیم گرفته اید چیزی را در زندگی آزاردهنده خود تغییر دهید ، این دوست دختران شما هستند که می توانند مانعی برای تغییر باشند. سپس آنها به نقش های کلی شما عادت کرده اند و ممکن است ناخودآگاه سناریوی معمول را با شما بازی کنند.

و یک واقعیت جالب دیگر وجود دارد که من بیش از یک بار روی خودم مشاهده کردم. وقتی افراد نزدیک یا دوستان چیزی را به ما می گویند ، حتی اگر جالب ترین توصیه یا تفسیر باشد ، به نظر نمی رسد که آن را می شنویم.

اما به محض اینکه ارتباط خود را با یک غریبه ، همسفر در قطار ، روانشناس شروع می کنیم ، همان افکار گفته شده به دیگران می تواند بلافاصله روشن شود و معماها فوراً با هم جمع شوند! گاهی اوقات به نظر می رسد که ما برای اولین بار آنچه را که قبلاً بارها شنیده ایم و همه چیز را درک کرده ایم ، شنیده ایم.

و کری همچنین به دوستان خود گفت: "به هر حال ، مردم باستان به نوعی بدون روانشناس زنده ماندند." میراندا به طور منطقی پاسخ داد: "بله ، اما محدودیت زندگی مردم باستان 30 سال بود."

و ما دیگر مردمی باستانی نیستیم. دنیا ثابت نمی ماند. زمان آن فرا رسیده است که قبل از هر چیز با خود و دوستان و دوست دختران خود با دقت و اطمینان رفتار کنید.

و وقتی احساس می کنید که خودتان دیگر نمی توانید کنار بیایید ، راهی برای خروج نمی بینید و واقعاً می خواهید چیزی را در زندگی خود تغییر دهید ، می توانید همیشه روی کمک حرفه ای کسی حساب کنید.

س Anotherال دیگری که قبلاً از خود می پرسیدم ، اما اکنون اغلب آن را از دیگران می شنوم - آیا می توانم خودم بدون کمک خارجی روی چیزی کار کنم؟

من می گویم - البته شما می توانید ، من در کارهای مستقل زیادی روی خودم به موفقیت های زیادی رسیده ام.

اما مفاهیمی مانند نقاط کور و سیستم های دفاعی روانی وجود دارد که از نزدیک شدن و درمان دردناک ترین مسائل به تنهایی جلوگیری می کند! خود شما به سادگی آنها را نخواهید دید ، نمی فهمید مشکل چیست و چگونه آن را حل کنید. اما دیدن آن برای یک حرفه ای آسان است.

در خاتمه ، می خواهم بگویم - من دوستانم را می پرستم و دوست دارم و به آنها نیاز دارم ، مهم و ارزشمند هستند ، بدون آنها زندگی من بسیار خسته کننده و ناقص خواهد بود. و خوشحالم که رویدادها و افکار خود را با آنها در میان می گذارم. اما الان زیاده روی نمی کنم.

و اگر احساس می کنم در مشکلات گیر کرده ام ، نمی توانم به تنهایی کنار بیایم و واقعاً می خواهم آنها را حل کنم ، پس در این راستا با یک روانشناس کار می کنم. و این برای من تضمینی است که به زودی اوضاع بهتر می شود و راه رفتن در یک دور باطل را متوقف می کنم. و من خوب هستم و دوستانم خوشحال هستند!

روانشناس ایرینا استتسنکو

توصیه شده: