2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
ما نه تنها از چشم اجدادمان به جهان نگاه می کنیم ، بلکه با اشک آنها گریه می کنیم
دان وان کامپنهوت
فروید ، بنیانگذار روانکاوی ، ناخودآگاه را "مرحله دیگری" نامید که بر روی آن "اجراهای دیگر" در پشت صحنه با زمینه پیچیده و گیج کننده خود می توان بازی کرد.
ایده اصلی مفهوم ضربه جمعی این است که آسیب ناشی از گروه (به عنوان مثال ، وقایع نظامی) اثری بر روی کل گروه می گذارد و احساس شرم ، درد ، تحقیر ، گناه را به همراه دارد تجربه توسط همه اعضا این احساسات راهی برای خروج ندارند ، ضرر دست نخورده باقی می ماند و در این گروه ثابت می شود. این احساسات تا زمان تکمیل فرآیندهای روانی به نسل های بعدی منتقل می شود.
ضربه های جمعی بر هر یک از اعضای گروه تأثیر می گذارد و بخشی از هویت فرهنگی می شود. به عنوان مثال ، فرزندان قربانیان هولوکاست اغلب در خواب و خیال همه وحشت جنگ را که اجداد آنها تجربه کرده اند تجربه می کنند. بنابراین ، در هسته ضربه جمعی یک رویداد واقعی وجود دارد که توسط گروه خاصی از افراد تجربه می شود. در نتیجه ، مجموعه خاصی از خاطرات شکل می گیرد که در هویت افراد متعلق به این گروه گنجانده شده است.
ناتان پی کلرمن چهار حوزه ای را مشخص می کند که تأثیر ضربه های جمعی در آنها بیشتر مشهود است:
حوزه I
مشکلات مربوط به ارزش ذاتی و مشکلات هویتی ، احساس خود بسته به موقعیت جد "قربانی / متجاوز / متوفی / بازمانده" ، زندگی ، تابع میل به دستاوردها برای جبران از دست دادن والدین ، زندگی در نقش "جایگزین" اجداد از دست رفته خود هستند.
حوزه شناختی
فاجعه ، ترس و انتظار نگران کننده از فاجعه بعدی ، مشغله با موضوع مرگ ، مقاومت کم در برابر استرس در شرایطی که ممکن است یک فاجعه را یادآوری کند.
حوزه عاطفی
اضطراب نابودی ، کابوس های آزار و اذیت ، انحطاط مکرر ، تعارض حل نشده خشم ، احساس گناه.
حوزه روابط بین فردی
وابستگی بیش از حد به روابط بین فردی و نوع دلبستگی شدید یا وابستگی متقابل ، مشکلات در ایجاد روابط نزدیک و حل تعارضات بین فردی.
"پس از حافظه" با درک تاریخ همراه است و توانایی یک فرد مجرد را برای به خاطر آوردن و احساس آنچه فقط از داستانها و رفتارهای اطرافیانش می تواند بداند ، توصیف می کند. با این حال ، این تجربه به گونه ای منتقل شد که بخشی از حافظه خود آنها شد.
رولند-کلاین و دانلوپ این فرایند را به شرح زیر توصیف کردند: والدینی که از یک حادثه دردناک (هولوکاست) جان سالم به در بردند ، احساسات خود را به فرزندان خود نشان می دهند و کودکان آنها را طوری وارد می کنند که گویی خودشان کابوس های یک اردوگاه کار اجباری را تجربه کرده اند. این "سرمایه گذاری" بر روی کودک با احساسات نامربوط ، راه حلی را در قالب برخی مشکلات پیدا می کند و باعث می شود او احساس کند که باید در گذشته والدین خود زندگی کند تا بتواند به طور کامل آنچه را که آنها تجربه کرده اند درک کند. والدین غم سرکوب شده و بدون تجربه خود را به ناخودآگاه فرزندان خود منتقل می کنند. از سوی دیگر ، کودکان قادر به درک احساسات درونی نیستند و بنابراین ممکن است "اندوهی غیرقابل توضیح" داشته باشند.
دان ون کامپنهاوت ، برخورد شخصی با پدیده انتقال نسل های مختلف آسیب های جمعی را توصیف می کند. در آستانه سفر به آشویتس بیرکنائو ، او به هوازی هراسی مبتلا شد. او می نویسد: "پس از مدتی مشخص ، متوجه شدم که شصت سال پیش برای یهودی ، انتقال به لهستان به معنای مرگ حتمی بود و سفر من به لهستان باعث ایجاد هشدارهای داخلی من شد. وقتی متوجه این موضوع شدم ، زمینه مناسب برای ترس خود را پیدا کردم و ناپدید شد."
ادبیات:
توصیه شده:
مکانیسم انتقال آسیب از نسلی به نسل دیگر
چیزی مانند انتقال ضربه از نسلی به نسل دیگر وجود دارد. نظریه های متفاوتی در مورد نحوه انجام این فرایند وجود دارد. من قصد دارم یکی از مکانیسم های چنین انتقال را برجسته کنم. این بر اساس تحقیقات علمی در سالهای اخیر است. چند سال پیش من به مطالعه تغییرات اپی ژنتیکی در مکانیسم عملکرد ژنوم انسان علاقه مند شدم.
بار دیگر در مورد عشق روان رنجور
چرا مردم عاشق می شوند؟ بسیار ساده است: آنها ناگهان بازتاب خود را در شخص دیگری می بینند. این همدلی ما را توضیح می دهد. اما همدردی با عاشق شدن در این تفاوت است که شباهت بسیار ضعیف تر است ، به طوری که وجود را بدون دو برابر آن تصور نمی کند. عشق بحث دیگری است.
بار دیگر در مورد بخشش
سالهاست که من نیاز به بخشش را عذاب می دهم ، که کتابهای هوشمندانه مختلف ، افکار عمومی و اخلاق مسیحی به طرز رقت انگیزی به من القا کرد. به نظر من این نوعی کمین جهانی بود ، زیرا من نمی توانستم برخی از شخصیت ها را ببخشم و احساس گناه با موفقیت افزایش یافت - خوب ، چگونه می تواند باشد ، زیرا افراد باهوش می نویسند ، اما من نمی توانم.
کیم سعید. "خودشیفته یک فرد آسیب دیده است" و تصورات غلط دیگر
در سالهای اخیر ، مقالات و کتابهای مربوط به خودشیفتگی اینترنت را فرا گرفته است. من اغلب تعجب می کنم که آیا اینترنت ما را به یک جامعه ترک اعتیاد تبدیل کرده است؟ همه چیز به اندازه کافی بی گناه شروع می شود. شریک زندگی (یا دوست ، همکار ، عضو خانواده) شما به گونه ای رفتار می کند که احساس می کنید مانند Quasimodo از نوتردام دو پاریس هستید.
روان رنجورهای جمعی روزهای ما: ویکتور فرانکل در مورد فتالیسم ، کنفورمیسم و نیهیلیسم
ویکتور فرانکل درباره اینکه روان رنجورهای جمعی مردم عصر اتوماسیون را درگیر خود می کند ، چگونه اراده فطری به معنا با اراده به قدرت و لذت جایگزین می شود ، یا با افزایش مداوم سرعت زندگی کاملاً جایگزین می شود و چرا مشکل پیدا کردن معنا را نمی توان به زایش ساده محدود کرد.