عشق و گشتالت

تصویری: عشق و گشتالت

تصویری: عشق و گشتالت
تصویری: رویکرد گشتالت در روانشناسی {ماکس ورتهایمر- کورت کافکا- ولفگانگ کوهلر} 2024, آوریل
عشق و گشتالت
عشق و گشتالت
Anonim

به یاد دارم که یکبار نمی توانستم بفهمم چگونه می توانید خودتان را دوست داشته باشید. من فکر می کردم دوست داشتن خود به معنای احساس کامل است. و چگونه می توانید احساس بی نقصی کنید وقتی شکل من قطعاً بی نقص نیست ، و حالا شاید اگر حداقل سه کیلوگرم دیگر وزن کم کنید ، کمی عاشق خود شوید ، اما من هنوز به ایده آل نمی رسم. و به طور کلی ، شما باید خودتان را بسیار اساسی تغییر دهید. صبح زود بیدار شدن ، دوش گرفتن سرد ، دویدن ، رقصیدن ، یوگا و ایجاد برخی از ویژگی های فوق العاده. غذای سالم! در این صورت می توان خود را دوست داشت.

درست است ، چیزی از آن به دست نیامد. صبح زود بیدار شدن و دوش آب سرد دو روز ، تغذیه مناسب سه روز و معمولاً حتی به دویدن هم نمی رسید. سپس به خاطر نداشتن اراده خود را سرزنش کردم و دوباره تلاش کردم. من با طعنه خود را به رقص و یوگا کشاندم ، در انواع مختلف تمرینات عجیب شرکت کردم ، البته گاهی اوقات خرابکاری می کردم ، اما دوباره به بهبود خود بازگشتم. اگرچه صادقانه بگویم ، گاهی اوقات من رقص و یوگا را دوست داشتم. نارضایتی دائمی از خودم و زندگی ام زمینه وجود من بود. و آن سالها بود! سالهایی که می توان آنها را صرف لذت بردن از زندگی ، جوانی و زیبایی کرد …

کی همه چیز تغییر کرد؟ این یک شبه اتفاق نیفتاد. من الان یک ابتذال می گویم ، اما - تدام! - راهی وجود دارد و این روان درمانی است. کمی از پایان اشتباه به روان درمانی آمدم. من همیشه به روانشناسی علاقه داشتم ، کتاب ها و مقاله های زیادی می خواندم ، اما خودم را درون گرا می دانستم و فکر می کردم نمی توانم با مردم کار کنم و این باعث شد که من آن را به حرفه خودم تبدیل نکنم. اما به نوعی فکر کردم: "چرا که نه؟" به هر حال ، همه چیز را می توان آموخت. شروع کردم به بررسی مدارس روان درمانی در کیف. من در مورد روشها و موسسات مختلف خواندم ، واقعاً چیزی نفهمیدم و به نحوی نه خیلی عمدی ، بلکه به دلخواه ، درمان گشتالت را انتخاب کردم. همچنین برای دریافت آموزش روانشناسی کلاسیک وارد دانشگاه شدم.

اولین مرحله گشتالت درمانی آموزشی و درمانی است. این بدان معناست که خود درمانگران آینده در ابتدا نقش مشتری را بازی می کنند ، آنها یاد می گیرند که خود واقعی خود را بشناسند ، و ذات درونی خود را درک کنند. من شروع به شرکت در کلاس ها کردم و در ابتدا واقعاً همه چیز را دوست نداشتم. اکنون دلیل آن را توضیح خواهم داد ، اما ابتدا باید بگویم که اکثر دانش آموزان در برنامه های گشتالت افرادی هستند که قبلاً در نقش مشتری بوده اند ، روش های گشتالت درمانی را تجربه کرده اند ، تغییراتی در زندگی خود مشاهده کرده اند و با الهام از این ، تصمیم گرفت که درمانگر هم بشود. … یعنی اکثر همکلاسی هایم قبلاً آموزش دیده بودند. گروه های گشتالت همیشه با یک به اصطلاح حلقه شروع می شوند ، زمانی که شرکت کنندگان در یک حلقه آنچه را که اکنون برای آنها اتفاق می افتد ، یا بهتر بگویم ، آنچه برای آنها اتفاق می افتد به اشتراک می گذارند. و این به احتمال زیاد در مورد رویدادهای خارجی نیست ، بلکه در مورد رویدادهای داخلی است. درباره آنچه در روح می گذرد ، احساسات و تجربیات شما.

بنابراین همه اینها در ابتدا برای من وحشی بود. کجا رفتم و اینجا چه خبر است؟ می دانید ، همه اینها: مادرم من را دوست نداشت و واسیا در کلاس پنجم گفت که من زشت هستم. و همه در اشک و چرت و پرت. البته من کمی اغراق می کنم ، اما نه زیاد. و درمانگر ، رهبر گروه ، به هیچ وجه نمی گوید: "خوب ، خودت را جمع کن ، پارچه. آیا به اینجا آمدی که لکه بینی را لکه دار کنی یا روی خودت کار کنی؟" ، اما این ننگ را تحمل می کند. حتی می خواستم ترک کنم ، پشیمان شدم که روانکاوی را انتخاب نکرده ام. اما تصمیم گرفتم نتیجه گیری عجولانه انجام ندهم و ببینم بعد چه می شود …

و سپس اتفاقات شگفت انگیزی شروع شد. به تدریج ، من شروع به شناخت خود واقعی خود کردم ، نه آن ایده های دور از ذهن درباره خودم ، بلکه آن ایده ای که نمی شناختم. چگونه می توانید عاشق کسی شوید که اصلاً او را نمی شناسید؟ و با این شناخت ، عشق شروع به آمدن کرد. شناخت به تدریج اتفاق افتاد و عشق به خود نیز به تدریج به وجود آمد.و در نقطه ای متوجه شدم که دیگر سعی نمی کنم شخص دیگری شوم فقط به این دلیل که خودم را دوست دارم و نمی خواهم از خودم جدا شوم. و سپس تغییرات شروع شد. نارضایتی دائمی از بین رفته است. متوجه شدم چیزهایی وجود دارد که برای من شادی و لذت می آورد ، و آنها چیزی هستند که من به آنها نیاز دارم ، زیرا آنها من را خوشحال می کنند ، و این دوش آب سرد صبح نیست. من متوجه شدم که این پذیرش است که فرد را به تغییر سوق می دهد و نه آموزش و تعلیم. من شروع به احساس خواسته ها و نیازهای واقعی خود کردم. و اغلب آنها برای من غافلگیر کننده بودند و با ایده های شخصی من مغایرت داشتند.

بنابراین اکنون به نظر می رسد که بالاخره شروع به درک معنای دوست داشتن خود کرده ام.

این زمانی است که من لباس راحت انتخاب می کنم زیرا می خواهم احساس راحتی کنم و کسی را تحت تاثیر قرار ندهم. وقتی شام خوشمزه ای می خورم ، زیرا خوشایند بودن برایم مهمتر از مطابقت با ایده آل های دیگران است. وقتی شغلی را رها می کنم که جز پول چیزی به من نمی دهد. من با افرادی که نمی خواهم با آنها ارتباط برقرار کنم ارتباط برقرار نمی کنم. وقتی صبح یوگا انجام می دهم چون آن را دوست دارم و نیازی به آن ندارم ، یا اگر نمی خواهم انجام نمی دهم. من زندگی خود را با تمرکز بر خودم و احساساتم می گذرانم ، و نه ایده های کسی در مورد نحوه انجام صحیح آن.

دوست داشتن خود قبل از هر چیز این است که خود را بشناسید ، خود را بشنوید و سپس همه چیز به خودی خود اتفاق می افتد. تغییرات با افزایش آگاهی به خودی خود اتفاق می افتد. این آسان نیست ، و این راه برای خود شما سریع نیست ، اما ثابت شده است: این امکان پذیر است.

توصیه شده: